گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد هشتم
باب الهدي یعطب او یهلک قبل ان یبلغ محلّه و ما جاء فی الاکل منه






[اگر قربانی به قبل از رسیدن به محل هلاك شود]
(روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فی رجل ساق بدنۀ فنتجت قال ینحرها و ینحر ولدها و ان کان الهدي
مضمونا فهلک اشتري مکانها و مکان ولدها) این بابی است در آن که اگر هدي را شکستگی یا هلاکی واقع شود پیش از آن که به
محل خود رسد چه باید کرد و کدامین هدي را میتوان خورد و کدام را نمیتوان خورد به اسانید اثنی عشر صحیح منقولست از
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه در شخصی که بدنه براند و بچه بیاورد حضرت فرمودند که آن هدي را و بچهاش را هر
دو نحر میکند، و اگر هدي مضمون باشد مثل کفارات و نذور و بمیرد و بچه در شکمش باشد یا زاییده باشد و بچهاش بمیرد
بعوض هر دو میخرد دو شتر. و به سی و دو سند صحیح منقولست که محمد بن مسلم گفت از احدهما صلوات اللَّه علیهما سؤال
کردم از هدیی که آن را إشعار یا تقلید کرده باشند و تلف شود حضرت فرمودند که اگر هدي سنتی است بر او چیزي نیست و مرده
را حق سبحانه و تعالی از او بکشته حساب میفرماید و اگر جزاء و کفاره یا نذر باشد بر او لازم است که بدلش را بخرد. لوامع
صاحبقرانی، ج 8، ص: 289 و به هیجده سند صحیح از معاویۀ بن عمّار نیز منقولست قریب باین زیادتی که گوشتش را نمیتوان
خورد و در صحیحه دیگر از معاویه منقول است که گوشت مضمون را میتواند خورد. محمولست بر آن که گوشت هدي مضمون
حرام نیست پس اگر به مستحق دهد و مستحق طعام بپزد یا به او بفروشد یا ببخشد میتواند خورد (و روي منصور بن حازم عن ابی
عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فی الرّجل یضلّ هدیه فیجده رجل اخر فینحر فقال ان کان نحره بمنی فقد اجزا عن صاحبه الّذي ضلّ عنه و
ان کان نحره فی غیر منی لم تجز عن صاحبه) و به دوازده سند صحیح منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه در
شخصی که هدیش یعنی هدي قرانش گم شده باشد و شخصی بیابد و او را بکشد حضرت فرمودند که اگر در منی کشته است
مجزي است از صاحبش که از او گم شده است و اگر در غیر منی کشته باشد از صاحبش مجزي نیست یعنی سنّت است که دیگري
صفحه 117 از 321
را بکشد اگر واجب باشد بنذر و شبه آن، و ظاهرا وقتی مجزیست که بقصد صاحبش بکشد و اگر بقصد خود کرده باشد از هیچ
یک مجزي نیست و گوشتش بر صاحبش حلال است چنانکه ظاهر مرسله جمیل است از آن حضرت صلوات اللَّه علیه (و روي عبد
الرّحمن بن الحجّاج عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال اذا عرّف بالهدي ثمّ ضلّ بعد ذلک فقد اجزا) و به چهار سند صحیح و دو
حسن کالصحیح منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه هدي را به عرفات برده باشند و گم
شود بعد از آن مجزي است از او و محمولست بر هدي قران و قربانی ص: 290 (و روي عن حفص بن
البختريّ قال قلت لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه رجل ساق الهدي فعطب فی موضع لا یقدر علی من یتصدّق به علیه و لا یعلم انّه
هدي قال ینحره و یکتب کتابا یضعه علیه لیعلم من مرّ به انّه صدقۀ) و به بیست و دو سند صحیح منقولست از حفص که گفت عرض
نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که شخصی سیاق هدي کرد و هلاك شد در جائی که کسی نیست که تصدق
کند بر او و نمیتوان چنان کردن که دانسته شود که این هدي است و در تهذیب باین عبارتست که و لا من یعلمه یعنی انّه هدي
یعنی در آنجا کسی نباشد از اعراب و غیر آن که اعلام کند او را که این هدیست و جایز باشد او را خوردن حضرت فرمودند که به
رقعه مینویسد که این هدیست و بر روي ذبیحه میگذارد تا اگر کسی از آنجا گذرد بداند که این صدقه است و تواند خورد و
اخبار بسیار از این باب واقع شده است که دلالت میکند بر اکتفا به امثال آن قراین در حلیّت لحم مطروح و از این بابست اگر کسی
مصحفی را در مسجد بیابد حکم به طهارت جلد میتوان کرد و اکثر اصحاب لحم و جلد مطروح [را ظ] نجس میدانند بنا بر آن
که اصل عدم تذکیه است و بعضی عمل به اصلین متعارضین کردهاند که حرام است و پاك است اما حرمت به اعتبار اصل عدم
تذکیه چنانکه خواهد آمد و اما عدم نجاست به اعتبار آن که اصل در اشیاء طهارت است تا علم به نجاست بهم نرسد و در این
مواضع علم به نجاست ندارد و بعضی اینها نجس میدانند به نجاست حکمی به آن که با چنین پوستی نماز نمیتوان کرد اما اگر
ملاقات کند به جایی یا چیزي را که رطب باشد که آن نجس نمیشود و چون پیش از ملاقات پاك بود و علم به نجاست این
پوست نداریم ص: 291 شاید که تذکیه کرده باشند و خالی از قوتی نیست و از پیش گذشت و خواهد آمد
إن شاء اللَّه تعالی (و روي القاسم بن محمّد عن ابی حمزة قال سالت ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن رجل ساق بدنۀ فانکسرت قبل
ان یبلغ محلّها او عرض لها موت او هلاك قال یذکّیها ان قدر علی ذلک و یلطخ نعلها الّتی قلّد بها حتّی یعلم من مرّ بها قد زکّیت
فیاکل من لحمها ان اراد فان کان الهدي مضمونا فانّ علیه ان یعیده یبتاع مکان الهدي اذا انکسر او هلک و المضمون الواجب علیه
فی نذر او غیره فان لم یکن مضمونا و انّما هو شیء تطوّع به فلیس علیه ان یبتاع مکانه الّا ان یشاء ان یتطوّع) و منقولست از علی که
گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از شخصی که شتري را براند با خود بعد از احرام و اشعار یا تقلید
پس پاي او بشکند پیش از آن که به محل خود رسد و محلش مکّه است اگر در عمره سیاق کرده باشد و منی است اگر در حج
رانده باشد یا عارض شود آن را موتی یا هلاکی که بخوابد چون شتر تا جان دارد میرود و چون خوابید غالبا میمیرد خصوصا در
صحراي مکه معظمه که کسی نمیایستد که آن را آب و علف بدهد شاید جان به همرساند، و ممکن است که عطف تفسیري باشد
حضرت فرمودند که آن شتر را میکشد اگر قادر باشد بر آن و کفشی را که در گردنش آویخته بود به خون میزند و کفش
خونین علامت اینست که آن را ذبح کردهاند و یا آن که کفش خونین را بر کوهانش میمالد که خونین شود اگر چه بهتر پیشتر
اشعارش کرده باشند تا آن که اگر کسی بر آن بگذرد بداند که آن را تذکیۀ کردهاند اگر خواهد تواند خورد. لوامع صاحبقرانی،
ج 8، ص: 292 و در حسن کالصحیح از حماد از حریز از یکی از مشایخش منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که
هر که هدي را رانده باشد مستحبا و آن هدي به مردن رسد بر أو چیزي نیست اگر شتر باشد نحر میکند و کفشی را که در گردنش
آویخته بود در میان خود او میزند، و روي کوهانش را به خون آلوده میکند و بدل بر او نیست، و اگر کفاره صید باشد یا نذر
باشد آن چه مذکور شد میکند و بدل میدهد و هر هدیی که داخل حرم شود و هلاك شود بر صاحبش بدل نیست خواه سنت
صفحه 118 از 321
باشد یا واجب پس اگر هدیی که پاي آن بشکند یا هلاك مضمون باشد بر او واجبست که بدلش را بخرد، و مضمون چیزیست که
واجب باشد بر تو در نذر یا غیر نذر و اگر مضمون نباشد بلکه قربانی سنت باشد بر او لازم نیست که بدلش را بخرد مگر آن که
خواهد که سنتی دیگر به جا آورد هر چه بیشتر کند بهتر خواهد بود و ثوابش بیشتر. بدان که صدوق در علل مجموع این عبارت را
در صحیح از حلبی روایت کرده است که آن حضرت فرمودند و ظاهرا در وقت سؤال علی حلبی حاضر بوده است یا حضرت از
جهۀ حلبی این احکام را فرموده باشند بی سؤال یا با سؤال و سؤال را ذکر نکرده باشد و لیکن بعید است چون هیچ دقیقه از او فوت
نمیشود که نگوید بلکه از اینجا توثیق علی ظاهر میشود که موافق حلبی روایت کرده است، و دغدغه نیست در توثیق علی و لیکن
مذهبش باطل است و ظاهرا پیش از وقف این اخبار را از او روایت کرده بودند از کتابش، و مدار حال راوي در وقت روایت است و
چون در آن وقت تصنیف کرده بود و فضلا از او روایت کرده بودند بعد از وقت نیز از او روایت کردهاند و کتاب او را از اصول
أربعمائۀ شمردهاند، و اگر صدوق از حلبی روایت میکرد و بعد از آن ذکر میکرد از علی که او نیز مثل حلبی روایت کرده است
بهتر بود ص: 293 (و روي عن عبد الرّحمن بن الحجّ اج قال سالت ابا ابراهیم صلوات اللَّه علیه عن رجل
اشتري هدیا لمتعته فاتی به منزله و ربطه ثمّ انحلّ فهلک هل یجزیه الّا ان یکون لا قوّة به علیه) و به نه سند صحیح و نه کالصحیح
منقولست از عبد الرحمن که گفت سؤال کردم از حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه از شخصی که هدیی بخرد از جهۀ حج
تمتع و آن را به خانه آورد و به بندد پس بند گشوده شود و بمیرد آیا مجزیست یا دیگري را میکشد؟ حضرت فرمودند که مجزي
نیست او را مگر آن که دیگر چیزي نداشته باشد که بخرد. و احوط آنست که در امثال اینها که دیگر نداشته باشد روزه بگیرد
احتیاطا و این احتیاط بر سبیل استحبابست چون روایات صحیحه بر اجزاء وارد است و اگر قصد قربت کند در صوم بهتر است (و
روي ابن مسکان عن ابی بصیر قال سالت ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن رجل اشتري کبشا فهلک منه قال یشتري مکانه اخر قلت
فان اشتري مکانه ثمّ وجد الاوّل قال ان کان جمیعا قائمین فلیذبح الاوّل و لیبع الاخر و ان شاء ذبحه و ان کان قد ذبح الاخر فلیذبح
الاوّل معه) بدان که کلینی رضی اللَّه عنه این حدیث را از محمد بن سنان روایت کرده است از ابن مسکان و باصطلاح متاخرین
ضعیف است صدوق اول سند را که مشایخ اجازه کتاب ابن مسکانند انداخته است، و حدیث را صحیح کرده است به چهار ده سند
صحیح از ابو بصیر که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از شخصی که قوچی را بخرد و گم شود
حضرت فرمودند که عوضش: دیگري میگیرد، عرض نمودم که اگر عوض ص: 294 آن را خرید بعد از
آن اول را یافت حضرت فرمودند که اگر هر دو را داشته باشد اول را بکشد و آخر را بفروشد و اگر خواهد بکشد، و اگر دویم را
کشته بود که اوّل پیدا شد اوّل را نیز بکشد. و کشتن اوّل محمولست بر استحباب یا وقتی که اشعار و تقلید آن را کرده باشند چنانکه
صحیحه عالی السند حلبی دلالت میکند بر آن
[اگر حیوان گم شود]
(و روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال اذا اصاب الرّجل بدنۀ ضالّۀ فلینحرها و یعلم انّها بدنۀ) و به چهار ده
سند صحیح منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه شخصی بیابد شتري را که صاحبش آن را
کم کرده باشد و علامت اشعار یا تقلید داشته باشد که ظاهر باشد که هدي است مستحب است که آن را بقصد صاحبش بکشد و
علامتی بر او بگذارد که معلوم باشد که آن را کشته به آن که بر رقعه بنویسند و بر آن گذارند یا نعلش را خونین کند و بر
کوهانش بمالد چنانکه گذشت و ظاهر عبارت آنست که در راه مکه دیده باشد و شتر باز مانده باشد و نتواند آن را با خود آوردن
که اگر منی بیاید میباید که سه روز تعریف کند شاید که صاحبش به همرسد و اگر بهم نرسد در آخر روز سیم ایام تشریق بدل از
صاحبش بکشد چنانکه صحیحه محمد بن مسلم دلالت میکند بر آن که به سی و هفت سند صحیح وارد شده است از احدهما
صفحه 119 از 321
صلوات اللَّه علیهما (و روي العلا عن محمّد بن مسلم عن احدهما صلوات اللَّه علیهما قال سألته عن الهدي الواجب ان اصابه کسر او
عطب أ یبیعه و ان باعه ما ص: 295 یصنع بثمنه قال ان باعه فلیتصدّق بثمنه و یهدي هدیا اخر) و به پنجاه و
هفت سند صحیح منقولست از یکی از حضرت امام محمد باقر یا حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیهما، و در حسن
کالصحیح از حلبی از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که گفتند سؤال کردیم از آن حضرت از هدي واجب اگر به آن
برسد شکستگی یا ماندگی آیا میتواند فروخت و اگر بفروشد چه کند به ثمنش؟ حضرت فرمودند که اگر بفروشد آن را و شیخ
روایت کرده است که نفروشد پس اگر بفروشد و ظاهرا [لا یبیعه فان] از قلم نساخ افتاده باشد و حلبی روایت کرده است که بفروشد
و زرش را تصدق کند و هدي دیگر بکشد و ظاهرا نهی بر سبیل کراهت باشد (و فی روایۀ حمّاد عن حریز فی حدیث یقول فی اخره
انّ الهدي المضمون لا یؤکل منه اذا عطب فان اکل منه غرم) و به اسانید صحیحه منقولست از حریز در حدیث طویلی که در آخرش
حضرت فرموده است که هر هدي که مضمون باشد مثل کفارات و نذور از آن نمیتوان خورد وقتی که بماند و بکشند آن را پس
اگر بخورد قیمتش را غرامت میکشد از جهۀ فقرا، و در حدیث سکونی نیز چنین وارد است و احادیث صحیحه بسیار وارد شده
است بر نهی از خوردن، و در بعضی از اخبار کالصحیحه وارد شده است که میتوان خورد و حمل کردهاند بر آن که بخورد بقصد
غرامت خصوصا هر گاه فقرا حاضر نباشند و باید گذاشت که ضایع شود، و احوط نخوردن است و اگر بخورد قیمت آن چه لوامع
صاحبقرانی، ج 8، ص: 296 خورده به مساکین دهد، و جمعی حمل کردهاند جواز خوردن را بر صورت اضطرار بقصد ضمان قیمت
چنانکه حق سبحانه و تعالی رخصت فرموده است تا آن که اگر مضطر شود به غصب مال مردمان مانند خوردنی و آشامیدنی هر گاه
شخصی زیاد از خود داشته باشد به جبر میتوان گرفت با ضمان قیمت و بعضی گفتهاند که قیمت نمیباید داد و این قول ضعیف
است و جمعی تجویز کردهاند بلکه واجب دانستهاند که بعضی از بدن خود را ببرد و بخورد و در وجوب اشکالی هست و در جواز
دغدغه نیست هر گاه با آن امید سلامت باشد، و شراب نیز از جهۀ رفع تشنگی و فرو رفتن لقمه هر گاه در حلق بند شده باشد جایز
است، و از جهۀ شفا تجویز نکردهاند به سبب اخبار بسیاري که نهی از استشفا به آن وارد شده است
باب الذّبح و النّحر و ما یقال عند الذّبیحۀ
[اگر مذبوح را نحر کنند و بالعکس]
(روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال النّحر فی اللّبّۀ و الذّبح فی الحلقۀ) و این بابی است در کیفیت ذبح که
کشتن است غیر شتر را و در نحر که کشتن شتر است و در آن چه میباید گفت نزد ذبیحه به چهار ده سند صحیح منقولست که
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که نحر شتر در کو کردنست و ذبح غیر شتر در بریدن حلق است (و قال الصّادق
صلوات اللَّه علیه کلّ منحور مذبوح حرام و کلّ مذبوح منحور حرام) و منقولست از آن حضرت صلوات اللَّه علیه که هر حیوانی که
شارع فرموده است که آن را نحر کنند از انواع شتران اگر مذبوح شود حرام است و هر حیوانی که شارع فرموده است که آن را ذبح
کند و آن غیر شتر است مگر ماهی و ملخ اگر نحر کنند حرامست، و احادیث نحر شتر متواتر است و هم چنین ذبح غیر شتر و خلافی
نیست در این میان مسلمانان مگر در گاو که بعضی از عامه تجویز کردهاند نحر آن را و اجماع شیعه است بر ذبح. و در حسن
کالصحیح از صفوان منقولست که از حضرت امام رضا صلوات اللَّه علیه سؤال کردم از نحر گاو حضرت فرمودند که ذبح میباید
کرد و اگر نحر کنند تذکیه نکردهاند آن را بلکه در حکم میته است. ص: 298 و کالصحیح منقولست از
یونس که گفت عرض نمودم به حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه که اهل مکه گاو را ذبح نمیکنند و نحر میکنند
حضرت فرمودند که حق سبحانه و تعالی در قرآن مجید فرموده است فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ یعنی بنی اسرائیلیان گاو را کشتند
صفحه 120 از 321
و نزدیک بود که نکشند پس فرمودند که هر گاوي را که نحر کنند مذکی نیست بلکه میته است و در آیه ذکر فرمودن کنایه نیز
هست که اهل مکه میکشند و نمیکشند بلکه میته است و بعد از این خواهد آمد در صید و ذبایح
[دعاي هنگام ذبح]
(و روي الحلبیّ عنه صلوات اللَّه علیه انّه قال لا یذبح لک الیهوديّ و لا النّصرانیّ اضحیّتک و ان کانت امرأة فلتذبح لنفسها و تستقبل
القبلۀ و تقول وجّهت وجهی للّذي فطر السّماوات و الارض حنیفا مسلما اللَّهمّ منک و لک) و بده سند صحیح منقولست از حلبی و به
هیجده سند صحیح از ابو بصیر منقول است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که یهودي و نصرانی و مجوسی
قربانی ترا نکشند، و اگر زنی خواهد که قربانی کند قربانی خود را میتواند گشت بلکه سنت است که خود بکشد اگر تواند و اگر
نه دست بر بالاي دست ذابح گذارد اگر محرمش باشد و الا از فوق جامه و تستقبل ممکن است که مراد این باشد که زن رو بقبله
میکند و اظهر آنست که حضرت خطاب به راوي فرمودهاند که رو بقبله میکنی و در اکثر احادیث این باب لفظ- به- هست یعنی
روي ذبیحه را بقبله میکنی یعنی مذبح را و منافات نیست میان هر دو به آن که هر دو مطلوب باشد و این آیه را میخوانی تا حنیفا
چنانکه در کافی است و تا مسلما چنانکه در اینجاست و ممکن است که مراد إلی اخرها باشد چنانکه در روایات دیگر لوامع
صاحبقرانی، ج 8، ص: 299 واقع است و احادیث ابو بصیر تا اینجاست که لنفسها و به هیجده سند صحیح از حلبی منقولست تا
اضحیّتک و ترجمه آیه و دعا گذشت (و روي عبد اللَّه بن سنان عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فی قول اللَّه عزّ و جلّ فَاذْکُرُوا اسْمَ
اللَّهِ عَلَیْها صَوافَّ قال ذلک حین تصفّ للنّحر و تربط یدیها ما بین الخفّ إلی الرّکبۀ و وجوب جنوبها اذا وقعت إلی الارض) و در
و به اسانید صحیحه منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه در تفسیر قول سبحانه « علی الارض » کافی و در تهذیب
و تعالی که فرموده است که یاد کنید اسم حق سبحانه و تعالی را بر شتران در حالتی که راست ایستاده باشد حضرت فرمودند که این
در وقتی است که راست میداري شتران را از جهت نحر و دستهاي آن را میبندي بهم از سر پا تا زانو رو بقبله تا وقت کشتن
حرکت نکند، و آن که فرموده است که هر گاه ساقط شود سقوطش وقتی است که چون پاره از خون رفت بر پهلو میافتد پس
اولی آنست که ایستاده باشد تا بر پهلو افتد و اگر بر پهلو بخواباند و مذبحش را بقبله کنند نیز خوبست و لیکن متابعت کلام الهی
بهتر است و الحال متعارفست در میان اعراب که شتر که ماند میکشند رو بهر طرف که بیفتد و چون اندك تعبی دارد که آن را
بگردانند نمیگردانند، و ظاهرش حرمت است چون استقبال شرط است و خواهد آمد که تجویز وارد شده در جائی که متعذر باشد
مثل آن که در چاه افتد و در آنجا متعذر باشد که بگردانند میتوان گشت بهر طرفی که روي آن باشد و اگر چه در مذبح نباشد، و
هم چنین اگر شتر و گاو عاصی شوند به نیزه و شمشیر میتوان کشتن و حکم صید دارند و از امثال این روایات توهّم کردهاند که
در کار نیست ذبح با استقبال بانکه آیات در ص: 300 روایات ناطق است به اشتراط استقبال قبله (و ساله ابو
ال ّ ص باح الکنانیّ کیف تنحر البدنۀ قال تنحر و هی قائمۀ من قبل الیمین) و کلینی روایت کرده است در صحیح از محمد بن فضیل و
شیخ طوسی ذکر کرده است که ابو الصباح را اصلی هست که روایت کرده است آن را محمد بن فضیل و صفوان بن یحیی پس هر
حدیثی که محمد بن فضیل روایت کرده است صفوان نیز روایت کرده است، و کلینی گاهی از صفوان روایت میکند و گاهی از
محمد بن فضیل و گاهی از هر دو، و صدوق طریق خود را به هیچ یک از ابو الصباح و محمد بن فضیل ذکر نکرده است در فهرست
و ظاهر است که اصل ابو الصباح نزد او و کلینی بوده است، و از اعظم اصول أربعمائۀ است و احادیث در توثیق او وارد است و
کالمتواتر است که حضرت صادق صلوات اللَّه علیه او را میزان نامیدند و ترازوي بیعیب میفرمودند و این شکسته را از تتبع جزم به
همرسیده است که احادیث أو صحیح است و کم است که عبارات حدیث او را زراره و محمد بن مسلم و امثال این فضلا روایت
نکرده باشند، و او میگوید که سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که شتر را چگونه نحر میکنند حضرت
صفحه 121 از 321
فرمودند که نحر میکنند شتر را در حالتی که ایستاده باشد و کسی که نحر میکند از دست راست شتر میایستد به نحوي که هر دو
رو بقبله باشند (و روي معاویۀ بن عمّار عنه صلوات اللَّه علیه انّه قال اذا اشتریت هدیک فاستقبل به القبلۀ و انحره او اذبحه و قل
وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً مسلما وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ إِنَّ صَ لاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیايَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ
الْعالَمِینَ لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ ص: 301 وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ اللَّهمّ منک و لک بسم اللَّه و اللَّه اکبر
اللّهُمَّ تقبّل منّی ثمّ أمرّ السّ کّین و لا تنخعها حتّی تموت) و به نوزده سند صحیح منقولست از صفوان و ابن ابی عمیر از معاویۀ و از
نسخ کافی لفظ معاویۀ بن عمار ساقط شده است و شیخ نیز بهمان عنوان در تهذیب روایت کرده است و در نهایه ذکر کرده است
که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه هدي را بخري روي آن را بقبله کن و نحر کن اگر شتر باشد و
ذبح کن اگر گاو یا گوسفند باشد یا بز و بگو تا به آخر دعا چنانکه ترجمهاش گذشت در باب سابق، و چون کفار قربانی خود را
باسم لات و عزّي و سایر بتان میکشتند خداوند عالمیان از آن نهی فرمود و همه جا در وقت کشتنها مبالغه فرموده است و در
توحید و نفی شرك صوري و معنوي، و چون دعا را بخوانی کارد را بر آن نه و سابقا مذکور شد که احوط آنست که چون بسم اللَّه
و اللَّه اکبر بگوید کارد را براند و اللهم تقبّل منّی را در وقت کشتن بگوید و ظاهر احادیث صحیحه دلالت میکند که مقارنت
حقیقی در کار نیست و این مقدار فاصله ضرر ندارد و چنان مکن که کارد به مغز حرام رسد تا وقتی که روح بالکلیه برود که دیگر
حرکت نکند و داخل در نهی است سر را جدا کردن، و احادیث بسیار در نهی از آن نیز وارد شده است و آن چه مشهور است
اینست و بعضی گفتهاند که مراد از آن پوست کندنست پیش از ذهاب روح و بمعنی اعم است از هر دو آمده است که آن کشتن
بد است و از آن جمله است از پشت سر ابتدا گردن یا کارد را بر گردانیدن و همه منهی عنه است و در همه دغدغه حرمت
نمیشود. و در صحیح از ابو خدیجه منقول است که گفت دیدم حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه را که نحر میفرمودند
بدنه خود را و دست ص: 302 چپ آن را بسته بودند و از جانب راست شتر ایستاده بودند و فرمودند که
بسم اللَّه و اللَّه اکبر اللهم هذا منک و لک [بسم اللَّه خ] اللهم تقبّل منّی بعد از آن کارد را در کو گردن شتر فرو بردند و کارد را
کشیدند و چون شتر افتاد سرش را ذبح کردند بدست مبارك خود و ظاهرا ذبح بعد از نحر مستحب باشد زیرا که اگر اکتفا کنند به
نحر قریب به یک ساعت میماند تا روح مفارقت میکند و ذبح تخفیف آن از آنست و آن که در حدیث یک دست را بسته بودند
این نیز خوبست و ظاهرا بعنوان اول بهتر باشد
باب نتاج البدنۀ و حلابها و رکوبها
(روي حمّاد عن حریز انّ ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال کان علیّ، صلوات اللَّه علیه اذا ساق البدنۀ و مرّ علی المشاة حملهم علی
بدنه و ان ضلّت راحلۀ رجل و معه بدنه رکبها غیر مضرّ و لا مثقّل) این بابی است در آن که شتر هدي بزاید و دوشیدن شتر و سواري
آن چه حکم دارد. به اسانید صحیحه منقولست از حریز که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت امیر
المؤمنین صلوات اللَّه علیه چنین میفرمودند که اگر شتران را إشعار و تقلید کرده باشند و رانده بودند و به پیادگان میرسیدند ایشان
را بر شتران خود سوار میکردند و اگر راحله شخصی گم شده بود و شتران آن حضرت بودند با آن حضرت آن شخص را سوار
میفرمودند به نحوي که ضرر به شتران نرسد و بار ایشان سنگین نشود یعنی به نوبت بر آنها سوار میکردند و بار بسیار بر همه
نمیگذاشتند بلکه بار را حصه میکردند. و ظاهرا در عبارت سقطی واقع شده است از نساخ لفظ و قال که حضرت فرموده باشند که
هر گاه شتر بار بردار شخصی گم شود و شتري با شتران سیاق کرده باشد جایز است که شتر هدیش را سوار شود و بارش را بر
شتري هدي گذارد مشروط به آن که ضرر به آن نرسد و بارش را سنگین نکند. چنانکه منقولست به اسانید صحیحه از سلیمان بن
خالد که حضرت ص: 304 امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که اگر شترت بزاید شیر آن را
صفحه 122 از 321
میتوانی دوشید ما دام که ضرر به ولد آن نرسد و هر دو را نحر کن عرض نمودم که شیرش را میتوانم خورد و بخورد دیگران
دادن فرمودند بلی و فرمودند که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه هر گاه میدیدند که پیادگان ماندهاند بر شتران خود سوار
میفرمودند و فرمودند که اگر شتر بارکش شخصی گم شود یا بمیرد و هدي با خود داشته باشد بر شتر هدي سوار شود، و بر
تقدیري که قال نباشد سخن حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه میتوان گرفت و بنا بر این بدنه مفرد أنسب است با رکبها
مخفّف. و در صحیح از محمد بن مسلم منقولست که از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه سؤال کردم از شتري که بزاید آیا
شیرش را میتواند دوشید حضرت فرمودند که شیرش را آن قدر به دوش که ضرر به ولدش نرسد از کم شیري و هر دو را با هم
نحر کن عرض نمودم که میتواند که شیرش را بخورد فرمودند که بلی و به دیگران نیز میتواند داد یعنی اگر ضرر به ولدش نرسد
(و سال یعقوب بن شعیب ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن الرّجل أ یرکب هدیه ان احتاج الیه فقال قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله
یرکبها غیر مجهد و لا متعب) و به اسانید صحیحه و حسنه منقولست از یعقوب که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه که اگر شخصی محتاج شود به سواري هدیش سوار میتواند شد حضرت فرمودند که حضرت سید المرسلین صلی
اللَّه علیه و آله فرمودند که سوار میتواند شد بشرطی که شتر را با به مشقت و تعب نیندازد ص: 305 (و
روي منصور بن حازم عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال کان علیّ صلوات اللَّه علیه یحلب البدنۀ و یحمل علیها غیر مضرّ) و به
شش سند صحیح و هفت حسن کالصحیح منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت امیر
المؤمنین صلوات اللَّه علیه میفرمودند که میتواند دوشیدن شیر شتر را و بارش میتواند کرد بشرطی که ضرر به او و ولدش نرسد
(و روي ابو بصیر عنه صلوات اللَّه علیه فی قول اللَّه عزّ و جلّ لَکُمْ فِیها مَنافِعُ إِلی أَجَلٍ مُسَ  می قال ان احتاج إلی ظهرها رکبها من غیر
ان یعنّف علیها و ان کان لها لبن حلبها حلابا لا ینهکها) و منقولست در موثق از ابو بصیر و در صحیح نزد بنده چنانکه گذشت از ابو
الصباح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه در تفسیر قول حق سبحانه و تعالی که از جهۀ شما در شتران هدي نفعها هست
تا وقت مقرر که مکه باشد در عمره و منی باشد در حج حضرت فرمودند که مراد از نفعها آنست که اگر محتاج شود به سواري آن
سوار شود بی آن که سبب مشقّت و تعب آن باشد و اگر شیر داشته باشد بدو شد نه به نحوي که هیچ در پستان ناقه نگذارد و همه
را بدوشد و به ولدش ضرر رسد و پیشتر گذشت که فایده اشعار آنست که بر او سوار نشوند پس ممکن است که حمل کنیم نهی را
کراهت یا در صورت عدم احتیاج یا وقتی که اشعار کرده باشند و کراهت اظهر است
باب بلوغ الهدي محلّه
(روي علیّ بن ابی حمزة عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال اذا اشتري الرّجل هدیه و قمطه فی بیته فقد بلغ محلّه فان شاء فلیحلق)
این بابی است در رسیدن هدي به جاي خود که حق سبحانه و تعالی فرموده است که متراشید سر را تا برسد هدي به جاي خود و
قبل از این آیه فرمود که اگر ممنوع شوید به دشمن یا به مرض و اشهر مرض است چنانکه خواهد آمد پس بر شما واجبست آن چه
میسر شود از هدي پس ظاهر آیه در محصور است که هدي خود را میفرستد، و با آن جماعت وعده میکند که فلان روز بکشید
اگر در عمره باشد، تخمین میکند روز رسیدن رفقا را به مکه معظمه پس اگر در حج باشد روز دهم را وعده میکند که در آن
روز بکشند، و اگر در عمره باشد بعد از روز وصول تخمینی بدو سه روز و بعد از آن میکشند و محصور در اینجا که مانده است
محل میشود و سر را میتراشد، و جمعی بظاهر لفظ عمل نمودهاند که مطلقا سر تراشیدن حرام است تا هدي به جاي ذبحش برسد
و آن مکه است در عمره و مناست در حج و تا هدي را نکشد سر را نمیتواند تراشید و ظاهر اخبار نیز اطلاقست چنانکه مرویست
در موثق که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه شخصی هدي را بخرد و دست و پاي آن را از جهۀ ذبح
به بندد و در خانه خودش در مکه یا منی پس گویا هدي به محلّش رسیده است سر میتواند ص: 307
صفحه 123 از 321
تراشید و به همین چند حدیث وارد از علی بن ابی حمزه و مرسلا و در صحیح از عبد الرحمن بن حجاج منقولست که گفت سؤال
کردم از حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه از شخصی که هدي بخرد از جهۀ هدي حج تمتع و بیاورد بسوي اهل خود و آن
را به بندد پس گشوده شود و تلف شود به آن که گرگش بخورد یا در چاه و چاله افتد و بمیرد آیا مجزیست یا دیگري را میخرد و
میکشد حضرت فرمودند که مجزي نیست مگر آن که نداشته باشد پس جمع میتوان کرد میان این دو خبر به آن که از این حدیث
ظاهر نمیشود که به مکه یا منی رسیده باشد و بر تقدیر تسلیم فرق هست میان قمط و ربط و حمل بر استحباب نیز میتوان کرد و
احوط آنست که سر نتراشد تا هدي را نکشد و اللَّه تعالی یعلم.
باب الرّجل یوصی من یذبح عنه و یلقی هو شعره بمکّۀ
(روي ابن مسکان عن ابی بصیر قال قلت لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه الرّجل یوصی من یذبح عنه و یلقّی هو شعره بمکّۀ فقال لیس
له ان یلقی شعره الّا بمنی) این بابی است در حکم کسی که وکیل کند شخصی را که به نیابت او ذبح کند و خود برود در مکّه و سر
بتراشد و موي سر را در مکّه بیندازد منقول است به پانزده سند صحیح و سه حسن کالصحیح از لیث که گفت عرض نمودم به
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که اگر شخصی وکیل کند یا امر کند کسی را که از جهۀ او در منی ذبح کند و خود به
مکه رود و در آنجا سر بتراشد و موي سر را در مکه بیندازد حضرت فرمودند که نمیباید که موي سر را بیندازد مگر در منی و این
عبارت سه احتمال دارد یکی آن که از صاحبان عذر باشد و چنین میکند که شب بمنی میآید و شخصی را وکیل میکنند که به
نیابت ایشان ذبح کند و سر را در مکه معظمه بتراشند و موي سر را بمنی فرستند تا در آنجا دفن کند پس در این صورت سؤال از
انداختن موست در مکه حضرت میفرمایند که مو را در مکه نیندازند بلکه در منی بیندازند به آن که به کسی دهند که بیاورد و در
منی بیندازد یا دفن کند دویم آن که عذر نداشته باشد و چنین کرده باشد حضرت میفرماید که بیاید و در منی موي تقصیر را
بیندازند به آن که در منی واقع سازد سیم اعم از هر دو و اول اظهر است اگر چه آخر اشمل است و بر همه روایات صحیحه وارد
است ص: 309 از آن جمله به دوازده سند صحیح منقولست از حلبی که گفت از آن حضرت صلوات اللَّه
علیه سؤال کردم از شخصی که فراموش کند که در منی حلق یا تقصیر کند تا آن که از منی کوچ کند حضرت فرمودند که بر
میگردد بمنی تا آن که موي سر را در منی بیندازد به حلق یا تقصیر و بر نو حاجی است که سر بتراشد و به دوازده سند صحیح از
مسمع منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که در راه سر بتراشد یا هر جا که باشد و به دوازده سند صحیح منقولست
از معاویه بن عمار که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت سید الساجدین صلوات اللَّه علیه موي بدن مبارك را در
منی دفن میفرمودند در خیمه خود و میفرمودند که این را مستحب میدانستند و خود فرمودند که مکروه است که موي را از منی
بیرون برند و هر که بیرون برد میباید که برگرداند مو را یعنی خود برگردد یا مو را بفرستد. و در صحیح از آن حضرت صلوات اللَّه
علیه منقولست که بتحقیق که هر گاه مؤمن سر را در منی بتراشد و موي سر را در منی دفن کند حق سبحانه و تعالی در روز قیامت
هر مویی را زبان فصیحی کرامت فرماید که به نام صاحبش تلبیه بگوید و در بعضی از اخبار صریح وارد شده است که مو را بفرستد
تا دفن کنند و اظهر آنست که مستحب است دفن کردن در منی و اگر تواند البته خود بیاید در صورت عمد و در نسیان مستحب
است برگشتن و اگر مشگل باشد بفرستد تا در منی دفن کنند
باب تقدیم المناسک و تاخیرها
(روي ابن ابی عمیر عن جمیل بن درّاج عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال سألته عن الرّجل یزور البیت قبل ان یحلق فقال لا ینبغی
الّا ان یکون ناسیا ثمّ قال انّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله اتاه اناس یوم النّحر فقال بعضهم یا رسول اللَّه حلقت قبل ان اذبح و قال
صفحه 124 از 321
بعضهم حلقت قبل ان ارمی فلم یترکوا شیئا کان ینبغی ان یقدّموه الّا اخّروه و لا شیئا کان ینبغی لهم ان یؤخّروه الّا قدّموه فقال صلّی
اللَّه علیه و اله لا حرج) این بابی است در مقدم داشتن عبادات منی و مؤخّر داشتن آن بدان که لازم است که اول رمی جمره عقبه
کند به هفت سنگ ریزه بعد از آن ذبح کند یا نحر یا هدي را بعد از آن سر بتراشد یا تقصیر کند مرویست از ابن أبی عمیر به هفتاد
سند صحیح و حسن کالصحیح از جمیل که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از شخصی که زیارت
کند خانه را یعنی که طواف زیارت کند پیش از آن که سر بتراشد؟ حضرت فرمودند که سزاوار نیست که چنین کند مگر آن که
فراموش کند پس حضرت فرمودند که جمعی در روز عید به خدمت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله آمدند و بعضی از ایشان
گفتند یا رسول اللَّه سر تراشیدیم پیش از ذبح و بعضی گفتند یا رسول اللَّه سر تراشیدیم پیش از رمی جمره و نگذاشتند چیزي را که
سزاوار بود که مقدم دارند مگر آن که او را مؤخّر داشته بودند و نه چیزي را که سزاوار بود که مؤخّر دارند مگر آن که مقدّم داشته
بودند حضرت فرمود که حرجی ص: 311 نیست و ظاهرا آن جماعت جاهل مسأله بودهاند یا ناسی و محتمل
است که عمدا کرده باشند و لیکن بعید است مگر آن که گمان استحباب داشته باشند و ظاهر جواب حضرت نیز استحباب ترتیب
است و احوط آنست که ترك نکنند چون ممکن است که جاهل بوده باشند و جاهل در اکثر افعال حج معذور است چنانکه
گذشت و باین مضمون در طرق خاصه و عامه احادیث بسیار وارد شده است (و روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه
علیه فی رجل نسی ان یذبح بمنی حتّی زار البیت فاشتري بمکّ ۀ ثمّ نحرها فقال لا باس قد اجزا عنه) و به پانزده سند صحیح منقول
است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه در شخصی که فراموش کند که ذبح کند در منی تا آن که چون از زیارت خانه
فارغ شد به خاطرش رسید و در مکه معظمه خرید شتري و نحر کرد فرمودند که باکی نیست از او مجزي است. و به اسانید صحیحه
منقولست از محمد بن مسلم از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه در شخصی که زیارت خانه کند پیش از آن که سر بتراشد
حضرت فرمودند که اگر میدانست که این خوب نیست گوسفندي میکشد. و به اسانید صحیحه منقولست از علی بن یقطین که
گفت سؤال کردم از حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه از زنی که رمی و ذبح کند در منی و تقصیر نکند تا زیارت کند
خانه را و سعی کند در شب حال آن زن چونست، و اگر مردي نیز چنین کند چه بایدش کرد؟ حضرت فرمودند که باکی نیست
تقصیر میکند و طوافها را میکند و از همه چیز محل میشود و حمل بر عامه اظهر است و منافات ندارد با وجوب کفاره
باب فی من نسی او جهل ان یقصّر او یحلق حتّی ارتحل من منی
(روي علیّ ابن ابی حمزة عن ابی بصیر قال سالت ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن رجل جهل ان یق ّ ص ر من شعره او یحلقه حتّی
ارتحل من منی قال فلیرجع إلی منی حتّی یلقی شعره بها حلقا کان او تقصیرا و علی ال ّ ص رورة الحلق) این بابی است در کسی که
فراموش کند یا جاهل باشد که حلق یا تقصیر میباید کرد تا آن که از منی کوچ کرد منقولست در موثق از ابو بصیر که گفت سؤال
کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از شخصی که نداند سر میباید تراشید یا تقصیر میباید کرد تا از منی کوچ
کند حضرت فرمودند که برگردد بمنی تا آن که موي خود را در منی بیندازد خواه حلق کند و خواه تقصیر و بر نو حاجی است که
سر بتراشد. و به همین مضمون احادیث صحیحه وارد شده است و بعضی گذشت (و روي انّه یحلق بمکّۀ و یحمل شعره إلی منی) و
مرویست در حسن کالصحیح از حفص بن بختري از آن حضرت صلوات اللَّه علیه در کسی که سر را در مکه بتراشد حضرت
فرمودند که مو را بمنی میفرستد. و حمل میتوان کرد بر آن که بعد از سر تراشیدن به خاطرش ص: 313
رسد در صورت نسیان، یا عالم شود در صورت جهل که اگر تذکر و علم پیشتر از سر تراشیدن شد لازمست که برگردد و سر را در
منی بتراشد مگر آن که عذري داشته باشد که در این صورت در مکه سر میتراشد و موي سر را بمنی میفرستد تا در آنجا دفن
کنند. و اظهر آنست که فرستادن مو سنّت باشد چنانکه ظاهر اخبار است مثل صحیحه ابو بصیر که آن حضرت صلوات اللَّه علیه
صفحه 125 از 321
فرمودند که مرا خوش نمیآید که موي سر را بیندازد مگر در منی، و هم چنین صحیحه کنانی و غیر آن. و اما آن که صروره را
ناچار است از حلق روایات بسیار در آن وارد است از آن جمله به سی و چهار سند صحیح منقولست از معاویۀ بن عمّار و از حفص
بن بختري که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که سزاوار آنست که نو حاجی سر بتراشد و اگر حج کرده باشد
میخواهد سر میتراشد و میخواهد تقصیر میکند و اگر سر را عسل و صمغ انداخته باشد یا موي سر را بر سر جمع کرده باشد و
گره زده باشد بر اوست که سر بتراشد و تقصیر نمیتواند کرد، و احادیث موثقه از عمّار و ابو بصیر و غیر ایشان وارد شده است بلفظ
وجوب و لزوم خصوصا در کسی که عسل و صمغ انداخته باشد یا عقص کرده باشد و احتیاط عظیم میباید کرد در آن که البته سر
بتراشد و فی نفسه سر تراشیدن همه کسرا بهتر است چنانکه گذشت احادیث دعاي حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله باشد
از جهت محلقین سه بار و دو بار و از جهۀ مقصرین یک بار (و کان رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله یوم النّحر یحلق رأسه و یقلّم
اظفاره و یاخذ من شاربه و من اطراف لحیته) ص: 314 و در موثق کالصحیحه منقولست از عبد الرحمن که
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله در روز عید قربان سر خود را
میتراشیدند و ناخنها میگرفتند و شارب را میگرفتند و از اطراف محاسن آن چه زیاده از قبضه شده بود میگرفتند. و احادیث در
فضل سر تراشیدن بسیار است و هم چنین در جمع میان حلق و تقصیر و اگر موي سر نداشته باشد استره را بر سر براند استحبابا یا
تعبّدا و تأسّیا و موضعش در اینجا نیست چون صدوق احکام را در این ابواب ذکر کرده است و واجبات و مندوبات در باب سیاق
مناسک حج ذکر خواهد کرد بر خلاف متعارف محدّثین و فقها و بنا بر این بسیار مشوش شده است
باب ما یحلّ للمتمتّع و المفرد اذا ذبح و حلق قبل ان یزور البیت
(روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال اذا ذبح الرّجل و حلق فقد احلّ من کلّ شیء احرم منه الّا النّساء و الطیّب
فاذا زار البیت و طاف و سعی بین ال ّ ص فا و المروة فقد احلّ من کلّ شیء احرم منه الّا النّساء فاذا طاف طواف النّساء فقد احلّ من کلّ
شیء احرم منه الّا ال ّ ص ید) این بابی است در بیان مواضع تحلیل که حلال میشود بر محرمی که حج تمتع یا افراد کند و قران نیز
داخل حج افراد است زیرا که حج آن نیز از عمره جداست هر گاه ذبح کند هدي را و سر بتراشد پیش از آن که زیارت کند خانه را
و بعد از آن نیز. به چهار ده سند صحیح منقولست از معاویه که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه
شخصی ذبح کند و سر بتراشد محل میشود از هر چه از آن احرام گرفته بود و به سبب احرام بر او حرام شده بود مگر زنان و بوي
خوش، پس چون به زیارت خانه میآید به آن که طواف کند و سعی کند میان صفا و مروه محل میشود از هر چیزي که از آن
احرام بسته است مگر زنان و بوي خوش پس چون به زیارت خانه میآید بانکه طواف کند و سعی کند میان صفا و مروه پس چون
طواف نسا به جا آورد همه بر او حلال میشود مگر صید حرمی که تا در حرم است بر او حرام است و ظاهرا به سبب لوامع
صاحبقرانی، ج 8، ص: 316 سر تراشیدن: صید و بوي خوش نیز حلال میشود که اگر از حرم بیرون رود شکار میتواند کرد و
احوط آنست که پیش از طواف و سعی [و] زیارت: صید و بوي خوش نکند خصوصا صید را بلکه چند روایت وارد شده است که
در ایام تشریق صید نکند و شکی نیست که نکردن اولی و احوط است. و در صحیح از سعید و ابو ایّوب و عبد الرحمن بن حجاج و
اسحاق بن عمار به اسانید بسیار وارد است که جایز است بوي خوش با کراهت. و به اسانید صحیحه از منصور و علا به چهل و دو
سند وارد شده است نهی از بوي خوش. و حمل بر کراهت میتوان کرد. و در صحیح از محمد بن حمران منقول است که گفت
سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که چه چیز حلال میشود بر حاجی در روز عید حضرت فرمودند که همه
چیز مگر زنان و سؤال کردم که در روز عید بر متمتع چه چیز حلال میشود فرمودند که همه چیز مگر زنان و بوي خوش. و این
حدیث جمع میکند در میان اخبار به آن که احادیث حلیت در غیر حج تمتع است و حرمت در تمتع و ظاهرا وجهش اینست که
صفحه 126 از 321
چون اغلب اوقات قارن و مفرد طواف و سعی را مقدم میدارند یا در صورتی که مقدم داشته باشند به سبب حلق حلال میشود بر
ایشان بوي خوش بخلاف متمتع که چون طواف عمره را پیش میکشد محتاج نیست که طواف حج را مقدم دارد مگر بعضی از
اوقات که آن گذشت (و روي علیّ بن النّعمان عن سعید الاعرج عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال سألته عن رجل رمی الجمار و
ذبح و حلق رأسه أ یلبس قمیصا و قلنسوة قبل ان یزور البیت فقال إن کان متمتّعا فلا و ان کان مفردا للحجّ فنعم) و به اسانید صحیحه
و کالصحیحه منقولست از سعید که گفت سؤال ص: 317 کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه
علیه از شخصی که رمی جمار کند و ذبح کند هدیش را و سر بتراشد آیا پیراهن و کلاه میتواند پوشید پیش از زیارت خانه
حضرت فرمودند که اگر تمتع کند نه و اگر غیر حج تمتع کند بلی و به پنجاه و چهار سند صحیح منقولست از محمد بن مسلم و
منصور بن حازم و ادریس قمی که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه نهی فرمودند متمتع را از پوشیدن سر و پوشیدن جامه
پیش از طواف خانه. و محمولست بر کراهت. و به هیجده سند صحیح از ابن بزیع منقولست که حضرت امام رضا صلوات اللَّه علیه
نهی فرمودند از بوي خوش پیش از طواف نساء و آن نیز محمولست بر ترك اولی تا جمع شود میان اخبار (و قد روي انّه یجوز ان
یضع الحنّاء علی رأسه انّما یکره السّکّ و ضربه انّ الحنّاء لیس بطیب) و در روایتی وارد شده است که جایز است که حنا بر سر بندد
و آن چه مکروهست سگ که مشدد است و آن نوعی است از بوي خوش و در کافی و تهذیب مسک است و ظاهرا تصحیف باشد
و هر چه مثل آن باشد به درستی که حنا بوي خوش نیست و این مضمون اخبار صحیحه است که ظاهرشان کراهت بوي خوش است
بعد از حلق و قبل از طواف زیارت و حنا بوي خوش نیست که در احرام از او اجتناب باید کرد (و یجوز ان یغطّی رأسه لأنّ حلقه له
اعظم من تغطیته إیّاه) و در صحیح از یونس یا کالصحیح که گفت عرض نمودم به آن حضرت صلوات اللَّه علیه که متمتع سر را
میتواند پوشانیدن بعد از حلق فرمودند که اي فرزند سر تراشیدن اعظم است از سر پوشیدن
باب ما یجب من الصّوم علی المتمتّع اذا لم یجد ثمن الهدي
(روي عن الائمّۀ صلوات اللَّه علیهم انّ المتمتّع اذا وجد الهدي و لم یجد الثّمن صام ثلاثۀ ایّام فی الحجّ یوما قبل التّرویۀ و یوم التّرویۀ
و یوم عرفۀ و سبعۀ ایّام اذا رجع إلی اهله تلک عشرة کاملۀ لجزاء الهدي فان فاته صوم هذه الثّلاثۀ الایّام تسحّر لیلۀ الحصبۀ و هی لیلۀ
النّفر و اصبح صائما و صام یومین بعده فان فاته صوم هذه الثّلاثۀ الأیّام حتّی یخرج و لیس له مقام صام هذه الثّلاثۀ فی الطّریق ان شاء
و ان شاء صام العشرة فی اهله و یفصل بین الثّلاثۀ و السّبعۀ بیوم و ان شاء صامها متتابعۀ و لا یجوز له ان یصوم ایّام التّشریق فانّ النّبیّ
صلّی اللَّه علیه و اله بعث بدیل بن ورقاء الخزاعیّ علی جمل أورق و امره ان یتخلّل الفساطیط و ینادي فی النّاس ایّام منی الا لا
تصوموا فانّه ایّام اکل و شرب و بعال، و من جهل صیام ثلاثۀ ایّام فی الحجّ صامها بمکّۀ ان اقام جمّاله و ان لم یقم صامها فی الطّریق
او بالمدینۀ ان شاء فاذا رجع إلی اهله صام السّبعۀ الایّام فاذا مات قبل ان یرجع إلی اهله و یصوم السّبعۀ فلیس علی ولیّه القضاء) این
بابی است در صومی که واجبست بر کسی که حج تمتع کند و بهاي هدي را نداشته باشد چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده است
در قران مجید که کسی که حج تمتع کند پس بر اوست که بکشد از هدي آن چه به آسانی به همرسد یعنی اگر شتر داشته باشد
بهتر است از گاو و گاو بهتر است ص: 319 از گوسفند و هر چه بیشتر باشد بهتر است پس کسی که نیابد
پس سه روز روزه میگیرد در حج و هفت روز وقتی که به خانه خود روند و این سه و هفت ده روز است که کامل است. مرویست
از ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم که هر گاه هدي به همرسد و بهاي آن را نیابد سه روز روزه میگیرد در ذي الحجه: یک روز
پیش از هشتم و روز هشتم و روز نهم ذي الحجه و هفت روز روزه میگیرد وقتی که به خانه خود رود این ده روزیست که کامل
است در بدلیّت هدي خواه هدي بکشند و خواه این ده روز را روزه بگیرد پس اگر این سه روز فوت شود شب سیزدهم سحور کند
و روز سیزدهم و دو روز بعد از آن روز را روزه بگیرد پس اگر این سه روز هم بگذرد و آن نایستد در مکه معظمه و بیرون رود
صفحه 127 از 321
اگر خواهد سه روز را روزه میگیرد در راه و اگر خواهد ده روز را در خانه روزه میگیرد و فاصله میکند میان سه و هفت به یک
روز و اگر خواهد ده روز را متّصل روزه میتواند گرفت و جایز نیست که ایّام تشریق را در منی روزه بگیرد زیرا که حضرت سید
الانبیاء و المرسلین صلی اللَّه علیه و آله هدیل بن ورقاء خزاعی را فرستادند بر شتري کبود که سفیدي آن به کبودي مایل بود سوار
شد و حضرت فرمودند که برو در میان خیمها و در این سه روز فریاد کن که زنهار که ایّام تشریق را روزه مگیرید که این ایام
خوردن و آشامیدن و جماع کردنست و کسی که ندانسته باشد که آن روزها را روز بگیرد در مکه: سه روز دیگر روزه بگیرد از ماه
ذو الحجه اگر شتربان بایستد و اگر نایستد در راه یا در مدینه مشرفه روزه بگیرد اگر خواهد و چون به خانه خود رود هفت روز را
روزه بدارد پس اگر بمیرد پیش از آن که به خانه رسد و هفت روز را روزه ندارد بر وارث او واجب نیست که این هفت روز را
روزه دارد چون در ذمّهاش قرار ص: 320 نگرفته است اما اگر در اثناي سفر در موضعی قصد اقامت ده روز
کرده باشد بر ولی واجبست که آن را قضا کند بنا بر مشهور. بدان که آن چه صدوق ذکر کرده است مضامین اخبار صحیحه و
کالصحیحه و اکثر آنها را در روضۀ المتقین ذکر کردهام (و روي صفوان عن معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال
من مات و لم یکن له هدي لمتعته فلیصم عنه ولیّه) و در حسن کالصحیح و سی شش سند صحیح منقولست که حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که بمیرد و هدي تمتع نداشته باشد باید که ولی از جهۀ او روزه بگیرد. و شیخ طوسی تفسیر
کرده است به سه روز چون در حسن کالصحیح وارد شده است از حلبی که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که اگر سه روز
را گرفته باشد و به خانه خود رود و بمیرد پیش از آن که هفت روز را روزه میگیرد بر ولی واجب نیست که آن را قضا کند و
ممکن است که عدم وجوب به سبب عدم تمکن از قضا باشد و حدیث معاویه بر عموم خود باقی باشد و اللَّه تعالی یعلم (قال
مصنّف هذا الکتاب رحمۀ اللَّه علیه هذا علی الاستحباب لا علی الوجوب و هو اذا لم یصم الثّلاثۀ فی الحجّ ایضا) صدوق تصنیف
کننده این کتاب که رحمت الهی بر او باد میگوید که روز داشتن ولی محمولست بر آن که سنّت است نه واجب و آن استحباب یا
عدم وجوب شامل است ثلثه را هم چنانکه شامل است سبعه را یعنی بر ولی واجب نیست قضاي این ده روز مطلقا به اعتبار عموم
حدیث حلبی و احوط قضاي ثلثه و سبعه است چون عمومات وارد شده است که ولی قضا نماید ص: 321
نماز و روزه را (و روي عن ابن مسکان عن ابی بصیر قال سألته عن رجل تمتّع فلم یجد ما یهدي فصام ثلاثۀ ایّام فلمّا قضی نسکه بدا
له ان یقیم سنۀ قال فلینظر منهل اهل بلده و اذا ظنّ انّهم قد دخلوا بلدهم فلیصم السّبعۀ الایّام) و به پانزده سند صحیح و سه حسن
کالصحیح منقولست از ابو بصیر که گفت از آن حضرت صلوات اللَّه علیه سؤال کردم از شخصی که حج تمتع کند و نیابد هدي را
و بدل از آن سه روز روزه بگیرد و چون فارغ شود از اعمال حج به خاطرش رسد که یک سال در مکه معظمه مجاورت نماید
حضرت فرمودند که تخمین کند وارد شدن اهل بلدش را. و در کافی مقدم اهل بلده در این حدیث و حدیث بزنطی یعنی رسیدن یا
وقت رسیدن اهل بلدش را پس گمان به همرسد که اصحاب و رفقاي او داخل بلدش شدهاند آن هفت روز را روزه میگیرد یعنی
اگر زیاده از یک ماه نباشد و اگر زیاده از یک ماه باشد چون یک ماه بگذرد هفت روز را روزه میگیرد، و در صحیح از بزنطی
منقول است بنحو حدیث ابو بصیر (و فی روایۀ معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه انّه ان کان له مقام بمکّۀ فاراد ان
یصوم السّبعۀ ترك ال ّ ص یام بقدر مسیره إلی اهله او شهرا ثمّ صام و ان لم یصم الثّلاثۀ الایّام فوجد بعد النّفر ثمن الهدي فانّه یصوم
الثّلاثۀ لأنّ ایّام الذّبح قد مضت) و به بیست سند صحیح منقول است از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که اگر
در مکه معظمه بماند و خواهد که هفت روز را روزه بگیرد روزه را نگیرد بمقدار رفتن بسوي خانه یا گذشتن ماه اگر بیشتر لوامع
صاحبقرانی، ج 8، ص: 322 از یک ماه بوده باشد تا خانه او، و چون این مقدار زمان بگذرد هفت روز را روزه بگیرد و اگر سه روز
را روزه نگیرد و بعد از ایّام تشریق بهاي هدي به همرسد روزه را میگیرد زیرا که ایّام ذبح گذشت چنانکه گذشت که در منی
چهار روز است (و قد روي زرارة عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه انّه قال من لم یجد ثمن الهدي فاحبّ ان یصوم الثّلاثۀ الایّام فی
صفحه 128 از 321
العشر الاواخر فلا باس بذلک) و به اسانید صحیحه منقولست که آن حضرت فرمودند که هر گاه بهاي هدي را نیابد و خواهد که
روزه دارد سه روز را در دهه آخر باکی نیست. و در موثق کالصحیح منقولست از زراره که احدهما صلوات اللَّه علیهما فرمودند که
هر گاه هدي نیابد و خواهد این سه روز را مقدم دارد در دهه اوّل باکی نیست. و در حسن کالصحیح منقول است از ابو منصور که
آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که این سه روز را در ماه ذي الحجه نگیرد تا ماه محرم نو شود هدي واجب است بر او
که در سال دیگر قضا کند زیرا که میباید که در ماه حج واقع شود و همه ذي الحجه از ماه حج است و حق سبحانه و تعالی فرموده
یعنی در ماه حج این سه روز را روزه بگیرد و احادیث صحیح و کالصحیح بر این مضمون وارد است « ثَلاثَۀِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ » است که
(و سال یحیی الازرق ابا ابراهیم صلوات اللَّه علیه عن رجل دخل یوم التّرویۀ متمتّعا و لیس له هدي فصام یوم التّرویۀ و یوم عرفۀ فقال
یصوم یوما اخر بعد ایّام التّشریق بیوم قال و سألته عن متمتّع کان معه ثمن هدي و هو یجد مثل الّذي معه هدیا فلم یزل یتوانی و یؤخّر
ذلک ص: 323 حتّی کان اخر ایّام التّشریق و غلت الغنم فلم یقدر ان یشتري بالّذي معه هدیا قال یصوم ثلاثۀ
ایّام بعد ایّام التّشریق) و منقولست بطرق صحیحه بسیار از یحیی کبود چشم ثقه که گفت سؤال کردم از حضرت امام موسی کاظم
صلوات اللَّه علیه از شخصی که در روز هشتم داخل مکه معظمه شود از جهۀ حج تمتع و هدي نداشته باشد و روز هشتم و نهم را
روزه بگیرد آیا صحیح است حضرت فرمودند که روز دیگر را روزه میدارد بعد از ایّام تشریق به یک روز، باز یحیی گفت سؤال
کردم از آن حضرت از متمتعی که بهاي هدي داشته باشد و به آن چه داشته باشد تواند که هدي بخرد و تاخیر کند از روي کسل تا
روز آخر ایّام تشریق و گوسفند گران شود و به آن زر که با اوست هدي بهم نرسد حضرت فرمودند که بعد از ایام تشریق سه روز
روزه میدارد. و مؤید این حدیث احادیث دیگر وارد شده است که اگر دو روز را روزه میدارد که هشتم و نهم باشد یک روز
باقی را بعد از ایام تشریق میتواند داشت، و احادیث صحیح و کالصحیح وارد شده است که اگر روز هشتم برسد هشتم و نهم را
روزه نگیرد و بعد از ایام تشریق تتابع بگیرد محمولند بر کراهت، و احوط آنست که اگر ممکن باشد که هفتم و هشتم و نهم را
روزه بدارد و آن را بگیرد، و اگر هشتم برسد بعد از ایّام تشریق به یک روز روزه بدارد و اگر جمّالش نایستد اگر در نفر اول به
مکه آید سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم را روزه بدارد و تا در منی باشد روزه نگیرد و اگر نایستد بقیه سه روز یا همه را در راه
میتواند گرفت و اگر همه را نگیرد و چون به خانه رسد ده روز را بگیرد نیز جایز است بلکه بهتر است و احادیث صحیحه به اسانید
بسیار بر این مضمون وارد شده است ص: 324 (و روي عبد الرّحمن بن اعین عن ابی جعفر صلوات اللَّه علیه
قال الصّبیّ یصوم عنه ولیّه اذا لم یجد هدیا) و مرویست در صحیح که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که اگر ولی
احرام به بندد صبی را: بر ولی است که هدي از خود بکشد از جهۀ او و اگر نداشته باشد بدل از هدي ده روز روزه میگیرد، و در
بنده که باذن مولی احرام گرفته باشد مولی مخیر است میان هدي که به او دهد یا از جهۀ او بکشد یا امر کند که روزه بگیرد چنانکه
احادیث صحیحه به اسانید متواتره منقولست از ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم بر آن (و روي عن عمران الحلبیّ انّه قال سئل ابو عبد
اللَّه صلوات اللَّه علیه عن رجل نسی ان یصوم الثّلاثۀ الایّام الّتی علی المتمتّع اذا لم یجد الهدي حتّی یقدم إلی اهله قال یبعث بدم) و
به نوزده سند صحیح منقولست که از آن حضرت صلوات اللَّه علیه پرسیدند از شخصی که فراموش کند آن سه روزي را که بر
متمتع است هر گاه نیابد هدي را تا به خانه خود رسد حضرت فرمودند که سال دیگر هدي میفرستد که در منی بکشند، و این
حدیث محمولست که وقتی برسد که ذو الحجه بیرون رفته باشد، و احادیثی که وارد شده است که ده روز را در خانه میگیرد
محمولست بر جمعی که در آن حوالی باشند که پیش از خروج ذي الحجه به خانه رسند که توانند سه روز را در ماه ذي الحجه
بگیرند
باب ما یجب علی المتمتّع اذا وجد ثمن الهدي و لم یجد الهدي
صفحه 129 از 321
(قال ابی رضی اللَّه عنه فی رسالته إلیّ اذا وجدت ثمن الهدي و لم تجد الهدي فخلّف الثّمن عند رجل من اهل مکّۀ لیشتري لک فی
ذي الحجّ ۀ و یذبحه عنک فان مضت ذو الحجّ ۀ و لم یشتر اخّره إلی قابل ذي الحجّۀ لأنّ ایّام الذّبح قد مضت) این بابی است در آن
چه واجب است بر متمتع هر گاه بیابد بهاي هدي را و نیابد هدي را پدرم رضی اللَّه عنه در رساله که بمن نوشته بود ذکر کرده است
و عبارت فقه رضویست که هر گاه بهاي هدي را بیابی و هدي بهم نرسد پس اگر در مکه معظمه میماند و هدي بهم میرسد
میخرد و میکشد در بقیه ذي الحجه و اگر حاج بیرون روند و نتواند ایستادن پس بگذار بهاي هدي را نزد شخصی از اهل مکه و
احوط آنست که عادل باشد که اعتماد به او توان کرد تا آن که بخرد از جهۀ تو در ماه ذي الحجه و ذبح کند از تو و اگر ذو الحجه
بگذرد و نخرد تاخیر کند تا ذي الحجه آینده زیرا که ایام ذبح گذشت. و بر این مضمون حدیث صحیح یا حسن کالصحیح حریز و
صحیح بزنطی از نضر بن قرواش از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه منقولست و از این جهت است که تفسیر آیه کردهاند
را به بهاي هدي و لیکن چون ظاهر آیه و احادیث متواتره دلالت میکند بر عدم وجدان و آن اعم است از عدم ثمن « فَمَنْ لَمْ یَجِ دْ »
یا عدم ذبیحه احوط آنست که در چنین صورت سه روز روزه را بگیرد، در آن سه روز اگر هدي بهم رسد بخرد و بکشد و اگر
بیرون آید پیش از خروج شهر بهاي هدي را به عادل بسپارد تا از جهۀ او بکشند در این سال یا سال دیگر و چون به خانه رسد هفت
روز نیز روزه بدارد احتیاطا و اللَّه تعالی یعلم
باب المحصور و المصدود
[محصور و مصدود کیست]
(روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه انّه قال المحصور غیر المصدود قال المحصور هو المریض و المصدود هو
الّذي یردّه المشرکون کما ردّوا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله و اصحابه لیس من مرض و المصدود تحلّ له النساء و المحصور لا
تحلّ له النّساء) و این بابی است در حکم کسی که ممنوع باشد از رسیدن بحج یا عمره به سبب مرض یا به سبب دشمن به شصت و
هشت سند صحیح منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که فرمودند که محصور غیر مصدود است و فرمودند که
محصور مریضی است که به سبب بیماري نتواند رسید و مصدود کسی است که دشمنان مانع شوند او را مانند کفار که مانع شدند
حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله را با اصحاب آن حضرت نه از جهۀ مرض، و مصدود را حلال میشود زنان و محصور را
حلال نمیشود
[حکم محصور و مصدود]
(فاذا قرن الرّجل الحجّ و العمرة فاحصر بعث هدیا مع هدیه و لا یحلّ حتّی یبلغ الهدي محلّه فاذا بلغ محلّه احلّ و انصرف إلی منزله و
علیه الحجّ من قابل و لا یقرب النّساء و اذا بعث بهدیه مع اصحابه فعلیه ان یعدهم لذلک یوما فاذا کان ذلک الیوم فقد و فی فان
اختلفوا فی المیعاد لم یضرّه ان شاء اللَّه تعالی) ص: 327 بعضی از این عبارت از فقه رضویست و بعضی از
موثقه سماعه و مجموع مضمون احادیث صحیحه معاویۀ بن عمار و غیر اوست پس هر گاه شخصی قران کند حج و عمره را به آن
که در حال احرام بگوید که ان لم تکن حجّ ۀ فعمرة چنانکه گذشت و خواهد آمد یا آن که و او بمعنی او باشد یعنی اگر با حج یا
عمره یا هر دو قران کند هدیی را که اشعار و تقلیدش کند و بیمار شود که نتواند رفت هدي محل شدن از این احرام را با هدي
سیاقی که پیشتر رانده است هر دو را با اصحاب خود میفرستد و محل نمیشود تا هدي او به محلش که مکه است اگر احرام عمره
باشد یا منی اگر احرام حج باشد برسد و چون این هر دو هدي به محلش میرسد این محصور محل میشود و به خانه خود میرود
صفحه 130 از 321
و بر اوست که سال دیگر حج کند و نزدیکی با زنان نمیکند. تا اینجا عبارت فقه رضویست و ناتمام است، و در فقه تمام است که
نزدیکی نمیکند تا سال دیگر حج کند و اگر مصدود شود از حج به سبب دشمن و محروم شده باشد سال دیگر حج میکند و
مصدود نزدیکی به زنان میکند و محصور نمیکند، و بقیه کلام صدوقست و مضمون تتمه صحیحه معاویۀ بن عمار است که اولش
مذکور شد و مضمون آن حدیث این است که معاویه گفت سؤال کردم از آن حضرت صلوات اللَّه علیه از شخصی که محصور
شود به مرض و هدي خود را بفرستد حضرت فرمودند که با اصحاب خود وعده میکند پس اگر احرام حج است وعده روز عید
است و چون روز عید میشود تقصیر میکند و حلق بر او واجب نیست تا مناسک را به جا آورد و اگر احرام عمره باشد تخمین
میکند که چه روز اصحابش داخل مکه معظمه میشوند مثلا میگویند که روز دوشنبه داخل خواهیم شد و طلوع آفتاب یا اوّل
ظهر روز سه شنبه این هدي را خواهیم گشت پس چون ص: 328 طلوع آفتاب میشود بعد از ساعتی تقصیر
میکند و محل میشود پس اگر در وعده مختلف شوند به آن که مثلا به سبب موانع دو روز بعد از آن داخل شوند ضرر ندارد به او
هر چند کاشف بیاید که در آن وقت محل نشده بوده است و لیکن شارع بناي آن را بر گمان آن شخص گذاشته است و گمان او
این بود که خواهند رسید. و احادیث صحیحه بر این مضمون وارد شده است و لیکن ظاهرا عبارت عبارت موثقه سماعه است که
گفت از آن حضرت سؤال کردم از شخصی که محصور شود در حج حضرت فرمودند که میباید که هدي خود را بفرستد هر گاه
با اصحابش باشد، و محل هدي اگر در حج است منی است و اگر در عمره است مکه است و بعد از این عبارت متن را ذکر کرده
است که بر اوست که روزي وعده کند (و قال صلوات اللَّه علیه المحصور و المضطرّ ینحران بدنتهما فی المکان الّذي یضطرّان فیه) و
منقولست از آن حضرت صلوات اللَّه علیه که محصور به مرض یا اعم از مرض و دشمن و مؤید است نسخه مصدود و آن نیز بدو
معنی ممکن است لغوي و اصطلاحی و مضطر که اعم است از همه شتر خود را و بعضی از نسخ تثنیه است یعنی شتران خود را
میکشند در آنجایی که ممنوع میشوند در آنجا. بدان که حق سبحانه و تعالی فرموده است که تمام کنید حج و عمره را از جهۀ
رضاي حق سبحانه و تعالی پس اگر محصور شوید پس بر شماست آن چه میسّر شود از هدي و سر خود را نتراشید تا هدي به محل
خود برسد پس اگر کسی از شما بیمار باشد یا سرش آزاري داشته باشد پس فدا میدهد ص: 329 سه روز
روزه یا تصدق برده مسکین هر مسکینی را مدّي یا شش مسکین مسکین را دو مدّ یا گوسفندي میکشد و ظاهرا حصر اعم است
است از مصدود شدن یا بیمار شدن یا مضطر شدن. و ظاهر آیه و این حدیث بلکه احادیث صحیحه متکثره این است که هر مضطري
اگر هدي رانده باشد هدي خود را میکشد و خلافست که همان هدي کافیست یا هدي دیگر از جهت محل شدن میباید کشت و
اگر هدي نرانده باشد یک هدي کافی است پس بیمار نیز هدي خود را میتواند کشت خصوصا هر گاه رفقا نداشته باشد که
بفرستد و اظهر آنست که اگر باشد نیز مخیر است میان کشتن در همین جا یا فرستادن به مکه یا منی و آن چه مشهور است میان
اصحاب آنست که اگر منع از دشمن باشد و نتوانند به مکه یا عرفات و مشعر رفتن هدیی میکشند و محل میشوند از جمیع
محرّمات احرام چنانکه حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله در حدیبیه ممنوع شدند و هدیها را کشتند و سرها را تراشیدند و
برگشتند و اگر منع از مرض باشد هدي خود را میفرستند و اگر خفّتی حاصل شود و خود را برساند بحج یا عمره به آن محل
میشود و الا صبر میکند تا وقت وعده و در آن وقت محل میشود و همه چیز بر او حلال میشوند مگر زنان تا آن که در سال
دیگر خود حج کند و اگر خود بحج نرود وکیل او طواف نساء را از جهۀ او بکند (و روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات
اللَّه علیه فی المحصور و لم یسق الهدي قال ینسک و یرجع قیل فان لم یجد هدیا قال یصوم) و به چهار ده سند صحیح منقولست از
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه در محصوري که سیاق هدي نکرده باشد حضرت فرمودند که هدیی از جهۀ محل شدن
میکشد و بر میگردد عرض نمودند که اگر ص: 330 هدیی بهم نرسد یا بهاي هدي را نداشته باشد
فرمودند که روزه میگیرد و ظاهرا ممنوع به مرض باشد، و محمولست بر آن که دیگري نرود که هدي را بفرستد. و تخییر چنانکه
صفحه 131 از 321
بعضی گفتهاند اظهر است (و اذا تمتّع رجل بالعمرة إلی الحجّ فحبسه سلطان جائر بمکّۀ فلم یطلق عنه إلی یوم النّحر فانّ علیه ان یلحق
النّاس بجمع ثمّ ینصرف إلی منی و یرمی و یذبح و یحلق و لا شیء علیه و ان خلّی عنه یوم النّحر فهو مصدود عن الحجّ إن کان دخل
مکّۀ متمتّعا بالعمرة إلی الحجّ فلیطف بالبیت اسبوعا و یسعی اسبوعا و یحلق رأسه و یذبح شاة و ان کان دخل مکّۀ مفرد للحجّ فلیس
علیه ذبح و لا شیء علیه) عبارت فقه رضویست و مضمون حدیث موثق کالصحیح فضل بن یونس بلکه عبارت اوست مگر اندك
تغییري که گفت سؤال کردم از حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه که هر گاه شخصی حج تمتع کند و پادشاه جایري او را
حبس کند در مکه معظمه و او را رها ندهند تا روز عید و عبارت فقه تا شب نحر است و این اظهر است پس به درستی که بر اوست
که خود را به مشعر الحرام رساند و با حاج روانه منی شود و بنا بر نسخه حدیث فقیه اول صبح او را رها دهند و به تعجیل تمام خود
را برساند تا وقوف اضطراري مشعر را در یابد پس رمی جمره عقبه کند و هدي را بکشد و سر بتراشد و بر او چیزي نیست و اگر در
روز نحر او را رها دهند و این عبارت قرینه آنست که جمله اولی: لیلۀ النّحر باشد یا آن که مثل فقه بوده باشد که و ان خلّی عنه یوم
« یوم النحر » بدل از « یوم النفر » النّحر بعد الزّوال که اضطراري مشعر را در نیابد، و در صورت اول اضطراري را دریابد یا مثل کافی
باشد او مصدود و ممنوعست از حج اگر داخل مکه شده باشد « یوم الثانی » ص: 331 باشد یا مثل تهذیب که
از جهۀ حج تمتع و چون بحج نرسید میباید عمره مفرده به جا آورد به آن که هفت شوط طواف خانه به جا آورد یا نماز طواف و
هفت شوط سعی میان صفا و مروه بکند و سر بتراشد و طواف نسا بکند که علی الاشهر و گوسفندي نیز بکشد از جهۀ محل شدن بر
وجه کمال استحبابا، و اگر داخل شده باشد بقصد حج افراد بر او نیست ذبح گوسفند چون در حج افراد هدي واجب نیست و بر او
چیزي نیست از گناه یا حج سال آینده یا عمره تحلل و این اظهر است (و روي رفاعۀ بن موسی عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال
خرج الحسین صلوات اللَّه علیه معتمرا و قد ساق بدنۀ حتّی انتهی إلی السّقیا فبرسم فحلق شعر رأسه و نحرها مکانه ثمّ اقبل حتّی جاء
فضرب الباب فقال علیّ صلوات اللَّه علیه ابنی و ربّ الکعبۀ افتحوا له و کانوا قد حمّوا له الماء فاکبّه علیه فشرب ثمّ اعتمر بعد) و به
بیست سند صحیح منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت سید الشهدا علیه السلام بقصد عمره
بدر رفتند و شتري را راندند تا به سقیا رسیدند که ظاهرا صفرا باشد و حضرت تب کردند پس سر تراشیدند و شتر را در همان جا
نحر فرمودند و متوجّه خانه شدند تا آن که چون در خانه را زدند حضرت سید الأوصیاء صلوات اللَّه علیه به مکاشفه یا اخبار نبی
صلوات اللَّه علیه و آله دانستند که آن حضرتست و فرمودند که بحق پروردگار کعبه که پسر منست در را بگشایید و چون حضرت
امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه میدانستند که کوفتناك خواهند آمد پیشتر فرمودند که آبی را گرم کنند و محتمل است که آب را
از جهۀ حضرت امیر ص: 332 گرم کرده باشند و لیکن تفکیک ضمیر میشود پس حضرت امیر فرمودند که
آن حضرت سر در آن آب داشتند و از آن آب نوشیدند و مرتبه دیگر به عمره فرمودند و به اسانید متکثره که چهل و چهار سند
صحیح است از معاویۀ بن عمار منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که حضرت سید الشهداء صلوات اللَّه علیه
بقصد عمره بیرون رفتند و در راه بیمار شدند و این خبر به حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه رسید و حضرت در مدینه بودند
پس چون بطلب آن حضرت بیرون رفتند و در سقیا به آن حضرت رسیدند و آن حضرت بیمار بودند فرمودند که چه حال داري
فرمودند که درد سر دارم حضرت شتري طلبیدند و نحر فرمودند و سرش را تراشیدند و او را به مدینه آوردند و بعد از آن که شفا
یافتند متوجّه عمره شده به جا آوردند عرض نمودم که در وقتی که آن حضرت شفا یافتند حلال شد بر آن حضرت زنان فرمودند
که زنان حلال نمیشوند تا طواف و سعی واقع نشود عرض نمودم که حضرت سید المرسلین صلوات اللَّه علیه که از حدیبیه
برگشتند زنان بر ایشان حلال شد با آن که طواف خانه نکرده بودند حضرت فرمودند که هر دو مثل یکدیگر نیستند حضرت سید
الانبیاء صلی اللَّه علیه و آله مصدود بودند و حضرت سیّد الشهداء محصور بودند. و بحسب ظاهر مخالفت هست میان این دو حدیث
صحیح ممکن است که در دو وقت بوده باشد یا آن که حضرت امیر بحسب ظاهر نفرموده باشند به آن که به طی الارض فرموده
صفحه 132 از 321
باشند و آن حضرت را برگردانیده باشند و به طی الارض آمده باشند یا به باطن رفته باشند و اول اظهر است و احتمال اشتباه یکی از
راویین نیز محتمل است و اللَّه تعالی یعلم ص: 333 (و المحصور لا تحلّ له النّساء حتّی یطوف بالبیت و یسعی
بین ال ّ ص فا و المروة) عبارت صحیحه معاویۀ بن عمار است که الحال گذشت که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که زنان بر
ممنوع به مرض حلال نمیشوند تا خود طواف به جا بیاورد و سعی میان صفا و مروه کند بخلاف مصدود
[اگر در حج قران محصور شود]
(و القارن اذا احصر و قد اشترط فقال فحلّنی حیث حبستنی فلا یبعث بهدیه و لا یتمتّع من قابل و لکن یدخل فی مثل ما خرج منه) و
قارن هر گاه ممنوع شود به مرض و شرط کرده باشد در احرام که خداوندا مرا حلال کن در هر جا که محبوس سازي پس اگر این
شرط را کرده باشد لازم نیست که هدي را بفرستد و سال دیگر حج تمتع نمیکند بلکه داخل میشود در مثل آن چه از آن بیرون
آمده است یعنی قضا میکند بعنوان قران. و به سی و شش سند صحیح از محمد بن مسلم و رفاعه منقول است از حضرت امام محمد
باقر و حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیهما که فرمودند که هر گاه قارن محصور شود و شرط کرده باشد به عبارت سابقه
فرمودند که هدي خود را میفرستد عرض نمودیم که آیا سال آینده حج تمتع میکند فرمودند که نه و لیکن داخل میشود در
قرانی که از آنجا بیرون آمده است. بدان که عبارت این حدیث را شیخ کلینی و شیخ طوسی رضی اللَّه عنهما چنین روایت کردهاند
و این روایت موافق است با احادیث بسیار و ظاهر آنست که صدوق نیز همین روایت را نقل کرده باشد و نساخ نسخه صدوق را
نوشته باشند با آن که صدوق نیز در اول باب ذکر کرد که هدیی با هدي خود بفرستد و اکتفا به یک « فلا یبعث » را « قال یبعث »
هدي نکرد بلکه با هدي سیاق ص: 334 هدي تحلل را جمع کرد پس البته غلط از نساخ شده است (و سال
حمزة بن حمران ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن الّذي یقول حلّنی حیث حبستنی فقال هو حلّ حیث حبسه اللَّه عزّ و جلّ قال أ و لم
یقل و لا یسقط الاشتراط عنه الحجّ من قابل) و منقول است در صحیح از ابن ابی عمیر از حمزه که توثیق ندارد و لیکن کتابش
معتمد طایفه بوده است با آن که صحت از ابن ابی عمیر کافی است که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه
علیه از شخصی که در احرام شرط کند و بگوید که خداوندا مرا محل گردان هر جا که مرا حبس کنی؟ حضرت فرمودند که او
محل میشود هر جا که حق سبحانه و تعالی او را محبوس گرداند خواه شرط کرده باشد یا نه که گفتن محض تعبّد است و این
شرط کردن نیز ساقط نمیگرداند از او حج در سال آینده را زیرا که اگر واجبست حج بر او قرار گرفته است سال دیگر واجبست با
بقاء استطاعت اگر در سال اول باشد و مطلقا اگر مستقر باشد در ذمهاش و اگر واجب نباشد و مستحب باشد هر سال حج مطلوب
است و چنین نیست که شروع در حج که سبب اتمام میشود واجب میشود اتمام آن اگر ممنوع باشد به دشمن یا مرض واجب
باشد کردن بلکه مستحبّ است و در حسن کالصحیح منقولست از زراره که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که
محرم محل میشود هر جا که حق سبحانه و تعالی او را محبوس کند خواه شرط کند یا نکند. و در صحیح از ابو بصیر لیث
منقولست به دوازده سند که گفت سؤال کردم از آن حضرت صلوات اللَّه علیه از شخصی که شرط کند در حج که حق سبحانه و
تعالی او را محل کند هر جا که محبوس سازد آیا بر او لازمست که ص: 335 سال آینده حج کند فرمودند
بلی و در احادیث بسیار وارد شده است که حج میکند. در سال آینده یعنی شرط کردن سبب سقوط حج واجب نمیشود چنانکه
در صحیحه ذریح منقولست که حضرت صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که اگر شرط کرده باشد بر او واجب نیست که حج کند
یعنی اگر حج سنتی باشد اهتمام بسیار نیست در حج سال آینده اگر شرط کرده باشد و اگر نکرده باشد. مستحب مؤکد است که
سال دیگر حج به جا آورد و اللَّه تعالی یعلم و در صحیح به اسانید بسیار از بزنطی منقولست که گفت سؤال کردم از حضرت امام
رضا صلوات اللَّه علیه از محرمی که ساق پاي او بشکند چه چیز بر او حلال است و چه چیز بر او حرام است حضرت فرمودند که
صفحه 133 از 321
محل میشود از همه چیز، عرض نمودم که بر او حلال میشوند زنان و جامهاي دوخته و بوي خوش حضرت فرمودند که بلی از
جمیع آن چه بر محرم حرام است پس فرمودند که نشنیده قول حضرت صادق صلوات اللَّه علیه را که محل کن مرا هر جا که
محبوس سازي مرا از جهۀ قضا و قدري که بر من مقدّر ساخته. عرض نمودم که حق سبحانه و تعالی ترا بزرگ گرداناد چه
میفرمایید در حج؟ حضرت فرمودند که ناچار است که سال دیگر حج کند عرض نمودم که بفرمایید که محصور و مصدود هر دو
مساویند فرمودند که نه عرض نمودم که بفرمایید که در آن سالی که کفار منع کردند حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله را
حضرت عمره را قضا کردند؟ حضرت فرمودند که قضا نکردند و لیکن سال دیگر عمره به جا آوردند. و ظاهرا وجهش آنست که
وقتی ندارد عمره یا حج که قضا شود اگر چه واجب باشند بلکه همیشه اداست هر چند به سبب تاخیر مستحق عقوبت الهی لوامع
صاحبقرانی، ج 8، ص: 336 شوند. و در صحیح از زراره منقولست که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه
شخصی محصور شود هدي خود را بفرستد و چون خفتی در خود بیابد پس اگر گمان داشته باشد که خود را میتواند رسانید برود
به مکه پس اگر به مکه رسد پیش از آن که هدیش را نحر کرده باشد بر احرام خود بماند تا از مناسک همه فارغ شود و هدیش را
نحر کند جایز است بر او چیزي نیست، و اگر وقتی برسد که هدیش را کشته باشند لازم است که سال دیگر حج یا عمره به جا آورد
عرض نمودم که اگر با احرام بمیرد پیش از آن که به مکه رسد حضرت فرمودند که اگر این حجش حج اسلام باشد و حج واجب
خود را نکرده باشد به نیابت او حج و عمره میکنند زیرا که در ذمهاش قرار گرفته است. پس ظاهر شد که هر جا که واقع شده است
که سال دیگر حج کند وقتی است که این منع در حج اسلام او واقع شده باشد یا بر سبیل استحباب است و هر جا که در سال دیگر
هدي را بفرستند به آن که در آن سال نرسد خلاف است که در وقت فرستادن اگر در آن حوالی باشد، و اگر دور باشد وعده
میدهد که در فلان روز هدي مرا اشعار یا تقلید کنید و از آن وقت که میفرستد یا اشعار و تقلید میکند اولی این است که تا وقت
وعده محل شدن در حکم محرم باشد خصوصا از زنان و آیا این امساك واجبست یا مستحب خلافست چون بلفظ امر واقع شده
است. در صحیحه عالی السند معاویۀ بن عمار منقول است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه وعده
کرده باشد که در روز عید مثلا هدي بخرند و از جهۀ او بکشند و در واقع او محل شود و در آنجا ص: 337
هدي نخرند، حضرت فرمودند که سال دیگر هدي بفرستد. و خود در خانه خود امساك کند از جماع یا مطلق محرمات احرام. و در
موثقه کالصحیحه زراره منقولست که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر گاه محصور زري بفرستد که از جهۀ
او هدیی بخرند بکشند و در روز عید که وعده باشد او محل شود و با زنان جماع کند و بعد از آن ظاهر شود که هدي را نخریدهاند
و نکشتهاند در سال دیگر بفرستد و بر او چیزي نیست به سبب جماع و لیکن در این سال که هدي بفرستد خود را از زنان نگاهدارد
تا روز کشتن هدي پس چون معلوم نیست که بر سبیل وجوبست یا ندب احوط آنست که ترك نکند امساك را و اخبار بسیار وارد
شده است در بعث هدي بلکه نیست حدیثی که در آن نباشد فرستادن هدي پس اظهر آنست که از قلم نساخ زیاد شده است کلمه و
اللَّه تعالی یعلم
باب الرّجل یبعث بالهدي و یقیم فی اهله
(روي عن معاویۀ بن عمّار قال سالت ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه عن الرّجل یبعث بالهدي تطوّعا و لیس بواجب فقال یواعد اصحابه
یوما فیقلّدونه فاذا کان تلک السّاعۀ اجتنب ما تجتنبه المحرم إلی یوم النّحر فاذا کان یوم النّحر اجزا عنه فانّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه
و اله حین صدّه المشرکون یوم الحدیبیّۀ نحر و احلّ و رجع إلی المدینۀ) این بابی است در شخصی که هدیی بفرستد و خود در خانه
خود بماند به بیست و هشت سند صحیح منقولست از معاویه که گفت از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه سؤال کردم از
شخصی که هدیی بفرستد مستحبا که بر او واجب نباشد بنذر یا شبه نذر حضرت فرمودند که وعده میکند با اصحاب خود رو زیرا
صفحه 134 از 321
که در آن روز احرام گیرید هدي مرا در کردنش ریسمانی یا کفشی بیاویزید و چون آن ساعت شود اجتناب کند از هر چه محرم از
آن اجتناب میکند تا روز عید پس چون روز نحر میشود اعم از روز عید در حج یا غیر آن در عمره از او مجزي است به درستی
که حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله چون کفار قریش منع کردند آن حضرت را در روزي که آن حضرت در حدیبیه
تشریف داشتند و کفار جمیع را به آن جا فرستادند تا عاقبت صلح واقع شد که حضرت در آن سال برگردند و سال دیگر کفار
قریش از مکه بیرون روند و آن حضرت داخل شوند و سه روز بیشتر ص: 339 نباشند، پس حضرت شتران
هدي را نحر فرمودند و محل شدند و رجوع فرمودند به مدینه مشرفه. و وجه تعلیل آنست که حضرت هدي را در غیر محل خود
نحر فرمودند و داخل مکه نشدند و ثواب حج را یافتند به نیّت پس کسانی را که مقدور نباشد آمدن از جاهاي دور با آن که هدي
خود را بفرستند که در آنجا کشته شود بطریق اولی ثواب حج خواهند داشت و چون این تعلیل غرابتی داشت کلینی ذکر نکرده
است و لیکن موسی بن قاسم در کتاب خود ذکر کرده است و امثال این تعلیلات از جهۀ عامه میفرمودند یا جمعی که همیشه با
عامه بحث داشتند مثل معاویه بن عمار حتی آن که پدرش از فضلاء محدثین عامه است بحسب ظاهر و خواهد آمد چیزي چند که
دلالت بر تشییع او کند (و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه ما یمنع احدکم من ان یحجّ کلّ سنۀ فقیل له لا یبلغ ذلک أموالنا فقال اما
یقدر احدکم اذا خرج اخوه ان یبعث معه بثمن اضحیّۀ و یامره ان یطوف عنه اسبوعا بالبیت و یذبح عنه فاذا کان یوم عرفۀ لبس ثیابه
و تهیّا و اتی المسجد فلا یزال فی الدّعاء حتّی تغرب الشّمس) و منقولست از آن حضرت صلوات اللَّه علیه که چه چیز مانع است هر
یک از شما را که هر سال حج کنید؟ عرض نمودند که مال ما باین نمیرسد فرمودند که آیا قادر نیست هر یک از شما که چون
برادر مؤمن شما بحج رود بهاي قربانی به او دهد و التماس کند از او که هفت شوط طواف از جهۀ او بکند و هدیی که از جهۀ او
خریده است به نیابت او بکشد و چون روز عرفه شود جامهاي خود را به پوشد و مهیّا شود به آن که بر شکل محرمان باشد یا زینت
ص: 340 کند یا جامهاي زیر را به پوشد و بمسجد رود و مشغول دعا شود تا غروب شمس که شام باشد. و
به دوازده سند صحیح منقولست از حلبی که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از شخصی که هدي
خود را بفرستد با جمعی که هدي را میرانند و وعده کند با ایشان که شما در فلان روز که هدیهاي خود را تقلید میکنید و احرام
میگیرید این هدي را نیز در گردنش چیزي بیاویزید حضرت فرمودند که هر گاه چنین کند بر او حرام میشود آن چه بر محرم
حرامست. در آن روزي که با ایشان وعده کرده است تا آن که هدي به محلّش برسد. عرض نمودم که بفرمایید که اگر بر خلاف
وعده واقع شود و ایشان دیرتر به میقات رسند و او خواهد که در روز وعده محل شود حضرت فرمودند که بر او حرجی نیست هر
گاه در روز وعده محل شود و قریب باین است. صحیحه کنانی علی الظاهر و یا کالصحیحه علی المشهور. و به بیست و پنج سند
صحیح منقولست از هارون بن خارجه که برادرم شتري فرستاد و به آن شخصی که شتر را داد التماس نمود که در فلان روز اشعار و
تقلید کند پس من به او گفتم که میباید که جامه دوخته نپوشی پس مرا فرستاد به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه
علیه و آن حضرت از کوفه به کربلاي معلّی رفته بودند پس به خدمت حضرت رفتم عرض نمودم که برادرش چنین کرده است و
ترك جامه نمیتواند کرد از جهۀ زیاد که والی کوفه است و این عمل از شعار شیعیان است حضرت فرمودند که جامهاي خود را به
پوشد و در روز عید گاوي بکشد به کفاره پوشیدن جامه. و به دوازده سند صحیح منقولست از عبد اللَّه بن سنان که آن حضرت
ص: 341 فرمودند که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه و عبد اللَّه بن عباس هدي خود را از مدینه
میفرستادند و خود برهنه میشدند و از هر جا که میبودند وعده میکردند با اصحاب خود که اشعار و تقلید کنند در روزي معین و
از آن روز وعده تا روز عید خود را نگاه میداشتند از آن چه محرم خود را از آن نگاه میدارد و اجتناب مینمودند از آن چه محرم
اجتناب مینماید مگر از تلبیه که نمیگوید آن را مگر کسی که حج یا عمره کند و احادیث دیگر باین مضامین وارد است به اینها
اکتفا شد
صفحه 135 از 321
باب نوادر الحج
[زیاد بودن مسائل حج]
(روي عن بکیر بن اعین عن اخیه زرارة قال قلت لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه جعلنی اللَّه فداك أسألک فی الحجّ منذ اربعین عاما
فتفتینی فقال یا زرارة بیت یحجّ قبل ادم بألفی عام ترید ان تفنی مسائله فی اربعین عاما) این بابی است در احادیث شاذّه حج:
مرویست در حسن کالصحیح از زراره که گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که فداي تو گردم از
چهل سال تا حال از تو سؤال میکنم از مسایل حج و شما جواب میفرمایید حضرت فرمودند که اي زراره خانه را که پیش از آدم
بدو هزار سال حج میکردند میخواهی مسایل او را تمام کنی در چهل سال و به جاي تفنی تفتی خواندهاند یعنی میخواهی که
فتوي دهند مسایل او را به تو در چهل سال چون به مرور ایام حوادث بهم میرسد و به سبب آن احکام متجدد میشود و ممکن
است که مطایبه باشد
[رود خانههاي حرم روان میشود به بیرون حرم]
(و قال ال ّ ص ادق صلوات اللَّه علیه أودیۀ الحرم تسیل فی الحلّ و أودیۀ الحلّ لا تسیل فی الحرم) و در موثق از عبد اللَّه ابن عیسی
هاشمی منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که رود خانهاي حرم روان میشود به بیرون حرم ورود خانهاي حل
سیلان نمیکند به حرم یعنی حق سبحانه و تعالی حرم را ص: 343 بلند آفریده است و ظاهرا کنایه است از
آن که علوم و کمالات از حرم اعظم الهی که رسول خدا و ائمه طاهرینند صلوات اللَّه علیهم روانست. به جانب عالمیان و بر عکس
نیست و هرگز ایشان نزد کسی تعلم نگرفتهاند. چنانکه متواتر است از حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله که فرمودند که
علوم اهل بیت من همه حکمت است یعنی علوم لدنّی است و از جانب حق سبحانه و تعالی است و ایشان اعلمند از همه کس در
صغر و کبر: از ایشان یاد گیرید و تعلیم ایشان مکنید و با آن که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه از پدرش که به اتفاق
عالمیان اعلم اهل ارض بودند و تعلم کرده بود از جهۀ مصلحتی که عامه اعتبار میکردند علوّ استاد را و حضرت سید الساجدین
صلوات اللَّه علیه را تابعی میگفتند چون به شرف صحبت حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله نرسیده بود و از جابر که باین
شرف فایز شده بود بیشتر روایت میکردند از این جهت آن حضرت گاهی به نزد جابر میرفتند و از جابر سؤالها میفرمودند و جابر
میگفت که من داخل نمیشوم در نهی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله که فرموده است که شما تعلیم اهل بیت من مکنید و از ایشان
تعلّم کنید حضرت میفرمودند که حدیث را من بر تو میخوانم تو بشنو و بگو حق است و چون بر جابر میخواندند او قسم یاد
میکرد که و اللَّه که من از حضرت چنین شنیدهام و همین معنی سبب این شد که سنّیان و علماي ایشان از آن حضرت احادیث
بسیار روایت کردهاند. و از ابو نعیم حافظ نقل کردهاند که شافعی در اوایل سن به نزد مالک آمد در اواخر سنّ مالک، و اعتبار
عظیم داشت در مدینه مشرفه، و در شبی که داخل مدینه شد موطأ مالک را تمام مطالعه کرد و مالک بر کرسی مینشست و القاء
مسایل بتلامذه مینمود که کدام یک بهتر جواب میدهند، و شافعی ص: 344 نزد مرد پیري نشسته بود هر
چه مالک میپرسید شافعی به آن مرد میگفت هم چنین جواب بگو تا چند مسأله را که چنین جواب گفت مالک گفت تو هرگز
چنین نبودي بگو از که شنیده او گفت از این پسر مالک خوب متوجّه او شد و تعریف شافعی را شنیده بود رو به او کرد که تو
شافعی نیستی گفت هستم مالک از کرسی به زیر آمد و شافعی را در بغل گرفت و با خود به خانه برد و گفت به او که أولا بگو که
این مسائل را من احداث کردهام تو از که شنیده گفت که از موطأ دیشب همه را مطالعه کردم، دیگر گفت به یک شب فاضل
صفحه 136 از 321
نمیتوان شد بگو تلمذ پیش که کردي هر کسرا که نام برد مالک گفت او سهل است تا آن که آخر گفت عمده درسهاي من نزد
تلامذه و اصحاب جعفر بن محمد الصادق (ع) بود مالک گفت مرا خلاص کردي اول بگو من نیز هر چه یافتم از برکت صحبت آن
حضرت یافتم. و مالک کتابی دارد جدا که از حضرت صادق روایت کرده است علماي ما آن کتاب را روایت کردهاند از آن جمله
ابن ابی عمیر نزد مالک خواند آن کتاب را، و صدوق در امالی و غیر آن نقل کرده است این اخبار را و از این جهت است که عامه
و خاصه هم از ابن ابی عمیر روایت کردهاند و جا حظ در کتبش از او روایت کرده است و گفته است اگر چه او را افضی است اما
اصدق الناس است. و قانون اجلاء محدّثین ما رضی اللَّه عنهم این بود که اگر از طرق ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم حدیثی صحیح
بود به این معنی که خود از ائمه هدي شنیده بودند یا نزد ایشان متواتر بود و همان حدیث را مالک بن انس یا انس بن مالک یا ابو
هریره و امثال ایشان روایت کرده بودند از جهۀ تالیف قلوب عامه و از جهۀ تقیه و از جهۀ الزام ایشان از ایشان روایت میکردند و
بسیار بود که ص: 345 کتب عامه را درس میگفتند و باین وسیله بسیاري از سنیان شیعه میشدند، و جمعی
از اصحاب رجال که اینها را نمیفهمیدند جرح امثال این اجلا کردند. و از آن جمله محمد بن عبد اللَّه بن مطلب شیبانی که در
طلب حدیث در جمیع بلاد مسافرت کرد و احادیث اهل بیت را از همه جا میشنید و از جمله آثار اوست صحیفه کامله که محدثین
خراسان داشتند و در عراق نبود و بزرگان علماي ما مثل شیخ مفید و حسین بن عبید اللَّه و ابن عبدون و غیرهم از او روایت کردهاند
و غنیمت میدانستند وجود او را که احادیث بسیار جمع کرده بود و امثال ابن غضائري جرح او کردند از آن جمله ابن غضائري ذکر
کرده است که ابو المف ّ ض ل وضاع حدیثست و احادیث غیر معروف بسیار روایت میکند که در کتب عراقین نیست و من کتبش را
دیدم و در آنجا اسانید بود و متون نبود و متون بود و اسانید نبود. و رأي من آنست که عمل نکنید به حدیثی که او روایت کرده
باشد و بس نیکو تفکر کن که این شیخ چه گفته است أولا معنی ندارد که شخصی سند فقط را در کتاب نقل کند مگر وقتی که
میگویند و « مماثله ظ » أولا حدیث را به سندي ذکر کند و بعد از آن سندي دیگر ذکر میکند و در آخر از جهۀ اختصار مثله
متفقند محدثین که در چنین حدیثی لازم نیست که مماثلت من جمیع الوجوه باشد بلکه من حیث المعنی کافی است، و متون بدون
لقد کثرت علیّ » و حدیث « انما الاعمال بالنیّات » اسانید یا از آن جهۀ است که آن حدیث در نهایت اشتهار بوده است مثل حدیث
و امثال اینها یا دغدغه در سند دارد و حدیث را مرسلا از جهۀ تأیید یا حصول تواتر نقل میکنند چون احادیث بسیار وارد « الکذّابۀ
شده است که اگر از ما حدیثی به شما رسد و شما ص: 346 نفهمید نفی آن مکنید و اگر چه سندش صحیح
نباشد چون ممکن است که ما گفته باشیم و ردّ بر ما ردّ بر خداست و رسول است بلکه اگر یقین دانیم فسق او را نفی نمیتوان کرد
و حق سبحانه و تعالی فرموده است که اگر فاسقی خبري بیاورد شما تثبت کنید و عمل مکنید تا ظاهر شود صدق و کذب آن
نفرموده که بگوئید دروغست یا موضوع است و بغیر از حق سبحانه و تعالی که میداند راست و دروغ کسی را پس معقول است به
امثال این وجوه بزرگی را که نظیرش در عالم نیست نفی کنند و وضاع حدیثش گویند؟! امید که حق سبحانه و تعالی بر ما و ایشان
نگیرد امثال این اغلاط در اجتهاد را مثلا خود شنیدم از بعضی از مشایخ که میفرمودند که عجب از محدثین ما که امثال این حدیث
را در کتب نقل کردهاند چه مطلب بر این مترتّب میشود که حرم بلند باشد و سیل از بیرون داخل نمیشود: این شکسته عرض نمود
که در حدیث صحیحی از عبد اللَّه بن سنان وارد است که حق سبحانه و تعالی را سه حرمست که حرمت آنها را اعظم از همه کرده
است. یکی کتاب اللَّه است که جامع علوم و حکم انوار الهی است، و دویم کعبه معظمه است که قبله عالمیانست و نمازي مقبول و
صحیح نیست. بدون توجه به آن. و سیم عترت پیغمبر شماست صلی اللَّه علیه و آله، و در اینجا ممکن است که مراد از حدیث معنی
سیم باشد تحسین بسیار کرد و توبه کرد که دیگر ردّ حدیث نکند. مجملا هیچ حدیثی را رد نمیباید کرد و امثال این اخبار ممکن
است که از ائمه هدي صادر شده باشد و بر تقدیر صدور ممکن است که مطلب ارتفاع حرم باشد بر حل بحسب صورت چنانکه
بحسب معنی رفعت دارد بر آسمانها و ممکن است که ظاهر این باشد و کنایه معنی ص: 347 سابق مراد
صفحه 137 از 321
باشد پس فی الحقیقه باین میگردد که ما نمیدانیم وقوع و لا وقوع را و نه مراد ایشان را و اللَّه تعالی یعلم
[اقرار ابو حنیفه به علم امام صادق ع]
(و روي عن ابی حنیفۀ النّعمان بن ثابت انّه قال لو لا جعفر بن محمّد ما علم النّاس مناسک حجّهم) و منقولست از ابو حنیفۀ مشهور
که او میگفت که اگر نه حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه بود مردمان احکام عبادات حج خود نمیدانستند و همه
میدانستند که ایشان اعلمند و لیکن حب جاه و اعتبارات نمیگذاشت که متابعت حق کنند. و دمیري در کتاب حیاة الحیوان ذکر
کرده است که ابو حنیفۀ حاضر شد در مجلس حضرت و حضرت از او مسایل بسیار پرسید و او ندانست از آن جمله خبریست که
صدوق بطرق متکثره از طرق علماء عامه روایت کرده است از ابن ابی لیلی قاضی کوفه که گفت داخل شدم با نعمان بن ثابت بر
حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه پس حضرت فرمودند که این کیست که با تست گفتم فداي تو گردم شخصی است از
اهل کوفه که صاحب راي و فکر است او را نعمان میگویند حضرت فرمودند که آن شخصی است که احکام الهی را براي و عقل
خود قیاس میکند؟ گفتم بلی حضرت فرمودند که اي نعمان آیا میدانی که حق سبحانه و تعالی در سر تو چند آب مقرر ساخته
است یکی را تلخ کرده است و یکی را شیرین و یکی شور و یکی بدمزه چرا چنین کرده است؟ گفت نمیدانم حضرت فرمودند که
هر گاه حکمت سر خود را ندانی حکمت الهی را در احکام او چون خواهی دانست پس فرمودند که کدام کلمه است که اولش
کفر است و آخرش ایمان گفت نمیدانم ابن ابی لیلی گفت فداي تو کردم بیان فرما حضرت فرمودند که پدرم خبر دادن از پدرش
از پدرش از پدرش که حضرت سیّد المرسلین صلی اللَّه ص: 348 علیه و آله فرمودند که حق سبحانه و
تعالی چشمهاي فرزند آدم را بر دو پیه مقرر فرموده است و آب چشم را شور گردانیده است تا پیه گداخته نشود و فاسد نشود و
فایده دیگر آن که هر چه در چشم افتد آن را بگدازد و بیرون آید و آب گوش را تلخ آفریده است تا حفظ کند مغز سر را از
جانوران چون به بوي مغز سر از گوش داخل دماغ میشوند و تلخی آب گوش ایشان را مانع است از رفتن به گوش، و آب بینی را
سرد آفریده است تا به استنشاق هوا سرد شود و به دماغ رسد و اگر چنین نباشد مغز سر گداخته میشود، و آب دهن را شیرین کرده
است تا لذت طعام و شراب را بیابد و به سبب آن به گلو فرو رود، و اما کلمه که اوّلش کفر است و آخرش ایمان کلمه لا اله الا اللَّه
است و دور نیست که اشاره باین باشد که تا مذاهب باطل را نگذاري بمذهب حق نمیرسی. پس حضرت فرمودند که این نعمان
زنهار که قیاس مکن به درستی که پدرم از پدرانش از حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله روایت کرده است که هر که
چیزي از دین را قیاس کند برأي خود حق سبحانه و تعالی او را با شیطان در جهنم در آورد چون اول کسی که قیاس کرد شیطان
بود که گفت مرا از آتش خلق کرده و آدم را از گل و آتش اشرفست از گل پس چیزي که از آتش مخلوق شده باشد میباید که
بهتر باشد از چیزي که از گل مخلوق شده است و نظر نکرد نفس ناطقه انسانی را که حق سبحانه و تعالی او را از نور آفریده است و
شرف نور را بر نار ندانست پس زنهار که قیاس مکن که دین الهی دانسته نمیشود برأي و قیاس دیگر فرمودند که قتل اعظم است
یا زنا نعمان گفت قتل نفس حضرت فرمودند که حق سبحانه و تعالی قتل نفس را بدو شاهد مقرر گردانیده است و در زنان چهار
گواه میباید. دیگر فرمودند نماز اعظم است یا روزه گفت نماز گفت چرا حایض ص: 349 قضا نمیکند
نماز را و قضا میکند روزه را پس چگونه قیاس توان کرد از خدا بترس و قیاس مکن دیگر فرمودند که بول نجستر است یا منی
گفت بول حضرت فرمودند که چرا از منی غسل میکنند و از بول غسل نمیکنند. و مسایل بسیار از این باب فرمودند و مبالغه
فرمودند که قیاس مکن و از خدا بترس
[حمل آب بر شتر]
صفحه 138 از 321
(و ذکر الماء عند الصّادق فی طریق مکّۀ و ثقله فقال الماء لا یثقل الّا ان ینفرد به الجمل فلا یکون علیه غیر الماء) و منقولست در قوي
که مذکور شد نزد حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که برداشتن آب بر شتر دشوار است در راه مکه معظمه حضرت
فرمودند که آب سنگین نیست بر شتر مگر آن که همین آب را بر شتر بار کنند که آن سبب سنگینی میشود میباید که بسیار بار
یک شتر نکنند امّا آن که آب سنگین نیست از جهۀ آنست که در ابتدا که آب بار میکنند شتر سیراب شده از آب و قوت دارد و
هر چند که قوتش کم میشود آب نیز کم میشود بخلاف آن که همه آب بار کنند که از قبیل آهن و فولاد است که سنگین بار
است
[کراهۀ حمل بر شتر جلّاله]
(و کان علیّ صلوات اللَّه علیه یکره الحجّ و العمرة علی الابل الجلّالات) و منقول است در موثق از اسحاق بن عمار که حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه کراهت داشتند از حج و عمره بر شترانی که محض
عذره آدمی بخورند که اگر گاهگاهی عذره خورند ضرر ندارد و آن را جلالۀ نمیگویند ص: 350
[ملائکه متاع حجاج را میخرند]
(و قال جعفر بن محمّد الصّادق صلوات اللَّه علیه اذا کان ایّام الموسم بعث اللَّه تبارك و تعالی ملائکۀ فی صور الادمیّین یشترون متاع
الحاجّ و التجّار قیل ما یصنعون به قال یلقونه فی البحر) و در قوي منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه علیه فرمودند که چون ایّام
حج میشود حق سبحانه و تعالی فرشته چند را میفرستد بصورت آدمیان که متاع حاجیان و سوداگران را میخرند عرض نمودند
که فرشتگان که پوشش ندارند متاع را چه میکنند حضرت فرمودند که در دریا میاندازند ممکن است که مراد این باشد که اگر
آدمیان نخرند. و یا در دریا میاندازند اگر کسی نباشد یا مصلحت نباشد که به او دهند و هر دو محض فرض باشد. چنانکه این
مجاز شایع است یا حقیقت مراد باشد و خرند و اندازند و اسراف نباشد چنانکه حق سبحانه و تعالی هر روز چندین هزار نفس را
بیجان میکند و ظلم نیست.
[حضور امام زمان در مراسم حج هر سال]
انّه قال و اللَّه انّ صاحب هذا الامر لیحضر الموسم کلّ سنۀ یري النّاس و یعرفهم و لا « رض » (و روي عن محمّد بن عثمان العمريّ
یعرفونه) و به اسانید صحیحه منقولست از عمري که حق سبحانه و تعالی از او خوشنود باد که گفت و اللَّه که صاحب این امر امامت
الحال در هر موسمی حاضر میشود او مردمان را میبیند و ایشان را میشناسد و مردم او را میبینند و لیکن نمیشناسند و آن در
وقت غیبت صغري بسیار بود که مردمان از آن حضرت صلوات اللَّه علیه معجزات میدیدند و بر دستهاي وکلاء معجزات از بابت
عادت بود و مقرر بود که هر که مطلبی داشته باشد به وکلاء عرض کند و وکلاء به آن حضرت عرض مینمودند و جوابها را اکثر
اوقات ص: 351 با معجزات میفرمودند و از آن جمله سؤال علیّ بن بابویه بود که سؤال کرد در دست علیّ
بن جعفر بن اسود یعنی عرضه نوشت و به علی داد که به حسین بن روح دهد که نایب سیم بود بعد از محمد بن عثمان که او از
حضرت صاحب الامر صلوات اللَّه علیه استدعا نماید که حضرت دعا کند که حق سبحانه و تعالی او را فرزندي کرامت کند پس
حضرت به علیّ بن بابویه بخط مبارك خود نوشتند که دعا کردیم و عن قریب حق سبحانه و تعالی روزي خواهد فرمود دو پسر کثیر
الخیر پس علی را حق سبحانه و تعالی دو پسر داد یکی صدوق که او از حیثیت تصانیف بسیار بخلق رسید و قریب به سیصد تصنیف
صفحه 139 از 321
کرد که الحال که اکثرش تلف شده است و بسیاري هست که انتفاع مؤمنان از آنها بسیار است و حسین را فرزندان بسیار کرامت
کرد که اکثر محدّث بودهاند و عالمی از ایشان اخذ حدیث میکردند و شیخ منتجب الدین در رجالش و ابن شهرآشوب نیز بسیاري
از ایشان را یاد کردند و جمعی که در غیبت صغري آن حضرت را با معجزات دیدهاند بسیارند رجوع به کافی و کمال الدین و
بصائر الدرجات و غیر اینها از کتب کنند که مقام گنجایش بیش از این ندارد. (و روي عن عبد اللَّه بن جعفر الحمیريّ انّه قال سالت
محمّد بن عثمان العمريّ رضی اللَّه عنه فقلت له رأیت صاحب الامر فقال نعم و اخر عهدي به عند بیت اللَّه الحرام و هو یقول اللَّهمّ
أنجز لی ما وعدتنی قال محمّد بن عثمان رضی اللَّه عنه و ارضاه و رایته صلوات اللَّه علیه متعلّقا بأستار الکعبۀ فی المستجار و هو یقول
اللَّهمّ انتقم لی من اعدائک) و به اسانید صحیحه منقولست که حمیري گفت سؤال کردم از محمد ص: 352
عمري که خداي تعالی از او خوشنود باد و عرض نمودم به او که آیا صاحب این امر امامت را دیده گفت بلی و آخر مرتبه که دیدم
او را نزد بیت اللَّه الحرام بود و میگفت که خداوندا وفا کن به زودي آن چه مرا وعده کرده: عالم را پر از عدل و داد کنم بعد از
آن که پر از ظلم جور شده باشد، باز عمري که خدا از او راضی باد او را خوشنود کند گفت که آن حضرت را صلوات اللَّه علیه
دیدم که دست بر جامه کعبه زده بود و در مستجار که محاذي در کعبه است از پشت و میگفت که خداوندا انتقام مرا بگیر از
دشمنانت.
[نماز براي رسیدن طلب]
(و روي عن داود الرّقیّ قال دخلت علی ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه ولی علی رجل مال قد خفت تواه فشکوت ذلک الیه فقال لی
اذا صرت بمکّ ۀ فطف عن عبد المطّلب طوافا و صلّ عنه رکعتین و طف عن ابی طالب طوافا و صلّ عنه رکعتین و طف عن عبد اللَّه
طوافا و صلّ عنه رکعتین و طف عن آمنۀ طوافا و صلّ عنها رکعتین و طف عن فاطمۀ بنت اسد طوافا و صلّ عنها رکعتین ثم ادع اللَّه
عزّ و جلّ ان یردّ علیک مالک قال ففعلت ذلک ثمّ خرجت من باب ال ّ ص فا فاذا غریمی واقف یقول یا داود حبستنی تعال فاقبض
مالک) و کالصحیح منقولست از داود بغدادي که گفت داخل شدم به خدمت حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه و مالی از
شخصی طلب داشتم و خوف داشتم که ندهد شکایت به آن حضرت کردم حضرت فرمودند که چون به مکه معظمه رسی یک
طواف که هفت شوط باشد به نیابت عبد المطّلب رضی اللَّه عنه بکن و از جهۀ او به نیابت او دو رکعت نماز طواف بکن و به نیابت
ابو طالب طواف و نماز طواف به جا آور و به نیابت عبد اللَّه پدر حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله یک طواف بکن و نماز
به جا آور و از جهۀ آمنه ص: 353 مادر آن حضرت طواف و نماز طواف بکن و از جهۀ فاطمۀ بنت اسد
مادر حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه طواف کن و دو رکعت نماز به جا آور پس از حق سبحانه و تعالی طلب کن که مالت
را به تو ردّ کند. داود میگوید که آن چه آن حضرت فرمودهاند بود به جا آوردم و از مسجد الحرام بیرون آمدم از دري که
محاذي صفاست دیدم که قرض دارم ایستاده است و میگوید که اي داود بیا و مالت را بگیر. و این حدیث دلالت میکند بر آن که
این جماعت مشرك نبودهاند و جمعی که پیش از بعثت آن حضرت از دنیا رفتهاند و بر دین حضرت ابراهیم علیه السلام بودهاند مثل
عبد المطلب و عبد اللَّه و آمنه و در فاطمه بنت اسد سخنی نیست میان خاصه و عامه که بسیار عظیم الشأن است و از اعظم مهاجرات
است پیاده هجرت نمود از مکه معظمه به مدینه مشرفه و حضرت سید المرسلین او را مادر میخواندند چون تربیت آن حضرت کرده
بود و در وفات او حضرت پیراهن خود را کفن او فرمودند تا در روز قیامت برهنه محشور نشود و خود در قبر او خوابیدند تا ضغطه
و عذاب قبر نبیند و تلقین او فرمودند به ابنک ابنک و فرمودند که من خبر دادم او را که در روز قیامت همه کس برهنه محشور
خواهند شد او به گریه و زاري در آمد که وا فضیحتاه که عورت باز باشد من ضامن شدم که او برهنه محشور نشود بنا بر این پیراهن
خود را کفن او کردم، و من روزي حکایت کردم که پیش از بعثت شبانی میکردم و همه پیغمبران شبانی کردهاند بسیار بود که
صفحه 140 از 321
گوسفندان از چرا باز میایستادند و بعد از ساعتی چرا میکردند بعد از بعثت از جبرئیل سؤال کردم که سببش چیست جبرئیل گفت
که چون ضغطه و فشارش قبر میشود وقتی که میّت را در قبر میگذارند و میّت فریادي میکند که هر ص:
354 حیوانی از دهشت آن از چرا باز میایستند ساعتی، و بحسب حکمت الهی هر که مکلّف است این صدا را نمیشنود تا ایمان به
الجاء نباشد، فاطمه گفت وا ضعفاه کجا تاب آن دارم و گریست من ضامن او شدم که عذاب قبر نه بیند از این جهت در قبر او
خوابیدم و چون او را در قبر گذاشتم منکر و نکیر از او سؤال کردند که پروردگار تو کیست گفت خداوند عالمیان و از او پرسیدند
که پیغمبر تو کیست گفت، و چون پرسیدند که امام تو کیست مضطرب شد گفتم که پسر تست پسر تست پس او گفت. و حضرت
امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه در زمان آن حضرت نیز امام بود و بر خواص لازم بود دانستن و فاطمه در روز ولادت حضرت سید
المرسلین صلی اللَّه علیه و آله دانست چون فاطمه بنت اسد بشارت ولادت آن حضرت را به ابو طالب داد ابو طالب بشارت داد
فاطمه را که سی سال دیگر حق سبحانه و تعالی به تو فرزندي کرامت خواهد کرد که وصی او باشد، و جعفر طیّار بعد از ولادت آن
حضرت بده سال متولد شد و ده سال بعد از آن عقیل متولّد شد و بعد از ده سال دیگر حضرت سید الوصیّین متولد شدند و بعد از
سی سال از وفات آن حضرت حضرت امیر المؤمنین شهید شدند و با حضرت همسال بودند و هر دو شصت و سه سال عمر مبارك
ایشان بود. و نزاعی که هست در میان عامه و خاصه در ایمان ابو طالب است و احادیث شیعه متواتر است در ایمان او با اجماع شیعه
و قدماي شیعه هر یک کتابی در ایمان ابو طالب تصنیف کردهاند. و اگر خواهی رجوع کن به فهرست کتب شیخ طوسی و نجاشی
رض اللَّه عنهما و این حدیث نیز دلالت میکند بر ایمان او و الّا طواف و نماز کردن از جهۀ کافر جایز نیست به اجماع و خواهد
احادیث دیگر.
[سهو در سعی]
(و قال ابو عبد اللَّه و ابو الحسن موسی بن جعفر صلوات اللَّه علیهما من سها عن السّ عی حتّی یصیر من السّعی علی بعضه او کلّه ثمّ
ذکر فلا یصرف وجهه منصرفا و لکن یرجع القهقري إلی المکان الّذي یجب منه السّعی) و منقولست از حضرت امام جعفر صادق و
حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیهما که اگر کسی فراموش کند هر و له میانه مناره و بازار عطاران را تا آن که بعضی از
مواضع سعی را یا کل آن را فراموش کند و بعد از آن به خاطرش رسد پس رو را از راه نگرداند بلکه از پشت سر بر میگردد و به
جایی که واجب است یعنی مستحب مؤکد است از آنجا دویدن، و بعد از آن بدود مانند شتر بانکه تند راه رود و گامها نزدیک هم
باشد، و این حدیث را مسند ندیدهام و شیخ طوسی نیز مرسلا روایت کرده است و ظاهرا از این کتاب برداشته است و دأب اوست
که هر جا مرسل روایت میکند یا از اخر سند روایت میکند مثل آن که میگوید و روي زرارة غالبا از این کتاب بر داشته است.
[محرم میتواند خرید یا فروش کنیز کند]
(و روي سعد بن سعد الأشعريّ عن الرّضا صلوات اللَّه علیه قال قلت له المحرم یشتري الجواري او یبیع فقال نعم) و در صحیح
منقولست از سعد که عرض نمودم به حضرت ابی الحسن علی بن موسی الرّضا صلوات اللَّه علیهما که آیا محرم میتواند خرید یا
فروخت کنیزان را حضرت فرمودند که بلی. و از این مسأله نیز ظاهر میشود که قیاس نتوان کرد در احکام الهی که عقد محرم به
سبب آن حرامست که سبب وطی محرم میشود، و بیع و شري کنیز نیز مثل عقد باشد چون سبب است و امثال این بسیار است.
[اداي نماز واجب قبل از طواف]
صفحه 141 از 321
(و فی روایۀ حریز عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه فی رجل قدم مکّ ۀ فی وقت العصر فقال یبدا بالعصر ثمّ یطوف) و به اسانید
صحیحه منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه در شخصی که به مکه آید در وقت نماز عصر حضرت فرمودند که
ابتدا میکند به نماز عصر و بعد از آن طواف میکند و حاضره مقدم است بر همه فرایض
[نذر طواف بر روي دست و پا]
(و روي السّ کونیّ بإسناده قال قال علیّ صلوات اللَّه علیه فی امرأة نذرت ان تطوف علی اربع قال تطوف اسبوعا لیدیها و اسبوعا
لرجلیها) و مرویست در قوي کالصحیح از سکونی و در قوي کالصحیح از ابو جهم منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات
اللَّه علیه که حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه فرمودند در زنی که نذر کند که بر چهار دست و پا طواف کند حضرت فرمودند
که دو طواف میکند یک طواف از جهۀ دستها و یک طواف از جهۀ پاها و اکثر علما عمل کردهاند و جمعی طرح کردهاند این دو
حدیث را چون بحسب سند ضعفی دارند با آن که مخالف اصول است که میباید نذر مشروع باشد و این کیفیت مشروع نیست و
جمعی در زن عمل نمودهاند چون این دو روایت هر دو در زن وارد شده است و الحاق مردان به آن قیاس است و احوط آنست که
به جا آورد و ضعفش منجبر است بعمل معظم علماء به مضمونش مطلقا.
[طواف با لباس نجس]
(و قیل لل ّ ص ادق صلوات اللَّه علیه رجل فی ثوبه دم ممّا لا یجوز ال ّ ص لاة فی مثله فطاف فی ثوبه فقال اجزاه الطّواف فیه ثمّ ینزعه و
ص: 357 یصلّی فی ثوب طاهر) و منقولست در صحیح از بزنطی از بعضی از مشایخ او که گفت عرض
نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که شخصی در جامهاش خونی باشد که جایز نباشد نماز کردن در مثل آن پس
طواف کند در آن جامه سهوا علی الظاهر یا اعم حضرت فرمودند که طوافش مجزیست که در آن جامه کرده است پس آن جامه را
میکند و در جامه طاهر نماز میکند. و ظاهر این خبر و اخبار گذشته آنست که طهارت جامه شرط نیست امّا وجوب و عدم وجوب
ظاهر نمیشود اگر چه عموم اطلاقی اشعار دارد و بر آن که من حیث الطواف واجب نباشد و از جهۀ ادخال بمسجد الحرام ممکن
است وجوب و عدم آن و اللَّه تعالی یعلم
[ترك طواف قبل از خستگی]
(و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه دع الطّواف و أنت تشتهیه) و در صحیحه مرسله ابن ابی عمیر منقولست که آن حضرت صلوات اللَّه
علیه فرمودند که ترك کن طواف را در حالتی که با ذوق باشی یعنی آن مقدار بر خود بار مگذار که دل سرد شوي و در همه
عبادات میانه روي مطلوبست نه افراط و نه تفریط
[طواف حامل و محمول]
(و قال الهیثم بن عروة التّمیمی لأبی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه انّی حملت امرأتی ثمّ طفت بها و کانت مریضۀ و انّی طفت بها بالبیت
فی طواف الفریضۀ و بال ّ ص فا و المروة و احتسبت بذلک لنفسی فهل یجزینی فقال نعم) و به اسانید صحیحه منقولست از هیثم که
گفت عرض نمودم به حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه که من زن خود را دوش کردم چون بیمار بود و او را طواف و
سعی فرمودم و از جهۀ خود نیز حساب کردم آیا ص: 358 مجزیست مرا فرمودند که بلی. چنانکه حضرت
صفحه 142 از 321
سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله سواره طواف و سعی فرمودند، و از اینجا ظاهر شد که لازم نیست که آدمی که خود به خودي
خود طواف کند و قریب باین است حدیثی که به اسانید صحیحه از حفص بن بختري منقول است و گذشت حدیث هیثم بسند دیگر
[حلق رأس در غیر حج و عمره]
(و روي احمد بن محمّد بن ابی نصر البزنطیّ عن ابی الحسن صلوات اللَّه علیه قال قلت له انّ اصحابنا یروون انّ حلق الرّأس فی غیر
حجّ و لا عمرة مثلۀ فقال کان ابو الحسن صلوات اللَّه علیه اذا قضی نسکه عدل إلی قریۀ یقال لها سایۀ فحلق) و به اسانید صحیحه
منقول است از بزنطی که گفت عرض نمودم به حضرت امام رضا صلوات اللَّه علیه که مشایخ ما روایت میکنند که سر تراشیدن در
غیر حج و عمره بمنزله آنست که کسی را گوش و بینی ببرند حضرت فرمودند که نه چنین است بلکه حضرت امام موسی کاظم
صلوات اللَّه علیه آن قدر اهتمام داشتند در سر تراشیدن که چون مناسک حجرا به جا میآوردند و متوجه مدینه مشرفه میشدند راه
را میگردانیدند و میرفتند بدهی که آن را سایه میگویند و در آنجا سر را میتراشیدند، و این حدیث که گفتی مثله است نظر به
دشمنان ما وارد شده است نه دوستان چنانکه گذشت (و روي عن الصّادق صلوات اللَّه علیه انّه قال حلق الرّأس فی غیر حجّ و لا
عمرة مثلۀ لأعدائکم و جمال لکم) و از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقول است که فرمودند که سر تراشیدن در غیر حج و عمره
عقوبتست از جهۀ دشمنان شما که اگر بکر ص: 359 زنا کند سرش را میتراشند و صد تازیانهاش میزنند و
یک سال از شهر خودش بدر میکنند با آن که خوارج نیز سر میتراشند و سر تراشیدن ایشان مانند گوش و بینی بریدن مینماید
بالخاصیه امّا اگر شما سر بتراشید زینت شماست
[سوار شدن شتر باردار]
(و روي محمّد بن سنان عن المفضّل بن عمر عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال من رکب زاملۀ ثمّ وقع منها فمات دخل النّار) و
مرویست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که بر شتر عربی باردار (سوار) شود بیفتد و بمیرد و داخل
جهنم میشود و ظاهرا مراد از این شترهاي صعب است نه ذلول چون غالب آنست که اگر شتر را بار نکردهاند و اول بار کردن بر او
سوار شوند میدود تا صاحبش را بر زمین میزند و این مجرب است پس اولی آنست که اگر ممکن باشد بر شتر ذلول سوار شود و
بار را بر شتر صعب یا ذلول بار کند (قال مصنّف هذا الکتاب رضی اللَّه عنه کان النّاس یرکبون الزّوامل فاذا اراد احدهم النّزول وقع
من راحلته من غیر ان یتعلّق بشیء من الرّحل فنهوا عن ذلک لئلّا یسقط احدهم متعمّدا فیموت فیکون قاتل نفسه و یستوجب بذلک
دخول النّار فهذا معنی الحدیث و ذلک انّ النّاس فی ایّام النّبیّ صلّی اللَّه علیه و اله و الائمّۀ صلوات اللَّه علیهم کانوا یرکبون الزّوامل
فلا یمنعون فلا ینکر ذلک علیهم و امّا الحدیث الّذي یروي عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه انّه قال من رکب زاملۀ فلیوص فلیس
بنهی عن رکوب الزّاملۀ و انّما هو امر بالاحتراز من السّ قوط و هذا قول القائل من خرج إلی الحجّ او إلی الجهاد فی سبیل اللَّه فلیوص،
و لم یکن فیما مضی الّا الزّوامل و انّما المحامل محدثۀ لم ص: 360 تعرف فیما مضی) چنین گوید مصنف
این کتاب رضی اللَّه عنه که در زمان حضرات سید المرسلین و ائمه طاهرین صلوات اللَّه علیهم مردمان بر شتران باردار سوار
میشدند و در وقت زیر آمدن از شتر خود را میانداختند بی آن که دست به جایی یا به چیزي بگیرند و به زیر آیند پس از این
جهت نهی فرمود تا کسی خود را نیندازد و بمیرد و خود سبب قتل خود شود و داخل جهنم شود بانکه مستحق دخول شود. این است
معنی حدیث زیرا که مردمان در زمان حضرات معصومین صلوات اللَّه علیهم همه بر شتران باردار سوار میشدند و حضرات صلوات
اللَّه علیهم ایشان را نهی نمیکردند و نمیگفتند که بد کردهاید و اما حدیثی که مروي است در صحیح از ابن ابی عمیر از بعضی از
صفحه 143 از 321
مشایخش که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که هر که سوار شود بر شتر باردار باید که وصیت کند این حدیث
نهی از سوار شدن زامله نیست بلکه امر است به ضبط کردن خود که مبادا بیفتد و این از قبیل متعارفست که میگویند که هر که
بحج یا بجهاد رود در راه خدا باید که وصیت کند و در زمان سابق نبود مگر این شتران بارکش که بر اینها سوار میشدند و این
محملها که الحال به همرسیده است در زمان سابق نبود، و آن چه این شکسته را بخاطر میرسد دور نیست که مراد حضرت بر تقدیر
صحت حدیث این باشد که تا کسی را مقدر باشد که بر الاغ دم بریده گوش بریده سوار شود بهتر است (از) آن که بر شتر باردار
سوار شود بلکه بر مطلق شتر مگر شتري که کجاوه بر آن بسته باشند، و احادیث محامل بسیار گذشت، و حضرت سید المرسلین و
حضرات ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم زنان خود را در کجاوه بحج بردند و شکی نیست که زوامل نیز بود اما عرب را ضرر
ص: 361 ندارد چون بر آمدهاند با شتر اما عجمان را تا مقدور باشد اولی آنست که بر شتر سوار نشوند و
اگر شوند بر ذلول که مدتها بار کشیده باشد سوار شوند و مع هذا تا مقدور باشد بار را بر شتر بار کنند و خود بر ذلولی سوار شوند
که زین و مهار و رکاب داشته باشد و در سفر مکه معظمه ندیدیم که عربی از شتر بیفتد و عجمی از شتر نیفتد و هر که رفته است
میداند و در زمان حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه متعارف شد که بر استر و اسب و الاغ سوار شوند و اکثر بر اینها سوار
میشدند و شک نیست که بر اینها سوار شدند بهتر است و خوف افتادن و مردن و مجروح شدن و شکسته شدن اعضا کمتر است یا
نیست و اللَّه تعالی یعلم
[تقصیر از روي سهو]
(و روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال سألته عن رجل افرد الحجّ فلمّا دخل مکّۀ طاف بالبیت ثمّ اتی اصحابه
و هم یق ّ ص رون فق ّ ص ره معهم ثمّ ذکر بعد ما ق ّ ص ر انّه مفرد للحجّ فقال لیس علیه شیء اذا صلّی فلیجدّد التّلبیۀ) و به اسانید صحیحه
منقولست از معاویه که گفت سؤال کردم از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه از شخصی که حج افراد کند و چون داخل
مکه شود طواف کند خانه را و به نزد اصحاب خود آید بیند که ایشان تقصیر میکنند سهوا او نیز تقصیر کند و بعد از تقصیر به
خاطرش رسد که او حج افراد میکرد حضرت فرمودند که بر او چیزي نیست چون سهوا واقع شده است، چون به جا آورد عقیب
نماز تجدید کند تلبیه را
[یک حج براي چند نفر]
(و روي عن علیّ بن یقطین قال سالت ابا الحسن الاوّل صلوات اللَّه علیه عن رجل یعطی خمسۀ نفر حجّ ۀ واحدة یخرج فیها واحد
منهم أ لهم اجر قال نعم لکلّ واحد منهم اجر حاجّ قال فقلت أیّهم اعظم اجرا فقال ص: 362 الّذي یاتیه الحرّ
و البرد و ان کانوا صرورة لم یجز ذلک عنهم و الحجّ لمن حجّ) و در صحیح به هفده سند منقولست از علی که گفت سؤال کردم از
حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه از شخصی که اجرت یک حجرا به پنج نفر بدهد که یکی از ایشان بحج رود و باقی
شریک او باشند در ثواب آیا ایشان را ثوابی خواهد بود چون بحج نرفتهاند فرمودند که هر یک را ثواب حج تمام دهند گفت
عرض نمودم که کدام یک از ایشان ثوابش عظیمتر است فرمودند که آن که سرما و گرما و تعب میکشد و اگر این جماعت همه
نو حاجی باشند و بحج اسلام مشرف نشده باشند این حج مجزي نیست از حج اسلام ایشان و ثواب حج کامل از آن کسی است که
بحج رفته است، و محتمل است که مراد این باشد که آن که رفته است ثواب حج اسلام دارد و آنها که نرفتهاند ثواب اصل حج
دارند یا آن که: آن که رفته است از حجۀ الاسلام او مجزي است. و کالصحیح منقولست از سلیمان کاتب علی بن یقطین که در
صفحه 144 از 321
یک سال شمردم کسانی که را که علی بن یقطین بحج فرستاده بود پانصد و پنجاه کس بودند که آن چه کمتر از همه داده بود
هفتصد درهم بود و اکثرش ده هزار درهم بود و بحساب درهم آن روز که ده درهم یک اشرفی بوده است اگر وسط را حساب
کنیم بر سر هم بیست و هفت هزار و پانصد تومان میشود این یکی از خیرات هر ساله او بود، و اعظم از این آن بود که چون هارون
والی کل بلاد اسلام بود هر شیعه که در هر جا بود مال ایشان را در روز میگرفت تقیۀ و در شب به ایشان رد میکرد و این بسیار از
آن بیشتر میشد، و باین شروط حضرت امام موسی کاظم صلوات اللَّه علیه او را رخصت وزارت دادند بعد از تهدید قتل مکررا و
مبالغه هارون در وزارت او از این جهت بود که یقطین در ص: 363 دولت ایشان داخل بود و او سبب اعظم
بود میخواست تدارك ایشان کند
[جماع قبل از طواف]
(و روي عن منصور بن حازم قال سال سلمۀ بن محرز ابا عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه و انا حاضر فقال انی طفت بالبیت و بین ال ّ ص فا و
المروة ثمّ اتیت منی فوقعت علی اهلی و لم اطف طواف النّساء قال بئس ما صنعت فجهّلنی فقلت ابتلیت فقال لا شیء علیک) و
مرویست به شش سند صحیح و هفت سند کالصحیح از منصور که سلمۀ بن محرز سؤال کرد از حضرت امام جعفر صادق صلوات
اللَّه علیه و من حاضر بودم که گفت طواف خانه کردم و سعی میان صفا و مروه کردم و بمنی آمدم و با زن خود جماع کردم و
طواف نسا نکرده بودم حضرت فرمودند که بد کردهاي اي جاهل چرا نپرسیدي و اگر میدانستی چرا مخالفت الهی میکردي عرض
نمودم که مبتلا شدهام. یعنی پشیمانم و تایبم چه بایدم کرد فرمودند که بر تو چیزي نیست. و از صحیحه ابو ایوب از سلمۀ بن محرز
منقولست که گفت چون مبتلا شدم: به مشایخ عرض کردم ایشان گفتند که شخصی دیگر مبتلا شده بود مثل تو و از حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه سؤال کرد حضرت فرمودند که شتري بکشد سلمه گفت که به خدمت حضرت رفتم و حضرت
فرمودند که بر تو چیزي نیست پس برگشتم و نزد مشایخ آمدم که حضرت چنین فرمودند ایشان گفتند که حضرت تقیه فرمودهاند
از تو باز به خدمت حضرت آمدم که مشایخ چنین میگویند حضرت فرمودند که تقیه نکردم و لیکن او عالم بود که گفتم بدنه
بدهد و تو جاهل بودي آیا شنیده بودي که تا طواف نسا نکنند زنان حلال نمیشوند گفتم نه و اللَّه نشنیده بودم باز فرمودند که بر
تو ص: 364 چیزي نیست و از این حدیث ظاهر میشود که تأدیب حضرت از جهۀ این بود که امثال ایشان
هر کار که کنند میباید بپرسند و نگویند که اصل عدم وجوبست (و قال امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه أمرتم بالحجّ و العمرة فلا
تبالوا بأیّهما بداتم قال مصنّف هذا الکتاب قدّس اللَّه روحه یعنی العمرة المفردة فامّا العمرة الّتی یتمتّع بها إلی الحجّ فلا یجوز الّا ان
تبدا بها قبل الحجّ و لا یجوز ان تبدا بالحجّ قبلها الّا ان لا یدرك المتمتّع لیلۀ عرفۀ فبدا بالحجّ ثمّ یعتمر من بعد) و منقولست که
حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه فرمودند که شما مامور شدهاید بحج و عمره پس پروا مدارید که به کدام یک ابتدا کنید.
یعنی اختیار دارید در تقدیم هر یک از این هر دو که خواهید. و ظاهرا از روي تقیه وارد شده است، و صدوق میگوید که مراد
حضرت حج افراد و عمره مفرده است که مخیر است در تقدیم هر یک از این هر دو که خواهید و تاخیر، و ممکن است که حضرت
این حدیث را در مکه معظمه فرموده باشند که چون ایشان و جمعی که حوالی مکهاند حج تمتع بر ایشان واجب نیست و حج افراد و
قران واجبست ایشان مخیرند در تقدیم و تاخیر، اما عمره تمتع را البته باید که مقدم دارند بر حج و جایز نیست که حجرا بر او مقدم
دارند مگر وقتی که روز عرفه برسد بحج و خوف داشته باشد که اگر عمره را اول به جا آورد وقوف عرفات فوت شود یا حایض و
نفساء چنانکه گذشت که در این صور ابتدا بحج میکند و عمره مفرده را بعد از آن به جا میآورد
[ترك طواف مستحبی هنگام شلوغی]
صفحه 145 از 321
(و قال الصّادق صلوات اللَّه علیه اوّل ما یظهر القائم صلوات اللَّه علیه من العدل ان ینادي منادیه ان یسلّم اصحاب النّافلۀ لأصحاب
ص: 365 الفریضۀ الحجر الاسود و الطّواف بالبیت) و منقولست در قوي کالصحیح که آن حضرت صلوات
اللَّه علیه فرمودند که چون قائم آل محمد صلوات اللَّه علیه ظاهر شوند اول عدالتی که ظاهر خواهند ساخت این خواهد بود که
جمعی که طواف سنت کنند اگر کثرت باشد نکنند و اگر کثرت نباشد و طواف کنند استلام حجر نکنند تا جمعی که طواف واجب
کنند فارغ شوند پس حال نیز مستحب است که در کثرت: طواف سنت نکنند و اگر کنند استلام حجر نکنند (و روي ابو بصیر عن
ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال مقام یوم قبل الحجّ افضل من مقام یومین بعد الحجّ. و قد اخرجت هذه النّوادر مسندة مع غیرها من
النّوادر فی کتاب جامع نوادر الحجّ) و منقولست در موثق از ابو بصیر که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که
در مکه معظمه بیشتر از بیست حج در دهه به جا آورد «1» ( اقامت یک روز پیش از حج (افضل است از ایستادن دو روز بعد از حج
بهتر است از هفتاد طواف در اثناي حج و سبب ازدیاد بصیرت میشود که افعال حج و مواضع آن را چنانکه باید بداند و این در
صورتیست که باختیار حاجیان باشد و الحال چنین متعارفست که حاجیان مصر در روز ششم داخل شوند و حاجیان شام در روز
هفتم و باقی در روز هشتم و اکثر اوقات دیر بدر میروند و شب نهم یا روز نهم میرسند امید به کرم الهی داریم که چنان شود که
از جهۀ پادشاه اسلام و ایمان کرد و بجاه محمد و آله الطاهرین
باب سیاق مناسک الحج
[دعاي هنگام خروج]
(اذا اردت الخروج إلی الحجّ فاجمع أهلک و صلّ رکعتین و مجّد اللَّه کثیرا و صلّ علی محمّد و اله و قل اللّهُمَّ انّی استودعک الیوم
دینی و نفسی و مالی و اهلی و ولدي و جیرانی و اهل حزانتی الشّاهد منّا و الغائب و جمیع ما أنعمت به علیّ اللّهُمَّ اجعلنا فی کنفک و
منعک و عیاذك و عزّك عزّ جارك و جلّ ثناؤك و امتنع عائذك و لا اله غیرك توکّلت علی الحیّ الّذي لا یموت و الحمد للّه
الّذي لم یتّخذ صاحبۀ و لا ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولیّ من الذّلّ و کبّره تکبیرا اللَّه اکبر کبیرا و الحمد للّه
کثیرا سبحان اللَّه بکرة و اصیلا) این بابی است در بیان افعال حج بترتیب هر گاه خواهی بسفر بیرون روي اهل خانه را جمع کن و دو
رکعت نماز بکن و بعد از نماز تمجید الهی بکن بسیار به گفتن لا حول و لا قوة الا باللَّه العلی العظیم، و مثل کلمات فرج و تسبیح
فاطمه زهرا صلوات اللَّه علیها و بعد از آن صلوات بر محمد و آل او بفرست و این دعا را بخوان که ترجمهاش اینست که خداوندا به
امانت میسپارم به تو امروز دین خود را که آن را به سلامت داري که از دین بر نگردم و کاري که خلاف رضاي تو باشد از من
صادر نشود که سبب نقصان دین من باشد، دیگر خود را به تو میسپارم و مال خود را و اهل خود را و فرزندان و همسایگان خود را
و جمعی را که غم ایشان دارم از مصاحبان و برادران مؤمن و بندگان ص: 367 و خدمتکاران را آنها که
حاضرند و آنها که غایبند و هر چه را انعام کرده بر من همه را به تو سپردم به فرموده تو، خداوندا ما را در پناه خود در آورده که
نگذاري ضرري از احدي بما رسد، و محفوظ داري و عزیز گردانی، خداوندا هر که در پناه تو در میآید عزیز است و پناه تو از آن
بزرگتر است که ما توانیم به آن رسیدن و هر کس را تو حفظ کنی هیچ محنتی به او نمیرسد و نیست خداوندي بجز تو توکل
کردم بر خداوند زنده که هرگز نمیرد و جمیع ثناها و حمدها مخصوص خداوندیست که هرگز زن و فرزند نداشته چون اینها از
لوازم جسمانیاتند و هر مخلوق و بنده تواند، و او را هرگز در پادشاهی شریکی نبوده است و نیست که دفع ضرر از او بکند پس بعد
از آن که خود حمد خود کرد فرمود که او را به بزرگی یاد کنید نه بنحو بزرگیهاي مخلوقات بلکه بزرگی که عقول از رسیدن به
آن عاجزند، و چون خطاب رسید بنده فرمان به جا میآورد و میگوید که اللَّه اکبر کبیرا یعنی حق سبحانه و تعالی از آن اکبر و
صفحه 146 از 321
اعظم است که کسی وصف عظمت او تواند کرد و عظمتی که نتوان یافت و نتوان رسید، و حمد میکنم خود را به حمدهاي بسیار
و تنزیه میکنم هر صبح و شام تنزیهی که وصف او نتوان کرد و بعضی از اینها را پیشتر گفته است و بعضی را این شکسته ذکر
کرده است و سابقا با ثوابهاي آن و ذکر آن دیگر تکرار میشود بیفایده و بنده در رساله منفرده اکثر را یاد کردهام با اختصار چون
زیاده از آن سبب ملال میشود (فاذا خرجت من منزلک فقل بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم لا حول و لا قوّة الّا باللَّه العلیّ العظیم اللّهُمَّ انّی
اعوذ بک من وعثاء السّ فر و کآبۀ المنقلب و سوء المنظر فی الاهل و المال و الولد، اللّهُمَّ انّی أسألک فی سفري هذا السّرور و العمل
بما یرضیک عنّی اللّهُمَّ اقطع عنّی بعده و ص: 368 مشقّته و اصحبنی فیه و اخلفنی فی اهلی بخیر) و چون
خواهی که از منزل بیرون آیی حمد و آیۀ الکرسی و معوذتین را از پیش رو و جانب راست و چپ بخوان با دعاهاي سابقه و بعد از
آن این دعا را بخوان که متوجه سفر میشوم بعون حق سبحانه و تعالی با تبرکا به نام خداوند بخشاینده مهربان و نیست مرا قوت
ترك معاصی و فعل طاعات مگر بعون خداوند بلند مرتبه عظیم الشأن خداوندا پناه به تو آوردهام از مشقتهاي سفر و پناه به تو
میآورم از آن که با غم بر گردم به آن که مکروهی در سفر بمن رسیده باشد یا چون به خانه آیم ضرري به خانه یا اهل خانه و مال
و فرزندان رسیده باشد خداوندا به درستی که از تو سؤال میکنم در این سفر خوشحالی را و آن که کاري کنم که تو از من
خوشنود کردي خداوندا دور کن از من دوري راه و مشقت را تا به رفاهیت باشم، و به یاد تو باشم با محبت تو که هر چند سفر دور
باشد کوتاه باشد چنانکه شب وصال اگر به درازي روز قیامت باشد ساعتی بیش نیست، و شب هجر هر ساعتی از آن روزهاي
قیامتست به قرینه آن که فرموده است که چنان کن که صحبت با یاد و محبت تو دارم، و خداوندا میروم و خانه را به تو میسپارم
هر چند در حضر او نیز کفیل است اما بحسب ظاهر رو به صاحب مجازي دارند چنان کن که بعد از رفتن رو به تو داشته باشند و تو
کفایت کنی مهمات ایشان را
[دعاء هنگام رکوب]
(فاذا استویت علی راحلتک و استوي بک محملک فقل الحمد للّه الّذي هدانا للإسلام و علّمنا القرآن و منّ علینا بمحمّد صلّی اللَّه
علیه و اله سبحان الّذي سخّر لنا هذا و ما کنّا له مقرنین و انّا إلی ربّنا لمنقلبون و الحمد للّه ربّ العالمین اللّهُمَّ أنت الحامل علی الظّهر
و المستعان علی الامر فانت ال ّ ص احب فی السّ فر و الخلیفۀ فی الاهل و المال و الولد اللّهُمَ ص: 369 أنت
عضدي و ناصري، فاذا مضت بک راحلتک فقل فی طریقک خرجت بحول اللَّه و بقوّته بغیر حول منّی و قوّة و لکن بحول اللَّه و قوّته
برئت إلیک یا ربّ من الحول و القوّة اللّهُمَّ انّی أسألک برکۀ سفري هذا و برکۀ اهله اللّهُمَّ انّی أسألک من فضلک الواسع رزقا حلالا
طیّبا تسوقه إلیّ و انا حافظ فی عاقبۀ [و انا خائض فی عافیۀ] بقوّتک و قدرتک اللّهُمَّ انّی سرت فی سفري هذا بلا ثقۀ منّی بغیرك و لا
رجاء بسواك و ارزقنی فی ذلک شکرك و عافیتک و وفّقنی لطاعتک و عبادتک حتّی ترضی و بعد الرّضا) پس چون بر شتر سوار
شوي و به کجاوه روي که هر دو عدل مساوي شوند چنانکه در صحیحه معاویۀ بن عمار است در کافی و در تهذیب در همین
صحیحه به جاي محملک جملک است به همین معنی یا باین معنی که شتر به راه افتد و اول اظهر است، پس بخوان این دعا را که
ترجمهاش این است که حمد میکنم خداوند خود را بجمیع محامد آن خداوندي که هدایت کرده است ما را با سلام و تعلیم کرده
است ما را قرآن و منّت نهاده است بر ما به نبوّت سید انام علیه و آله صلوات الرحمن، و منزه خداوندي که مسخر ساخته است از
جهۀ انتفاع ما این حیوان را و ما نمیتوانستیم که آن را ذلیل و منقاد خود گردانیم بدون تسخیر او، بازگشت ما بسوي پروردگار
ماست، و سپاس خداوندي را سزاست که پروردگار عالمیان است خداوندا تو ما را بر پشت این حیوان نگاه میداري و استعانت از
تو میخواهم در جمیع امور، و توئی خداوند هم صحبت ما در سفر، و توئی عوض ما در اهل و مال و ولد به محافظت و روزي دادن
ایشان، خداوندا توئی یاري کننده و مدد کار من پس چون شتر به راه افتد و برود بگو بیرون آمدم از خانه خود بحول و قوت لوامع
صفحه 147 از 321
صاحبقرانی، ج 8، ص: 370 الهی نه بحول و قوت خودم و لیکن به اعانت و حفظ و حمایت حق سبحانه و تعالی و بیزارم از حول و
قوت خودم به نزد تو، و از تو میخواهم که مرا بمن نگذاري، خداوندا از تو میخواهم که سفرم را مبارك گردانی و نفعهاي دنیوي
و اخروي بمن رسانی و بهر که با من است در این سفر تا آن که نفع ایشان بمن رسد نه ضرر ایشان، خداوندا به درستی که از تو
میطلبم که بفضل عمیم خود روزي حلال بیدغدغه بمن رسانی و جمیع اعضا و جوارح من به عافیت باشند از امراض صوري و
معنوي به قوت و قدرت تو، خداوندا در این سفر به راه افتادهام بی آن که اعتماد بغیر تو داشته باشم یا امیدوار از غیر تو باشم خدا [و
ندا] روزي کن مرا در این سفر که به شکرانه تو مشغول باشم و از مخالفت تو به عافیت باشم یا شکر با تندرستی باشد، و توفیقم
کرامت کن که به طاعت و عبادت تو مشغول باشم آن قدر که خوشنود شوي به آن که واجبات را به جا آورم و از محرمات
مجتنب- باشم و بعد از خوشنودي به آن که مستحبّات را به جا آورم و مکروهات بلکه مباحات را نیز نکنم بدان که صدوق جمع
کرده است دعاها را که متفرقا وارد شدهاند از ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم، و ممکن است که مجتمعا نیز به او رسیده باشد و این
اظهر است چنانکه بسیار تجربه کردیم که اوّلا این گمان داشتیم و بعد از آن در کتب غیر معروفه دیدیم و کتب بسیار از اصحاب
ائمه ابرار سلام اللَّه علیهم و رضی اللَّه عنهم نزد او بوده است و اگر کسی خواهد که به آن چه بما رسیده است عمل کند وقت
گنجایش آنها ندارد چه جاي آن چه مقبول نشده است و اگر عمل کند به وسط در ساله منفرده و در روضۀ المتقین منقول است که
رجوع به آن کند
[حفظ تقوي در طی راه]
(و علیک فی طریقک بتقوي اللَّه و ایثار طاعته و اجتناب معصیته و ص: 371 استعمال مکارم الاخلاق و
الافعال و حسن الخلق و حسن ال ّ ص حابۀ لمن صحبک و کظم الغیظ و اکثر من تلاوة القرآن و ذکر اللَّه و الدّعاء، فاذا بلغت احد
المواقیت الّتی وقّتها رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله فانّه صلّی اللَّه علیه و اله وقّت لأهل العراق العقیق و أوّله المسلخ و وسطه غمرة و
آخره ذات عرق و أوّله افضل، و وقّت لأهل الطّ ائف قرن المنازل و وقّت لأهل الیمین یلملم و لأهل الشّام المهیعۀ و هی الجحفۀ و
لأهل المدینۀ ذا الحلیفۀ و هو مسجد الشّجرة فاغتسل بعد ان تقلّم اظافیرك و تاخذ من شاربک و تنتف ابطیک و تتنوّر و قل اذا
اغتسلت بسم اللَّه و باللَّه اللّهُمَّ اجعل لی نورا و طهورا و حرزا و أمنا من کلّ خوف، و شفاء من کلّ داء و سقم اللّهُمَّ طهّرنی و طهّر لی
قلبی و اشرح لی صدري و اجر علی لسانی محبّتک و مدحتک و الثّناء علیک فانّه لا قوّة لی الّا بک و قد علمت انّ قوام دینی التسلیم
لأمرك و الاتّباع لسنّۀ نبیّک صلواتک علیه و آله) و جمیع آن چه ذکر کرده است در اینجا پیشتر ذکر کرده است در ضمن اخبار
مگر دعاها را که بعضی را پیش ذکر کرده است و بعضی را نکرده است و اکثرش عبارت فقه رضویست. و بر تو باد که تقوي را
توشه خود کنی به آن که مشغول طاعت و عبادت باشی و از جمیع گناهان خود را نگاه داري و اخلاق و افعال نیکو را مثل جود و
احسان و حلم و مروّت و خشم خود فرو خوردن، و خلق خود را نیکو کن و با مصاحبان نیکو مصاحبت کن، و خشم خود را فرو بر و
تلاوت قرآن و ذکر و دعا را بسیار واقع ساز و چون برسی بیکی از مواضع که حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله مقرر
ساختهاند از جهۀ احرام و ص: 372 آن عقیق است که از جهۀ اهل عراق مقرر فرمودند به فرموده الهی یا به
تفویض چنانکه ظاهر عبارتست، و اول عقیق از جانب عراق مسلح است به حاي مهمله یا به خاء معجمه و وسط آن غمره است و
آخر آن ذات عرق است که ذات عرق داخل نیست چنانکه گذشت، و اولش افضل است نظر به غمره و اینها عبارت فقه رضوي
است چنانکه پیشتر نیز گذشت و علماء این عبارت را حمل کردهاند بر اولیت بحسب فضلیت و ظاهرا در کار نیست به قرینه آن که
صدوق پیشتر گفت، و عبارت فقه نیز چنین است که جایز نیست تقدیم بر میقات یا تاخیر از میقات مگر از جهۀ مرض یا تقیه، و هر
گاه کسی بیمار باشد یا تقیه کند باکی نیست که از ذات عرق احرام بگیرد و از جهۀ اهل طایف قرن المنازل را مقرر ساخت و، از
صفحه 148 از 321
جهۀ اهل یمن یلملم و از جهۀ اهل شام مهیعه را مقرر ساخت و آن جحفه است و از جهۀ اهل مدینه ذا الحلیفه و آن مسجد شجره
است، و چون به میقات رسی غسل احرام بکن بعد از آن که ناخنها را بگیري و از شارب بگیري و موي زیر بغل بگیري به کندن یا
تراشیدن یا نوره گذاشتن، و بدن را نوره بکشی و در وقت غسل این دعا بخوان که ترجمهاش اینست که ابتدا میکنم به نام خدا و
استعانت میجویم از خداوندا عالمیان خداوندا به سبب این غسل دلم را به انوار محبت و معرفت و رضا و تسلیم و اخلاص منوّر کن
و مطهر گردان که پاك کند مرا از گناهان صوري و معنوي و حافظ من باشد از شر جنّ و انس و سبب ایمنی من باشد از همه
خوفها و شفاي من گردان از همه بیماریهاي ظاهري و باطنی، خداوندا مرا مطهر گردان از همه گناهان و دلم را از جمیع بدیها پاك
گردان مانند ریا و عجب و کبر و حسد و بغض مؤمنان، و سینه مرا منوّر گردان به انوار علوم لدنیّه و معارف یقینیه، و جاري گردان
بر زبان من چیزهائی را که محبوب تست ص: 373 خصوصا حمد و ثناي تو به درستی که مرا قوتی بر هیچ
چیز نیست مگر بعون و یاري تو و بتحقیق که میدانم که دین من مستقیم میشود به آن که تسلم کنم و گردن نهم فرمانهاي ترا و
متابعت نمایم سنت و طریقه پیغمبرت را صلی اللَّه علیه و آله و در هر غسلی این دعا را میتوان خواندن بلکه میباید خواند
[دعاها احرام]
(ثمّ البس ثوبی احرامک و قل الحمد للّه الّذي رزقنی ما أواري به عورتی و اؤدّي فیه فرضی و اعبد فیه ربّی و انتهی فیه إلی ما أمرنی
الحمد للّه الّذي قصدته فبلّغنی و اردته فاعاننی و قبلنی و لم یقطع بی و وجهه اردت فسلّمنی فهو حصنی و کهفی و حرزي و ظهري و
ملاذي و لجائی و منجاي و ذخري و عدّتی فی شدّتی و رخائی، و صلّ للإحرام ستّ رکعات و توجّه فی الاولی منها و اقرء فی کلّ
رکعتین فی الاولی الحمد و قل هو اللَّه احد و فی الثّانیۀ الحمد و قل یا أیّها الکافرون و تقنت فی کلّ رکعتین قبل الرّکوع و بعد
القراءة و تسلّم فی کلّ رکعتین و ان شئت صلّیت رکعتین للإحرام علی ما وصفت، و افضل السّاعات للإحرام عند زوال الشّمس و لا
[فلا] یضرّك فی أيّ السّاعات احرمت عند طلوع الشّمس و عند غروبها و ان کان وقت صلاة فریضۀ فصلّ هذه الرّکعات قبل الفریضۀ
ثمّ صلّ الفریضۀ و احرم فی دبرها لیکون افضل فاذا فرغت من صلاتک فاحمد اللَّه عزّ و جلّ و اثن علیه بما هو اهله و صلّ علی نبیّه
محمّد و اله، ثمّ قل اللّهُمَّ انّی أسألک ان تجعلنی ممّن استجاب لک وا من بوعدك و اتّبع أمرك فانّی عبدك و فی قبضتک لا أوقی
الّا ما وقیت و لا اخذ الّا ما اعطیت اللّهُمَّ انّی ارید ما أمرت به من التّمتّع بالعمرة إلی الحجّ علی کتابک و سنّۀ نبیّک صلواتک علیه و
اله فان عرض لی عارض یحبسنی فحلّنی حیث ص: 374 حبستنی لقدرك الّذي قدّرت علیّ اللّهُمَّ ان لم تکن
حجّ ۀ فعمرة احرم لک شعري و بشري و لحمی و دمی و عظامی و مخّی و عصبی من النّساء و الثّیاب و الطّیب ابتغی بذلک وجهک
الکریم و الدّار الآخرة و یجزیک ان تقول هذا مرّة واحدة حین تحرم) پس دو جامه احرام را به پوش و احادیث صحیحه وارد شده
است که بعد از غسل جامهاي احرامی را میپوشد، و در این حالت قصد وجوب نمیتواند کرد زیرا که با تلبیه محرم میشود مگر
آن که گوییم که واجب موسع است و تقدیمش مستحب باشد مثل نماز در اول وقت فضلیت و قصد قربت بهتر است و در وقت
پوشیدن جامه احرام بلکه هر وقت که جامه نو پوشد این دعا مستحب است که بخواند، و ترجمهاش این است که جمیع محامد
مخصوص خداوندیست که روزي کرد مرا جامه که به آن عورت خود را به پوشانم و در آن ادا کنم واجب خود را مانند نماز و
طواف که ستر عورت در آن واجبست، و در آن جامه عبادت کنم پروردگار خود را و بازایستم از محرمات الهی که امر فرموده
است بترك آنها یا در آن جامه آن چه فرموده است به جا آورم هر چند واجب یا شرط نباشد اما سنت که در آن حالت یا در آن
حالات عورتش مستور باشد چنانکه فرموده است که اي فرزند آدم بتحقیق که فرستادیم از جهۀ شما لباسی که به پوشاند قبایح شما
را یعنی چیزي را که قبیح است گشودن آن که آن عورتست و سپاس و حمد خداوندي را سزاست که قصد خانه او کردم از جهۀ
رضاي او و مرا رسانید به قرب خانه خود و اراده او کردم که از جهۀ رضاي او حج یا عمره کنم خانه او را مرا یاري داد و مرا قبول
صفحه 149 از 321
کرد یا قابل این هدایت کرد و چنان نکرد که ص: 375 نرسم، و رضاي او را قصد کردم مرا به سلامت
داشت پس او حصار من است و پناه و حافظ و پشت منست چنانکه میگویند که حق سبحانه و تعالی پشت و پناهت باشد یعنی
معین و یاورت باشد و هر وقت که درمانی رو به او کنی، و اوست ملاذ و ملجأ من و نجات من از او حاصل میشود، و هر کس
ذخیره دارد من او را دارم از جهۀ سختیهاي دنیا و آخرت و در رخا و نعمت که فریفته او نشوم. و بعد از آن که جامهاي احرام را به
پوشی شش رکعت نماز احرام بکن و در رکعت اول آن دعاهاي توجّه را بخوان با هفت تکبیر چنانکه در فقه رضویست و مذهب
صدوقست که دعاي توجه مخصوص شش رکعت نماز است و در هر دو رکعت در رکعت اول حمد و توحید بخوان و در رکعت
دویم حمد و جحد بخوان، و در هر رکعت دویمی پیش از رکوع قنوت بخوان بعد از قرائت، و در هر دو رکعتی سلام کن، و غرض
از این تفصیل آنست که توهّم نکند که شش رکعت به یک سلام است و اگر خواهی دو رکعت بکن. به همین عنوان. و بهترین
اوقات احرام نزد بیرون رفتن آفتابست از دایره نصف النهار، و این نافله احرام چون ذو سبب است و سببش احرامست در هر وقت که
کند کراهت ندارد بخلاف نوافل مبتدئه که نزد طلوع و غروب شمس مکروه است علی المشهور، و اگر وقت نماز واجب باشد که
احرام گیري این شش رکعت را پیش از نماز واجب بکن و بعد از آن فریضه را به جا آور و در عقب فریضه نیت احرام بکن تا
افضل باشد و عمل به همه اخبار کرده باشی چون اخبار صحیحه وارد شده است که عقیب نماز ظهر افضل است، و بعد از آن عقیب
هر فریضه، و بعد از آن عقیب شش رکعت، و بعد از آن دو رکعت. ص: 376 پس چون از نماز فارغ شوي
نیت احرام بکن بلکه احرام همین نیت است و بس، و پوشیدن دو جامه واجبی است بر سر خود، و تلبیه واجبست از جهۀ انعقاد احرام
الحمد للّه » و پیش از نیت حمد و ثناي الهی به جاي آور به نحوي که او اهل آنست مثل آیۀ الکرسی و کلمات فرج یا آن که بگوي
که اخبار بسیار وارد شده است که ملا یک عاجز میشوند از نوشتن ثواب « رب العالمین کثیرا علی کل حال کما هو اهله و مستحقه
این کلمه خطاب به ایشان میرسد: که شما به همین عبارت بنویسید که کسی نمیداند ثواب آن را و احصاء این حمد را بغیر از من.
و در صحیحه فضلا و غیر آن منقول است که از جمله ذکر کثیر که حق سبحانه و تعالی از بندگان طلبیده است تسبیح حضرت
فاطمه زهرا است صلوات اللَّه علیها، و در روایات بسیار وارد شده است که مخفی ذکر کردن از ذکر کثیر است، و صلوات بر محمد
و آل او بفرست پس بگو آن چه مذکور شد در صحیحه محمد بن عمار که مشتمل است بر زیادتی بسیار، و مشایخ همه آن را ذکر
کردهاند و صدوق در اینجا کم کرده است، و در فقه رضوي کمتر از اینست و دور نیست که حدیثی باین نحو بوده باشد، و مظنون
آنست که در اینجا وسط را اختیار نموده است. و ترجمهاش این است که خداوند از تو سؤال میکنم که بگردانی مرا از جمله
کسانی که استجابت کردهاند ترا در همه اوامر و نواهی یا در امر حج یا عمره و این اظهر است و مطلوب اظهار آن است که سنّیان
اطاعت خدا و رسول نکردند و اطاعت عمر کردند در ترك حج تمتعی که حق سبحانه و تعالی آن را طلب فرموده است از آفاقی، و
از کسانی گردان مرا که ایمان به وعده و وعید تو دارند در ثواب حج تمتع و عقوبات ترك آن زیرا که هر که لوامع صاحبقرانی،
ج 8، ص: 377 بر او حج تمتع واجب باشد و آن را نکند حج نکرده است هر چند شتر قربان کرده باشد در آن حج و بگردان مرا از
است که نصاري بحث کردهاند با حضرت امیر « اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ » کسانی که متابعت امر تو کردهاند و این دعا از قبیل
المؤمنین صلوات اللَّه علیه که شما در دین خود صاحب یقین نیستید که طلب میکنید هدایت راه راست را حضرت فرمودند که مراد
است یعنی ما را ثابت قدم بدار چون در دعاي امري که واقع باشد استقامت بر آن راه طلب میکنند چون « ثبّتنا » « اهْدِنَا الصِّراطَ » از
شیاطین مضلّه از جن و انس بسیارند. و ظاهرا این جواب بنا بر صحت حدیثست و سبیل تسلیم و اگر نه منقول است از ائمه هدي
صلوات اللَّه علیهم که مراد از این راه محبت و معرفت است و آن را نهایتی نیست بنده در هر مرتبه از مراتب که او را هست طلب
بالاتر میکند. و وجه دیگر آن که بر سبیل انقطاع إلی اللَّه است که هر چند بنده معصوم باشد خود را از همه کسی گناه کارتر باید
بداند چنانکه در مناجاتهاي ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم مذکور است اعتراف به گناهان به درستی که من بنده توام و در قبضه
صفحه 150 از 321
قدرت توام کسی مرا نگاه نمیتواند داشت مگر تو از همه بدیها، و نمیتوانم تحصیل نفعی از جهۀ خود کردن مگر آن که تو عطا
کنی توفیقات را، خداوندا به درستی که اراده دارم که به جا آورم آن چه را تو امر کرده که آن عمره و حج تمتع است چنانکه تو
در کتاب خود فرموده و چنانکه پیغمبرت صلی اللَّه علیه و آله فرمود که عمره داخل شد در حج ابد الآباد تا روز قیامت چنانکه عامه
و خاصه متواترا روایت کردهاند پس اگر مرا چیزي عارض شود که نتوانم عمره و حج را تمام کنم از مرض و دشمن و غیر آن لوامع
صاحبقرانی، ج 8، ص: 378 پس به حلّ کن مرا هر جا که محبوس کنی به سبب تقدیراتی که مقدر ساخته بر من، خداوندا اگر
نتوانستم یا نرسم بحج بعد از آن عارض: عمره خواهم کرد و محل شوم از آن احرام. و تا اینجا نیت حج و عمره بر سبیل اجمال
است و بعد از این نیت احرام را بگوید بلفظ استحباب و واجبست که در دل نیت کند و عبارت نیت بلفظ ماضی اظهر است بلکه ادلّ
و بعضی بلفظ مضارع میخوانند بضم همزه یعنی احرام گرفت خالصا لوجه اللَّه یا احرام میکنم بر خود از جهۀ رضاي تو مو و
پوست و گوشت و خون و استخوانها و مغز استخوانها و پیهاي من از زنان و ثیاب چنانکه در همه کتب حدیث هست و در اکثر نسخ
این کتاب از قلم کاتب افتاده است، و بوي خوش و این هر دو یا سه بر سبیل مثال است علی الظاهر و در نیت میباید که قصد کند
جمیع محرمات احرام را بر سبیل اجمال، و همه را باین نیت و تلبیه بر خود حرام میکنم، و غرض من از این احرام رضاي تست و
ثواب آخرت را نیز میخواهم و بنا بر ظاهر حدیث عطف است بر وجهک یعنی هر دو مقصود من است از احرام، و بنا بر این منافات
ندارد قصد بهشت و خلاصی از جهنم با اخلاص همین کافی است که قصد ریا نداشته باشد و ظاهرا نظر به عوام بیش از این مطلوب
نیست اما نظر به خواص قصد قرب معنوي مضر است بلکه دیدن خود شرکست و کافی است که همین نیت را یک مرتبه در ابتداي
احرام بگوید یا قصد کند و من بعد استدامت حکمی کافی است به آن که نیت لفظی یک بار کافی است و نیت قلبی در حالت
اتیان بهر فعلی در کار است و ظاهر حدیث آنست که آن نیز یک مرتبه کافی است چنانکه در صوم گفتهاند و این حدیث معاویۀ بن
عمار است که قریب به بیست سند صحیح وارد شده است
[تلبیه]
(التّلبیۀ، ثمّ لبّ بالتّلبیات الاربع سرّا و هی المفروضات تقول لبّیک اللّهُمَّ لبّیک لبّیک لا شریک لک لبّیک انّ الحمد و النّعمۀ لک و
الملک لا شریک لک، هذه الاربع: مفروضات ثمّ قم فامض هنیئۀ فاذا استوت بک الارض راکبا کنت او ماشیا فاعلن التّلبیۀ و ارفع
صوتک بها و ان کنت اخذت علی طریق المدینۀ و احرمت من مسجد الشّجرة فلبّ سرّا بهذه التّلبیۀ الاربع المفروضات حتّی تاتی
البیداء و تبلغ المیل الّذي علی یسارا الطّریق فاذا بلغته فارفع صوتک بالتّلبیۀ و لا تجز المیل الّا ملبّیا و تقول لبّیک اللّهُمَّ لبّیک لبّیک لا
شریک لک، لبّیک انّ الحمد و النّعمۀ لک و الملک لا شریک لک لبّیک ذا المعارج لبّیک لبّیک تبدأ و المعاد إلیک لبّیک لبّیک
داعیا إلی دار السّلام لبّیک لبّیک غفّار الذّنوب لبّیک لبّیک مرهوبا و مرغوبا إلیک، لبّیک لبّیک أنت الغنیّ و نحن الفقراء إلیک،
لبّیک لبّیک ذا الجلال و الاکرام، لبّیک لبّیک اله الحقّ لبّیک لبّیک ذا النّعماء و الفضل الحسن الجمیل، لبّیک لبّیک کشّاف الکرب
العظام، لبّیک لبّیک عبدك و ابن عبدیک، لبّیک لبّیک یا کریم، لبّیک لبّیک اتقرّب إلیک بمحمّد و آل محمّد، لبّیک لبّیک بحجّۀ
و عمرة معا لبّیک لبّیک هذه عمرة متعۀ إلی الحجّ، لبّیک لبّیک اهل التلبیۀ، لبّیک لبّیک تلبیۀ تمامها و بلاغها علیک لبّیک. تقول هذا
فی دبر کلّ صلاة مکتوبۀ او نافلۀ و حین ینهض بک بعیرك او علوت شرفا او هبطت وادیا او لقیت راکبا او استیقظت من مقامک او
رکبت او نزلت و بالأسحار، و ان ترکت بعض التّلبیۀ فلا یضرّك غیر انّها الا فضل الّا المفروضات فلا تترك منها شیئا و اکثر من ذي
المعارج) چون صدوق در این باب مناسک حجرا یک یک بترتیب میگوید هر ص: 380 منسکی را نام
میبرد أولا به سرخی نوشته شود و بمنزله باب و فصل است پس التلبیه خبر مبتداي محذوفست که آن هذه است یا بر عکس که البته
هذه باشد یعنی این است احکام و کیفیت تلبیه و ثم عطف است بر جمله سابقه و چون أولا در خاطر داشته است که سیاق مناسک
صفحه 151 از 321
را از فقه رضوي بر دارد و در فقه بر سبیل خطابست او نیز مخاطب ساخته است کل واحد واحد از مکلفین را چنانکه در خطاب عام
مقرر است پس تلبیات اربع را آهسته بگو چنانکه در فقه رضوي است، و صدوق به آن عمل کرده است و بعد از او سایر علما عمل
کردهاند و گفتهاند که چنانکه واجبست که در نماز نیت را مقارن تکبیر احرام دارد هم چنین واجبست که تلبیه را مقارن احرام دارد،
و مؤید این قول است آن که در اخبار متواتره وارد شده است که از میقات نگذرند مگر با احرام، و در اخبار متواتره وارد شده است
که میقات اهل مدینه مسجد شجره است پس لازمست که حمل کنند احادیث را که وارد شده است که از بیدا تلبیه میگویند بر
تلبیه جهري. و جمعی از معاصرین تشنیع میزدند و میزنند بر متاخّرین که تلبیه از مسجد شجره بدعتست چون احادیث متواتره وارد
شده است بر آن که فاصله میکند میان تلبیه و نیت احرام و غافل شدهاند از دلالت اخبار سابقه پس شکی نیست که به آن چه
صدوق عمل نموده است اولی و احوط است چنانکه سرّا مقارنت را واقع سازند و جهرا بعد از فاصله به نیّت قربت واقع سازند. و این
تلبیات اربع تلبیه واجبست که میگویی در جواب دعوت الهی و خلیلی و موسوي و محمدي صلی اللَّه علیه و آله و علیهم که مرا
طلب ص: 381 کردهاید اینک آمدهام به خدمت و میکنم آن چه را میفرمایید، امّا میباید که مقصود
جواب دعوت حق سبحانه و تعالی باشد بالاصاله، و جواب انبیا به رسالت است از جانب الهی، و ممکن است که وجه چهار تلبیه این
باشد که چهار دعوت شده است از پیغمبران با دعوت الهی و لیکن در وقت گفتن میباید مقصود بالذات از خطابها همه حق سبحانه
و تعالی باشد، و در جمیع فصلهاي تلبیه میباید که یکی در اول باشد و یکی در آخر و بر آن وقف کنند، و دیگر ابتدا نمایند به
لبیک لا شریک لک لبیک و علی هذا تا به آخر، و چون وصل کنند میباید که حرکت همزه جلاله را بیندازند بر خلاف آن چه
متعارف خواص و عوام است که وقف به حرکت میکنند و وصل به سکون و به حرکت جلاله، و ظاهر آنست که هر گاه تلبیه را
درست نگویند احرام منعقد نمیشود و ترجمهاش اینست که لبیک به خدمت آمدهام خداوندا لبیک، و دیگر به خدمت ایستادهام که
هر چه بفرمایی به جاي آورم به خدمت ایستادهام اي خداوندي که ترا شریک نیست دیگر به خدمت ایستادهام به درستی که جمیع
محامد مخصوص تست چون حمد به ازاء نعمت و عظمت است و آن هر دو مخصوص تست و از این جهت است که آن را بکسر
خواندهاند و بفتح، و بنا بر فتح بمعنی لان است یعنی از این جهت به خدمت ایستادهام که حمد را گاهی به ازاء بزرگواري میکنند
چنانکه داب مقربان است و گاهی به ازاء نعمت میکنند چنانکه داب ناقصان است، و چون هر دو مخصوص اوست پس واجبست
که من به خدمت ایستم، و بنا بر کسر لطفش بیشتر است زیرا که کلامی جدا میشود و مستلزم معنی اول نیز هست. و ترجمه اینست
که به درستی که جمیع محامد که مستلزم جمیع کمالات است، و آن که اصل حمد نیز از تست و نعمتها از تست و پادشاهی لوامع
صاحبقرانی، ج 8، ص: 382 مخصوص تست اي خداوندي که ترا شریک نیست پس از این جهت به خدمت تو ایستادهام که هر چه
به گویی بکنم، و پیشتر مذکور شد که لک بعد از النعمه است و اکثر خواص و عوام بعد از و الملک میگویند و در هیچ حدیثی
وارد نشده است که لک بعد از ملک باشد، و این چهار تلبیه واجبست پیشتر مذکور شد که اکثر علما این زیادتی را واجب
نمیدانند، و ظاهر این عبارت عبارت فقه رضویست، و ظاهر رساله اعمش از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه: آنست که
این زیادتی جزو تلبیه اربع است، و مؤیدش است که در جمع تلبیاتی که در جمیع اخبار خاصه و عامه وارد شده است موجود است
مگر یک حدیث که در آنجا زیادتی مذکور نیست، و حدیث معاویۀ بن عمار مجمل است و دلالت بر هیچ طرفی ندارد اگر چه
اکثر به آن استدلال کردهاند بر نفی وجوب این زیادتی بلکه دلالتش بر وجوب بیشتر است از عدم وجوب چون بعد از تلبیه کبیره
فرمودهاند که اگر بعضی از این تلبیه را ترك کنی ضرر ندارد و لیکن افضل آنست که همه را به گویی. و بدان که ناچار است از
تلبیات اربعی که در اول کلام مذکور شد و آن واجب است و همه پیغمبران آن را گفتهاند و لبیک ذا المعارج لبیک را بسیار بگو،
و لبیک ذا المعارج بعد از تلبیات اربع با زیادتی است و ظاهر کلام حضرت نفی وجوب باقی تلبیات است نه نفی وجوب زیادتی
تلبیات اربع و شکی نیست بر کسی که عارفست به اسالیب کلام که غرض نفی باقی است و لیکن مشکل است استدلال بر وجوب
صفحه 152 از 321
پس البته ترك آن زیادتی نمیباید کرد و اگر قصد وجوب و ندب آن نکند بهتر است. لبیک اي خداوندي که مراتب عالیه را بهر
کس در خور قابلیت او میدهی در دار دنیا تا به جزاي آنها فایز گردانی ایشان را در دار عقبی یا آن که هر کس را لوامع
صاحبقرانی، ج 8، ص: 383 در محبت و معرفت خود بهره کرامت فرموده و ایشان را فایز میگردانی به آن مراتب و چون عروجات
سید الانبیاء و المرسلین بینهایت بود و هر لمحه آن حضرت را عروجی بود که به مرتبه که عقول بشري از ادراك آن عاجز بودند
تشبیه این معقول به محسوس فرمود که عروج میکنند بسوي حق سبحانه و تعالی در روزي که مقدار آن پنجاه هزار سال است از
سالهاي شما یعنی اگر ایشان را ممکن باشد عروج در پنجاه هزار سال ممکن است. و حضرت سید العارفین و الواصلین در هر آنی
عروجش برابر بود با عروج پنجاه هزار ساله ایشان و از این جهت آن حضرت تذکار این نعمت غیر محدود بسیار میفرمودند. لبیک
اي خداوندي که ابتدا از تست که همه را از کتم عدم بوجود آوردي و بازگشت همه بسوي تو خواهد بود و تبدئ و تبدأ در نسخ
بسیار وارد شده است اگر بیا نویسند بضم تا انسب است. و اگر به الف نویسند فتح انسبست و هر دو بحسب معنی قریبند به یک
دیگر. لبیک در حالتی که بندگان خود را خوانده به بهشت که در آنجا مکروهی نخواهد بود و همیشه از جمیع آفات خصوصا از
موت سالم خواهند بود. لبیک اي خداوندي که آمرزنده گناهانی. لبیک اي خداوندي که بر همه کس لازم است که از عذاب تو
ایمن باشند بلکه همیشه خائف باشند و از رحمت تو امیدوار باشند، و از این جهت نیز به خدمت آمدهام تا هر چه بفرمایی یا فرموده
به جا آوردم. لبیک اي خداوندي که غنا و بینیازي مخصوص ذات مقدّس تست و ما همه فقیران و محتاجانیم بسوي تو. لبیک اي
خداوندي که جلالت و عظمت دلهاي مقربان را گداخته و ص: 384 اکرام و احسانت قلوب محبّان و
مشتاقان را باهتزار در آورده، یا آن که جناب اقدست از همه نقصانهاي عاري و بري است و ذات مقدست بجمیع کمالات موصوف
و محمود است، یا آن که از آن اعظمی که عقول و افهام انبیاء و مقدسین را در ساحت جلال تو راهی باشد، و اکرام و احسانت در
مرتبهایست که هیچ کافر و فاجري از آن بیبهره و ناامید نیست. یا ذا الجلال اشاره به صفات سلبیه است، و ذا الإکرام جامع صفات
ثبوتیه. لبیک اي خداوند واجب الوجودي که حقیقت و وجود و کمالات از تست یا تو افاضه فرموده بر اعیان ثابته به جود وجود یا
تو حقی و ما بقی باطل ألا کلّ شیء ما خلا اللَّه باطل. لبیک اي خداوندي که همه نعمتها از تست و همه تف ّ ض لها یا فضائل حسنه
جمیله مخصوص به تو و آفریده تو است. لبیک خداوندي که غمهاي عظیم را تو زایل میگردانی لبیک به خدمتت ایستاده است
بنده و بنده زاده تو. لبیک بحق محمد و آل او که مرا در جوار خود جاده و به قرب خود فایز گردان یا از راه متابعت و مودت ایشان
به درگاه تو آمدهام. لبیک بقصد عمره و حج هر دو آمدهام که حج تمتع کنم. لبیک این عمرهایست که اراده دارم که بعد از فراغ
از عمره تمتع بیابم از محرمات احرام و بعد از آن احرام بحج بگیرم به خدمتت آمدهام خداوندي که ترا خدمت و بندگی میباید و
بس. لبیک به تلبیه که عقد احرامش از من است و تمام کردن و توفیق به جا آوردن افعالش بر تست که توفیق دهی که چنان که
باید به جا آورم تا وقتی که محل شوم، و پیشتر مذکور شد که این تلبیه جامع جمیع اخبار تلبیه است و ص:
385 تقدیم و تاخیر بسیار در فقرات تلبیه شده است. و در صحیحه معاویۀ بن عمار بروایت شیخ که اجمع است از روایات دیگر این
زیادتی هست بعد از فقره و المعاد إلیک لبیک لبیک تستغنی و تفتقر إلیک لبیک لبّیک یعنی به خدمت ایستادهام ترا اي خداوندي
که استغنا از تست و افتقار از ما و لیکن فقره لبیک أنت الغنی و نحن الفقراء إلیک را ندارد، و دور نیست که این عبارت بهتر باشد
چون موافق آیه کریمه است، و میگویی این تلبیه را در عقب هر نماز واجب و سنت، و وقتی که شتر برخیزد و تو بر شتر سوار باشی
و چون به بلندي بالا روي و به پستی به زیر آیی یا به سواري رسی یا از خواب بیدار شوي یا سوار شوي یا از چهار پا به زیر آیی و
در سحرها، و اگر بعضی از این جملها را ترك کنی ضرر ندارد و لیکن ترك افضل کرده مگر آن چه واجبست که از آن چیزي را
ترك مکن و از مستحبات لبیک ذا المعارج لبیک را بسیار بگو.
صفحه 153 از 321
[غسل دخول حرم]
(فاذا بلغت الحرم فاغتسل من بئر میمون او من فخّ و ان اغتسلت فی منزلک بمکّۀ فلا باس و قل عند دخول الحرم اللّهُمَّ انّک قلت فی
اللّهُمَّ و انّی ارجو ان « وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَ جِّ یَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ » کتابک المنزل و قولک الحقّ
اکون ممّن اجاب دعوتک و قد جئت من شقّۀ بعیدة و من فجّ عمیق سامعا لندائک و مستجیبا لک مطیعا لأمرك و کلّ ذلک
بفضلک علیّ و احسانک إلیّ فلک الحمد علی ما وفّقتنی له ابتغی بذلک الزّلفۀ عندك و القربۀ إلیک و المنزلۀ لدیک و المغفرة
لذنوبی و التّوبۀ علیّ منها بمنّک اللّهُمَّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و حرّم بدنی علی النّار و آمنّی من عذابک و عقابک برحمتک یا
کریم فاذا نظرت إلی بیوت مکّۀ فاقطع التّلبیۀ ص: 386 و حدّها عقبۀ المدنیّین او بحذاها و من اخذ علی طریق
المدینۀ قطع التّلبیۀ اذا نظر إلی عریش مکّۀ و هی عقبۀ ذي طوي و علیک بالتّکبیر و التّهلیل و التّحمید و التّسبیح و ال ّ ص لاة علی النّبیّ و
اله) و چون خواهی که داخل حرم شوي غسل کن از چاه میمون یا فخ چنانکه در حسنه کالصحیحه معاویۀ بن عمار است، و اگر در
خانه که منزلت باشد غسل کنی باکی نیست چنانکه در صحیحه ذریح است، و در وقت دخول حرم این دعا را بخوان که خداوندا به
درستی که در کتابی که فرستاده فرموده و آن چه فرموده حق است که یا محمد اعلام کن و خبر ده مردمان را بحج خانه تا آن که
بیایند جمعی پیاده [و] بر شتران لاغر سوار شده که از راههاي دور آمده باشند و به سبب آن لاغر شده باشد چنانکه بحسب واقع
چنین است خصوصا هر گاه در تابستان روند، خداوندا تو چنین فرموده و من امیدوارم که از جمله کسانی باشم که اجابت کرده
باشند دعوت ترا که ایشان را خوانده و حال آن که از راه دور آمدهام و از راههاي با دوري و مشقت که شنیدهام نداي ترا از جهۀ
رضاي تو و اطاعت کردهام و جمیع اینها از فضل و احسان تست بر من، خداوندا ترا حمد میکنم بر این نعمتی که مرا توفیق کرامت
کردي که بحج آمدم و مطلوب من از این مشقتها قرب تست و آن که تو از من خوشنود باشی و رتبهام نزد تو عظیم شود و گناهان
مرا بیامرزي و توفیق دهی که توبه کنم از جمیع گناهان بفضل و هدایت تو، خداوندا صلوات بر محمد و آل او فرست و بدنم را بر
آتش دوزخ حرام گردان و ایمن گردان مرا از عذاب و عقوبت به رحمتت اي خداوند کریم، پس چون نظر به خانهاي مکه کنی
قطع کن تلبیه را و منتهاي آن عقبه اهل مدینه است اگر از راه مدینه مشرفه باشد یا محاذي آن هر که از ابطح داخل شود، و کسی
که ص: 387 داخل مکه شود از راه پائین که آن ابطح است بنا بر مشهور قطع کند تلبیه را وقتی که نظر به
خانهاي مکه کند که عربان خانهاي ساخته بودهاند از چوب بست که مسمی است به عقبه ذي طوي نزد قبور شرفا در برابر قبرستان
مکه معلاه و بر تو باد که مشغول اللَّه اکبر و لا اله الا اللَّه و الحمد للّه و سبحان اللَّه و صلوات بر محمد و آل او باشی و بر این
مضمون احادیث صحیحه وارد شده است و باقی مستحبات پیشتر گذشت در باب فضایل حج
دخول مکّۀ
(فاذا اردت دخول مکّۀ فاجهد ان تدخلها علی غسل بسکینۀ و وقار.)
دخول المسجد الحرام
(فاذا اردت ان تدخل المسجد الحرام فادخل من باب شیبۀ حافیا و ادخل رجلک الیمنی قبل الیسري و علیک السّکینۀ و الوقار فانّه من
دخله بخشوع غفر له و قل أنت علی باب المسجد السّلام علیک أیّها النّبیّ و رحمۀ اللَّه و برکاته بسم اللَّه و باللَّه و من اللَّه و ما شاء اللَّه
و السّلام علی رسول اللَّه و آله و السّلام علی ابراهیم و اله و السّلام علی انبیاء اللَّه و رسله و الحمد للّه ربّ العالمین) دیگر داخل شدن
مکه معظمه است پس چون خواهی که داخل مکه شوي سعی کن که با غسل داخل شوي با سکینه دل به یاد الهی و وقار تن لوامع
صفحه 154 از 321
صاحبقرانی، ج 8، ص: 388 به طمانینه چنانکه احادیث صحیحه و کالصحیحه بسیار وارد شده است از ائمه معصومین صلوات اللَّه
علیهم، دیگر از مقدمات داخل شدن مسجد الحرام است پس چون اراده کنی که داخل مسجد الحرام شوي از در بنی شیبه داخل شو
و آن در مسجد زمان حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله است و طاقی هست که اول در بر آن منصوب بوده است و چون
مسجد الحرام را ده نوبت خراب کردند و بزرگتر کردند آن در در میان مسجد افتاده است علامتش را گذاشتهاند و حضرت سید
المرسلین صلی اللَّه علیه و آله هبل را که اعظم بتهاي قریش بود در میان آن در مخفی ساختند تا بر روي آن راه روند و آن در قریب
به زمزم و ظاهر است، و پا برهنه داخل شو و پاي راست را اول داخل مسجد کن پیش از پاي چپ چنانکه در باقی مساجد مطلوب
است، و با سکینه دل بذکر الهی و آرام تن داخل شو که بتحقیق که هر که با خشوع داخل شود حق سبحانه و تعالی گناهان او را
بیامرزد البته چنانکه در صحیحه معاویه و غیر آن واقع است، و چون بدر مسجد رسی بایست و بگو که سلام الهی بر تو باد اي پیغمبر
رفیع الشأن، با رحمت و برکات او داخل میشوم باسم حق سبحانه و تعالی و به یاري نام و به یاري ذات مقدس الهی که هر چه
میکنم بعون اوست و از توفیق اوست و آن چه او میخواهد چنان میشود، و سلام الهی بر انبیا و رسل او باد چنانکه در صحیحه
معاویه است و در کافی و تهذیب و از قلم نساخ مقدم و مؤخر شده است و السلام علی انبیاء اللَّه و رسله و سلام بر حضرت سید
باد و سلام بر ابراهیم و آل او باد خداوندي را سزاست که پروردگار عالمیان است و «[ صلی اللَّه علیه و آله [و آل او » المرسلین
محتمل است که صدوق رعایت ادب کرده باشد و سلام بر أنبیاء را مؤخر داشته باشد و لیکن حضرت رعایت لوامع صاحبقرانی،
ج 8، ص: 389 فرمودند که اول صلوات آن حضرت با انبیا و رسل فرستادهاند و بعد از آن بخصوص اگر مؤخر نیز باشد باز مراد
است و لیکن ظاهر این دعاها از حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله باشد و آن حضرت رعایت ادب انبیا صلوات اللَّه علیهم
کردهاند و صدوق رعایت ادب آن حضرت کرده است و هر دو خوبست (النّظر إلی الکعبۀ فاذا دخلت المسجد فانظر إلی الکعبۀ و
قل الحمد للّه الّذي عظّمک و شرّفک و کرّمک و جعلک مثابۀ للنّاس و أمنا مبارکا و هدي للعالمین) دیگر نظر به کعبه معظمه است
در مرتبه اولی و این پیش از دخول باب بنی شیبه دست میدهد الحال که مسجد بزرگ شده است از باب سلم که داخل میشوند
کعبه ظاهر میشود پس بگو که جمیع حمدها و سپاسها مخصوص ذات مقدس خداوندیست که ترا بزرگ کرده است و مشرف
گردانیده است به تشریفات بسیار که انبیا و اوصیا در تو نماز کردهاند، و محل ولادت سید الوصیین، و مکرم ساخته است ترا که قبله
عالمیانت گردانیده است و محل رجوع ایشان یا محل ثواب ایشان یا قبله عالمیانت کرده است و محل امن گردانیده است که هر که
داخل در تو شود ایمن باشد از عذاب الهی و برکت گردانیده است ترا که همه کس منفعتهاي دنیوي و اخروي به برکت تو بیابند و
هدایت کننده عالمیان باشی به اعتبار آیات بیّنات که بعد از این آیات فرموده است، و حدیث صحیح ابن عمار مشتمل است بر
دعاي بزرگ که این جزو اوست و آن دعا با سایر ادعیه مذکور است در رساله روضه
النّظر إلی الحجر الاسود
(ثمّ انظر إلی الحجر الاسود و استقبله بوجهک و قل الحمد للّه الّذي هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدي لو لا ان هدانا اللَّه سبحان اللَّه و
الحمد للّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر لا اله الّا اللَّه وحده لا شریک له له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و یمیت و یحیی و هو حیّ لا
یموت بیدك الخیر و هو علی کلّ شیء قدیر اللّهُمَّ صلّ علی محمّد و آل محمّد کافضل ما صلّیت و بارکت و ترحّمت علی ابراهیم و
آل ابراهیم انّک حمید مجید و سلام علی جمیع النّبیین و المرسلین و الحمد للّه ربّ العالمین اللّهُمَّ انّی او من بوعدك و اصدّق
رسلک و اتّبع کتابک) دیگر نظر کردن بحجر الاسود است پس نظر کن بحجر الاسود و روي خود را به او کن و بگو این دعا را که
ترجمهاش اینست که حمد و ثنا خداوندي را سزاست که ما را هدایت کرده است به کعبه معظمه و حج بیت اللَّه الحرام و اگر
هدایت الهی نبود ما هدایت نمییافتیم منزه است خداوند عالمیان از جمیع نقصها و عیبها و جمیع ثناها مخصوص اوست و نیست
صفحه 155 از 321
خداوندي بغیر از او، اعظم است از آن که وصف او توان کرد یا به کنه ذات و صفات و افعال او توان رسید نیست خداوندي بغیر از
او و یگانه من جمیع الوجوه است، و او را شریک و عدیل نیست پادشاهی مخصوص اوست و محامد همه از اوست زنده میکند
حیوانات را در شکمهاي مادران یا حیات دهنده اوست، و میمیراند همه را، و در قبر بعد از اندك حیاتی میمیراند، و در حشر زنده
، خواهد کرد همه را و او زنده است. که مرگ ندارد و همه خوبیها از اوست او بر همه ممکنات قادر است. لوامع صاحبقرانی، ج 8
ص: 391 خداوندا درود و رحمت خود را فایز گردان بر پیغمبر آخر الزمان و بر آل او که دوازده امامند و فاطمه زهرا و برکت کن
به اعلاي دین او، و کثرت فرزندان و امت و تابعان او و تابعان آل او بهتر از هر صلواتی و هر برکتی و رحمتی که کرده بر حضرت
ابراهیم و آل او که چندین هزار پیغمبر بودند به درستی که توئی که حمد و ثنا مخصوص تست و مجد و عظمت مخصوص تست و
سلام تو بر جمیع پیغمبران و مرسلان باد و ثناها مخصوص خداوندیست که پروردگار عالمیان است خداوندا ایمان دارم به وعده که
کرده مطیعان خود را خصوصا در اطاعت حج و عمره، و تصدیق کردهام پیغمبرانت را و تابعم کتاب ترا که قرآن مجید باشد در حج
تمتع و مجموع صحیحه ابو بصیر است
استلام الحجر الاسود
(ثمّ استلم الحجر الاسود و قبّله فی کلّ شوط فان لم تقدر علیه فامسحه بیدك الیمنی و قبّلها فان لم تقدر علیه فافتح به و اختم به فان
لم تقدر علیه فاشر الیه بیدك و قبّلها و قل امانتی ادّیتها و میثاقی تعاهدته لتشهد لی بالموافاة امنت باللَّه و کفرت بالجبت و الطّاغوت و
اللّات و العزّي و عبادة الشّیطان و عبادة الاوثان و عبادة کلّ ندّ یدعی من دون اللَّه) دیگر دست مالیدن است بحجر الاسود پس شکم
و دست بحجر رسان و بمال و ببوس حجر الاسود را در هر شوطی پس اگر نتوانی در ابتداي طواف و انتها: استلام کن، و اگر نتوانی
شکم مالیدن و بوسیدن دست راست را ص: 392 بر حجر بمال و ببوس دستت را و اگر نتوانی دست
رسانیدن بدست خود اشاره کن و ببوس دستت را، و بگو که امانت خود را که روز میثاق بمن عطا کرده بودند و آن ایمان است و
اطاعت الهی خصوصا عبادت حج ادا کردم، و رعایت عهد و پیمان خود نمودم تا شهادت دهی از جهۀ من که وفا بعهد خود کردم و
آن عهد ایمانست به خدا و رسول و ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم، و کافرم و اعتقاد ندارم به بتان صوري و معنوي بلکه مراد بتان
معنویند بترتیب که سه نفر و معاویه ملعون، و کافرم به عبادت شیطان در متابعت ائمه جور و عبادت بتان که امام دانستن اینها باشد،
و کافرم به عبادت هر امام جوري از بنی امیّه و بنی عباس. و شکی نیست در آن که مراد حضرات ائمه معصومینند و در هر جا که
اطلاق کنند دزدان امامت و خلافتند بلکه در قرآن مجید هر جا که بتان اطلاق میکند حق سبحانه و تعالی مراد ایشانند، و این
مضامین سابقه و لاحقه و ادعیه غالبا عبارات فقه رضویست و احادیث صحیحه با فی الجمله تغییري در زیاده و نقصان و بتمامها
مذکور است در روضه
الطّواف
(ثمّ طف بالبیت سبعۀ اشواط و قبّل الحجر فی کلّ شوط و قارب بین خطاك فاذا بلغت باب البیت قلت: سائلک فقیرك مسکینک
ببابک فتصدّق علیه بالجنّۀ اللّهُمَّ البیت بیتک و الحرم حرمک و العبد عبدك و هذا مقام العائذ المستجیر بک من النّار فاعتقنی و
والديّ و اهلی و ولدي و اخوانی المؤمنین و المؤمنات من النّار یا جواد یا کریم ص: 393 فاذا بلغت مقابل
المیزاب فقل اللّهُمَّ اعتق رقبتی من النّار و وسّع علیّ من الرزق الحلال و ادرأ عنّی شرّ فسقۀ العرب و العجم و شرّ فسقۀ الجنّ و الانس
و تقول و أنت تجوز اللّهُمَّ انّی إلیک فقیر و انّی منک خائف و مستجیر فلا تبدّل اسمی و لا تغیّر جسمی) و اما هفت شوط بر دور
صفحه 156 از 321
کعبه بگرد به آن که نیت کنی که هفت شوط بر دور خانه میگردم در حج اسلام، حج تمتع واجب قربۀ إلی اللَّه و به آن که ابتدا
کنی به ابتداي حجر و ختم کنی به انتهاي حجر، و در طواف خانه را بر دست چپ بگیر، و ببوس حجر الاسود را در هر شوطی، و
گامها را تنگ گذار و چون بدر خانه رسی بگو این عبارت را که ترجمهاش این است که سایل تو فقیر تو مسکین تو بدر خانه تو
آمده است و کریمان سایلان را رد نمیکنند و بر ایشان تصدق میکنند پس تصدق کن به او آن چه لایق بزرگی تست، پس
تصدق کن بر او به بهشت خداوندا خانه خانه تست و حرم حرم تست و بنده بنده تست و این مقام کسی است که در پناه و امان تو
در آمده باشد از آتش عذاب تو پس آزاد کن مرا و پدر و مادر مرا و فرزندان مرا و برادران و خواهران مؤمن مرا از آتش دوزخ اي
خداوند با جود و کرم، و چون به ناودان طلا رسی از طرف حجر اسماعیل علیه السلام بگو خداوندا مرا آزاد کن از آتش دوزخ و
فراخ کن بر من از روزي حلال و دفع کن از من شر فاسقان عرب و عجم را و شر فاسقان جنی و آدمی را و میگویی و میروي
یعنی در وقتی که روانه شوي از محاذي میزاب این دعا را میخوانی که ترجمهاش اینست که خداوندا به درستی که من محتاج
رحمت توام و بتحقیق که من از عذاب تو ترسانم و پناه به تو آوردهام پس نام مرا مبدل مکن که مؤمن کافر شود، و تغییر مکن بدن
مرا که مسخ کنی هر چند که مستحق آن هستم
القول فی الطّواف
(و تقول فی طوافک اللّهُمَّ انّی أسألک باسمک الّذي یمشی به علی طلل الماء کما یمشی به علی جدد الارض و أسألک باسمک
المخزون المکنون عندك، و أسألک باسمک الاعظم الاعظم الاعظم الّذي اذا دعیت به اجبت و اذا سألت به اعطیت ان تصلّی علی
محمّد و آل محمّد و ان تفعل بی کذا و کذا فاذا بلغت الرّکن الیمانیّ فالتزمه و قبّله و صلّ علی النّبیّ و اله فی کلّ شوط.)
القول بین الرّکن الیمانیّ و الرّکن الّذي فیه الحجر الاسود
(و قل بین هذین الرّکنین ربّنا آتنا فی الدّنیا حسنۀ و فی الآخرة حسنۀ و قنا برحمتک عذاب النّار.)
الوقوف بالمستجار
(فاذا کنت فی الشّوط السّابع فقف بالمستجار و هو مؤخّر الکعبۀ ممّا یلی الرّکن الیمانیّ به حذاي باب الکعبۀ فابسط یدیک علی البیت
و الزق خدّك و بطنک و قلّ اللّهُمَّ البیت بیتک و العبد عبدك و هذا مقام العائذ بک من النّار اللّهُمَّ انّی حللت بفنائک فاجعل قراي
مغفرتک وهب لی ما بینی و بینک و استوهبنی من خلقک و ادع بما شئت ثمّ اقرّ ص: 395 لربّک بذنوبک و
قل اللّهُمَّ من قبلک الرّوح و الرّاحۀ و الفرج و العافیۀ اللّهُمَّ انّ عملی ضعیف فضاعفه لی و اغفر لی ما اطّلعت علیه منّی و خفی علی
خلقک استجیر باللَّه من النّار و تکثر لنفسک من الدّعاء ثمّ استلم الرّکن الیمانی ثمّ استلم الرّکن الّذي فیه الحجر الاسود و قبّله و اختم
به فان لم تستطع ذلک فلا یضرّك غیر انّه لا بدّ من ان تفتتح بالحجر الاسود و تختم به و تقول اللّهُمَّ قنّعنی بما رزقتنی و بارك لی
فیما اتیتنی) و اما آن چه در احوال طواف باید گفت و میگویی در طوافت خداوندا به درستی که سؤال میکنم از تو بحق آن اسم
اعظمی که هر که آن را بخواند در روي آب راه میرود چنانکه بر خشکی راه میرود، و سؤال میکنم ترا بحق آن اسمی که
مخزون و مستور است نزد تو از هفتاد و سه اسم اعظم که یکی مخصوص ذات مقدس تست که دال است بر ذات اقدس تو یا جمیع
هفتاد و سه اسم چون مخزون است همه نزد او و تا به کسی ندهد کسی بر آن مطلع نمیتواند شد از پیش خود، و سؤال میکنم ترا
بحق آن اسمی که اعظم است از همه اسماء و از آن اعظم است که مخلوق به آن تواند رسید یا وصف آن توان کرد و این اسمی
صفحه 157 از 321
است که مخصوص اوست چنانکه در اخبار مستفیضه وارد شده است که حق سبحانه و تعالی هفتاد و سه اعظم دارد و یکی از آنها
مخصوص ذات مقدس اوست و باقی را بحسب رتبه کرامت میفرماید و از آن اسماء آصف برخیا را یک اسم داده بودند و تخت
بلقیس را به یک چشمزدن به نزد سلیمان علیه السلام حاضر گردانید، و حضرت عیسی را دو اسم داده بودند، و حضرت موسی را
چهار حرف، و حضرت ابراهیم را هشت حرف، و حضرت نوح را پانزده حرف، و حضرت آدم را بیست و پنج حرف و همه هفتاد و
دو اسم را به حضرت سید الانبیاء عطا فرموده بودند و ص: 396 همه بائمه معصومین رسید صلوات اللَّه علیهم
اجمعین و یکی مخصوص واجب الوجود است که به کسی نداده است و آن اسمی است که اگر کسی ترا به آن اسم بخواند اجابت
میکنی و اگر ترا به آن اسم سؤال کنند عطا میکنی یعنی اگر بر فرضی که حق سبحانه و تعالی به کسی بدهد چنین میشود، یا
باین عنوان که حضرت خوانده است که کسی بگوید الهی بحق آن که فلان چیزم عطا کن عطا میکند هر چند نداند، یا مراد هفتاد
و دو اسم باشد بهر دو معنی که صلوات فرستی بر محمد و آل محمد و فلان حاجتم را برآوري و فلان چیزم بدهی. و چون به رکن
یمانی رسی که بعد از مستجار است در هر شوطی آن را در بغل گیر و ببوس و صلوات بر محمد و آل او فرست و دعایی که در
میان رکن یمانی و حجر الاسود باید خواند این است که در میان هر دو به گویی که پروردگار اعطا کن ما را در دنیا هر چه خوب
باشد و در آخرت هر چه خوب باشد یا یک حسنه عطا کن که مستلزم جمیع باشد مثل ایمان کامل در دنیا و بهشت در آخرت. اما
آن چه باید کرد در مستجار پس چون در شوط هفتم به مستجار رسی توقف کن از جهۀ دعا و آن محاذي در خانه کعبه است از
پشت کعبه نزدیک به رکن یمانی پس دستها را پهن کن بر خانه و شکم و رو را به کعبه رسان و این دعا را بخوان که خدایا خانه
خانه تست و این بنده بنده تست و حال من حال بندهایست که مستحق دخول جهنم شده باشد و پناه به تو آورده باشد از شر آتش
یعنی بگریزید و پناه برید به خانه خدا از عذاب خدا خداوندا مهمان توام و تو فرموده « فَفِرُّوا إِلَی اللَّهِ » جهنم به فرموده تو که فرموده
که مهمان را گرامی دارید و تو اولایی از دیگران به جود و کرم مهمانی مرا این کن که گناهان مرا ص:
397 بیامرزي و هر چه حقوق مردمانست مردمان را خوشنود کنی که مرا به تو ببخشند و هر مطلبی که داري طلب کن از خداوندت
پس اقرار کن به گناهانت هر چه را بخاطر داشته باشی مفصلا و آن چه را در خاطر نداشته باشی مجملا، و بگو خداوندا رحمت و
راحت از پیش تست و فرج و عافیت از تست خداوندا اعمال خوب من ضعیف است و بسیار کم تو قادري که آن را مضاعف
گردانی با ضعاف بسیار به آن که بعوض گناهان غیر متناهی حسنات بنویسی چنانکه جمعی را وعده فرموده که فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ
سَیِّئاتِهِمْ حَسَ ناتٍ و بیامرز گناهانی را که تو بر آن مطلعی و خلق نمیدانند و تو از ایشان پوشانیده، بفضل خود از نامه عمل من محو
کن که در روز قیامت رسوا نشوم. پناه به خداوند خود آوردهام از آتش جهنم و دعا بسیار میکنی از جهۀ خود پس بیا به نزد رکن
یمانی و خود را به آن بمال یا دست برسان اگر نتوانی شکم و رو مالیدن، و هم چنین استلام کن رکن حجر الاسود را و ببوس و
ختم کن طوافت را بحجر و بگو که خداوندا مرا قانع گردان به آن چه روزي کرامت کرده و برکت ده آن چه را بمن عطا فرموده. و
بدان که مشهور اینست که چون حجاج ملعون از قبل عبد الملک مروان ملعون خانه کعبه را به سبب منجنیقی که بر کعبه بستند از
جهۀ گرفتن عبد اللَّه بن زبیر ملعون خراب کرد و مردمان بسیاري از خاك و سنگ را بردند و خواست که بسازد اژدهایی بهم رسید
و مردمان از آن میگریختند تا به خدمت حضرت سید الساجدین آمد و وجه ممنوع شدن را پرسید حضرت فرمودند که وجهش
این است که مردمان سنگ و خاك بسیار بردهاند بگوي تا همه هر چه بردهاند بیاورند که از همان سنگ و خاك ساخته شود چون
مردمان همه ص: 398 را پس آوردند منع برطرف شد و ترسید که مبادا وفا نکند پس نشست و قریب به
یک ذرع دست شاذروان بیرون گذاشت که پرده آویز باشد و علامت گذاشتهاند به آن که در طرف حجر اسماعیل چهار طرف
انگشت بلند کرده یک ذرع تقریبا ظاهر است و در بقیه اطراف هر جا که ذرع نگذاشتهاند سنگ مورب نصب کردهاند تا کسی بر
آن راه نرود، پس بنا بر این در التزام مستجار و استلام ارکان خصوصا رکن یمانی و حجر، و در التزام حطیم که از در خانه است تا
صفحه 158 از 321
رکن حجر چون بهترین جاهاي مسجد است و دعا مستجابست این کس داخل کعبه میشود زیرا که آن فضا است که العیاذ باللَّه
اگر کعبه خراب شود چنانکه در هزار و سی و هشت تقریبا سیل خانه را خراب کرد و تا ساختن چند ماه شد قبله مردمان آن فضا
بود، و هم چنین جمعی که در کوه ابو قبیس خانه دارند و سایر کوهها نماز ایشان بر فضاي کعبه است زیرا که آن فضا تا آسمان و
تا منتهاي ارض کعبه است و قبله است و چون واجبست که بر دور کعبه طواف کنند. پس بنا بر مشهور در وقت استلام داخل کعبه
میشوند پس اگر بگذرند در طواف در میان کعبه طواف کرده خواهند بود، و هم چنین در وقت گشتن اگر دست خود را به خانه
رسانند دست طواف نکرده خواهد بود و حال آن که واجبست که طواف بکل بدن باشد و طواف باطل خواهد شد پس احوط
آنست که در جاهایی که شاذروان دارد خواه جدا باشد و خواه سنگ محرف بر آن باشد دست یا بدن اگر به کعبه رساند بایستد تا
خود را بیرون آورد بعد از آن روانه شود، و هم چنین در طرف حجر اگر دست بر بالاي دیوار حجر برد این دغدغه میشود و چرا
دغدغه میگویم چون این معنی را در روایتی ندیدهام و لیکن خاصه و عامه ذکر کردهاند، و عمده ضبط این امور است که لوامع
صاحبقرانی، ج 8، ص: 399 چیزي مخفی نگذاشتهاند حتی جاي مقام را گذاشتهاند تا ظاهر باشد بدعت عمر اگر چه عوام ایشان
میگویند که مقام جبرئیل است اما فضلاي عامه ذکر کردهاند جمیع شنایع و قبایح صحابه و تابعین و ارتداد همه را الّا قلیلی و شکی
نیست در آن که هر چه را زیاد و کم کردهاند چنانست که گفتهاند و علماي ما نیز ذکر کردهاند و لیکن احتمال این هست که علماء
ما از عامه برداشته باشند چون در روایات واقع نشده است با آن که این معنی به گفته همه در زمان حضرات ائمه معصومین صلوات
اللَّه علیهم واقع شده بود و این امریست عام البلوي میبایست البته در اخبار بما برسد و شکی نیست که احوط آنست که مذکور شد،
دیگر بدان که بحسب ظاهر چند حدیث و اجماعات منقوله میباید که ابتداي طواف از حجر الاسود باشد و ختم بحجر الاسود باشد
و زیاد و کم نشود اکثر علماي ما سیما متاخرین ذکر کردهاند که میباید مقارنت جزو اول طایف به جزو اول حجر الاسود واقع شود
و دور نیست که مستند ایشان حدیث حسن کالصحیح حماد از حریز از یکی از مشایخش که غالبا فضلاي اصحابند مثل زراره و
محمد بن مسلم و برید و فضیل و غالبا زراره است از حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه که فرمودند که چون داخل مسجد
الحرام شوي و محاذي حجر الاسود شوي بگوي (اشهد ان لا اله الّا اللَّه وحده لا شریک له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله امنت
باللَّه و کفرت بالجبت و الطّاغوت و اللّات و العزّي و بعبادة الشّیطان و بعبادة کلّ ندّ یدعی من دون اللَّه ثمّ ادن من الحجر و استلمه
بیمینک) پس میگویی (بسم اللَّه و اللَّه اکبر امانتی ادّیتها و میثاقی تعاهدته لتشهد لی بالموافاة.) و محاذات را علما ذکر کردهاند که
آنست که جزو مقدم بدن محاذي ص: 400 جزو اول حجر الاسود باشد و در اکثر مردم جزو اول انگشت
مهین پاهاست و بعضی که فربه باشند شکم ایشان مقدم است و بعضی بینی و ظاهرا در وقت فرش مسجد الحرام این رعایت کردهاند
که سنگهاي مرمر را که انداختهاند چنین انداختهاند که خطی ظاهر است که محاذي جزو اول حجر است پس اگر کسی انگشت
پاهاي او بر ابتداي خط باشد خوبست و در آخر طواف چون به همان جا رسد ترك کند تا زیاد و کم نشود، و عمده استدلال ایشان
آنست که احادیث بسیار وارد شده است که ابتدا بحجر کند و ختم بحجر کند بلکه متواتر است از فعل نبی و ائمه هدي صلوات اللَّه
علیهم که ابتدا بحجر فرمودند و ختم بحجر نمودند و در وقت طواف خانه را بر دست چپ گرفتند و حدیثی و قولی بر غیر این نحو
وارد نشده است پس از این دو حکم ظاهر شد که محاذات واجبست و لیکن احتمال هست که واجب نباشد ابتدا به ابتداي حجر
بلکه اگر از وسط یا آخر حجر ابتدا کند کافی باشد و شکی نیست که بنا بر این احتمال ابتدا به ابتدا نیز صحیح خواهد بود، و اما
استقبال حجر که در بعضی از روایات واقع شده است ظاهر آن روایات استقبال از جهۀ دعاست پس اولی آنست که اول استقبال
کنند و دعا را بخوانند و در حالت استقبال چنان بایستند که دوش راست او خارج از حجر باشد و چون از دعا فارغ شود نیت کند
در حالت استقبال و بعد از آن محاذات را واقع سازد به آن که بگردد و انگشت مهین پاها را بر آن خط گذارد و نیت کند و بگذرد
و به نیت اول نیز اکتفا میتواند کرد اگر مستحضر باشد و در نیت همین کافی است که داند که طواف عمره یا حج میکند و آن که
صفحه 159 از 321
این حج اسلام است و حج تمتع است یا افراد و قران و للّه میکند و بسیار نادر است که اینها در خاطرش نباشد و احوط آنست که
در جمیع طواف رو به کعبه نکند ص: 401 به آن که بگردد که بدنش بسوي کعبه باشد و اگر به سبب
ازدحام بگردد از سمتی که میرود درست بایستد و روانه شود و در جائی که از آنجا متوجه استلام یا التزام میشود آنجا را نشان
کند و بعد از استلام یا التزام به جاي خود رود و روانه شود و اگر از همین جا نیز بگردد و خانه را بر دست چپ گیرد خوبست و
میباید که گامی از طوافش چنین نشود که خانه بر دست چپش نباشد به آن که روي به خانه باشد یا پشتش و اینها بر سبیل احتیاط
است
مقام ابراهیم علیه السّلام
(ثمّ ائت مقام ابراهیم علیه السّلام فصلّ فیه رکعتین و اجعله امامک و اقرا فی الاولی منهما الحمد و قل هو اللَّه احد و فی الثّانیۀ الحمد
و قل یا أیّها الکافرون ثمّ تشهّد و سلّم و احمد اللَّه و اثن علیه و صلّ علی النّبیّ و اله صلوات اللَّه علیهم و اسال اللَّه ان یتقبّل منک و
ان لا تجعله اخر العهد منک فهاتان الرّکعتان هما الفریضۀ و لیس یکره لک ان تصلّیها فی أيّ السّاعات شئت عند طلوع الشّمس و
عند غروبها و انّما وقتها عند فراغک من الطّواف ما لم یکن وقت صلاة مکتوبۀ فان کان وقت صلاة مکتوبۀ فابدأ بها ثمّ صلّ رکعتی
الطّواف فاذا فرغت من الرّکعتین فقل الحمد للّه بمحامده کلّها علی نعمائه کلّها حتّی ینتهی الحمد إلی ما یحبّ ربّی و یرضی اللّهُمَّ
صلّ علی محمّد و آل محمّد و تقبّل منّی و طهّر قلبی و زكّ عملی و اجتهد فی الدّعاء و اسأل اللَّه عزّ و جلّ ان یتقبّل منک ثمّ ائت
الحجر الاسود فاستلمه و قبّله او أمسحه بیدك او اشر الیه و قل ما قلته اوّلا فانّه لا بدّ من ذلک) ص: 402
دیگر از محل عبادات مقام حضرت ابراهیم است صلوات اللَّه علیه پس بیا مقام ابراهیم علیه السلام و دو رکعت نماز در آنجا بکن و
ظاهرا مراد از مقام ابراهیم در اینجا محوّطهایست که بر پشت مقام از چوب پنجره ساختهاند و سه صف هر صفی چهار کس
میتوانند ایستاد و سنگی که قدمهاي حضرت ابراهیم علیه السلام بر آنجا فرو رفته است بر او نیز محوطه از پنجره ساختهاند و دري
دارد که گاهی از جهۀ پادشاهان میگشایند و مردمان از بیرون آن را زیارت میکنند و در آنجا نماز میتوان کرد بر تقدیري که در
نباشد و همیشه تعظیم و تکریم آن میکردهاند چنانکه در حدیث حضرت امام حسین صلوات اللَّه علیه گذشت و در اخبار چنین
یعنی بعضی از جاهاي حضرت ابراهیم علیه السلام « وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلی » وارد شده است و آیه کریمه باین نحو است که
که مسجد است یا مکه معظمه آن را محل نماز خود کنید و مراد از آن بعض: خلف این سنگی است که جاي پاي حضرت ابراهیم
بر آن واقع است پس ممکن است که مراد از اخبار نیز این باشد که پشت مقام یا یکی از دو جانبش نماز کنید دو رکعت و سنگ
مقام را محاذي قبله کن که بر پشت آن سنگ بایست که رو به آن سنگ و رو به کعبه هر دو کرده باشی و در رکعت اول از این دو
رکعت سوره حمد و توحید را بخوان و در رکعت دویم بعد از حمد جحد را بخوان پس تشهد بخوان و سلام ده و حمد و ثناي
الهی را به جا آورد، صلوات بر محمد و آل محمد بفرست و سؤال کن که حق سبحانه و تعالی قبول کند از تو این نماز و طواف را
و آن که چنان نکند که آخر نمازهاي مقام باشد بلکه حیات و توفیق کرامت فرماید که دیگر بیایی، و این دو رکعت فرض است و
مکروه نیست ترا در هیچ ساعتی که خواهی اگر چه نزد طلوع و غروب آفتاب باشد چون ص: 403
بخصوص مستثنی است بر تقدیري که نافله در این اوقات مکروه باشد چون این دو رکعت فرض است و مع هذا ذو سبب است و
سببش طواف است و وقت آن بعد از فارغ شدن از طوافست ما دام که وقت فریضه حاضره نبوده باشد که اگر وقت فریضه داخل
شده باشد اول حاضره را به جا آور دیگر دو رکعت طواف را بکن، و چون فارغ شوي از این دو رکعت بگو که جمیع محامد
مخصوص ذات مقدس واجب الوجودیست که مستجمع جمیع کمالات است و من او را حمد میکنم بجمیع حمدها بر هر یک از
نعمتهاي او آن مقدار که در کثرت به مرتبه رسد که محبوب پروردگار من باشد و او از من خوشنود شود. خداوندا صلوات و
صفحه 160 از 321
رحمتهاي خاصه خود را بفرست بر محمد و آل او و قبول کن از من و دل مرا از هر بدي مطهر گردان و عمل مرا از هر شائبه پاك
گردان تا خالص باشد از جهۀ رضاي تو. و سعی کن در دعا و از حق سبحانه و تعالی سؤال کن که قبول کند از تو چنانکه حضرت
و بعد از بناي کعبه گفتند که پروردگارا قبول کن از ما « رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ » ابراهیم و اسماعیل سؤال کردند
عمارت خانه را به درستی که نو شنوایی و دانائی که هر کس را چه عطا میباید کرد، پس به نزد حجر الاسود آي و استلام کن آن
را و ببوس یا دست بمال یا اشاره کن به ترتیبی که گذشت و دعایی که سابقا مذکور شد در این وقت نیز بخوان که البته میباید
است و مجموع آن چه مذکور شد مضمون صحیحه معاویۀ بن عمار است و غیر آن است و « امانتی ادّیتها الخ » : خواند و این دعاي
چون از مستحبات است تفصیل هر یک مذکور نشد و در روضه مذکور است و چون بسیار مشوش است و از قانون فقها و محدثین
نیست اگر هر یک را ذکر میکردیم مطلب ص: 404 شرح عبارت فوت میشد و هر دو را ذکر کردن
مستلزم تکرار و تطویل بود
الشّرب من ماء زمزم
(فان قدرت ان تشرب من ماء زمزم قبل ان تخرج فافعل و تقول حین تشرب اللّهُمَّ اجعله علما نافعا و رزقا واسعا و شفاء من کلّ داء و
سقم انّک قادر یا ربّ العالمین) دیگر نوشیدن آب زمزم است که مستحب است قبل از سعی و عبارت صحیح معاویۀ بن عمار است،
و حسنه حلبی است در دعا و هر دو تا سقم است پس اگر توانی که بیاشامی از آب زمزم پیش از آن که متوجه سعی شوي بیاشام. و
در حسنه حلبی است که یک دلو یا دو دلو آب بکشد و بر سر و پشت و شکم بریزد و در وقتی که آشامی میگویی که خداوندا
این آب را علم نافع گردان و روزي فراخ گردان و شفا گردان از هر درد و بیماري به درستی که قادري بر همه چیز اي پروردگار
عالمیان، و معاویه گفت که حضرت فرمودند که بما رسیده است که چون حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله نظر به زمزم
فرمودند: فرمودند: که اگر نه این بود که بر امتم شاق میشد هر آینه یک دلو یا دو دلو خود میکشیدم و چون من میگردم همه
کس را متابعت لازم بود و مشکل است همه کسرا دو دلو عظیم کشیدن. و ظاهرش آن بود که بر تقدیري که آن حضرت
میکشیدند و میفرمودند که سنت است همان مردمان هجوم میکردند و چندین هزار کس را نهایت اشکال بود، یا آن که خوف
قتال نیز بود و از این گفتن زاید بر استحباب مؤکد مفهوم نمیشود. ص: 405 و در صحیح از علی بن مهزیار
منقولست که دیدم که حضرت امام محمد تقی صلوات اللَّه علیه در شب زیارت که ظاهرا شب یازدهم باشد که حضرت طواف
کردند و در عقب مقام نماز کردند و داخل زمزم شدند که یورتی است که بر سر چاه پوشانیدهاند و بدست مبارك خود یک دلو
آب کشیدند از دلوي که محاذي حجر بود و از آن آشامیدند و بر بعضی از جسد مبارك ریختند دو مرتبه نظر به اندرون چاه
کردند. و احادیث بسیار در فضلیت آب زمزم وارد شده است و آن که هر که بیاشامد آن را بهر نیتی که بکند حق سبحانه و تعالی
آن را کرامت میفرماید لهذا حضرت این دعاي جامع فواید دنیوي و اخروي را خواندند
الخروج إلی الصّفا
(ثمّ اخرج إلی الصّفا و قم علیه حتّی تنظر إلی البیت و تستقبل الرّکن الّذي فیه الحجر و احمد اللَّه و اثن علیه و اذکر من آلائه و حسن
ما صنع إلیک ما قدرت علیه، ثمّ قل لا اله الّا اللَّه وحده لا شریک له له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و هو علی کلّ شیء قدیر
ثلاث مرّات، و تقول: اللّهُمَّ انی أسألک العفو و العافیۀ و الیقین فی الدّنیا و الآخرة ثلاث مرّات، و تقول: اللّهُمَّ آتنا فی الدّنیا حسنۀ و
فی الآخرة حسنۀ و قنا عذاب النّار ثلاث مرّات، و تقول الحمد للّه مائۀ مرة و اللَّه اکبر مائۀ مرّة و سبحان اللَّه مائۀ مرّة و لا اله الّا اللَّه
صفحه 161 از 321
مائۀ مرّة و استغفر اللَّه و اتوب إلیه مائۀ مرّة و صلّ علی محمّد و آل محمّد مائۀ مرّة و تقول یا من لا یخیب سائله و لا ینفد نائله صلّ
علی محمّد و آل محمّد و اعذنی من النّار برحمتک ص: 406 و ادع لنفسک بما أحببت و لیکن وقوفک علی
ال ّ ص فا اوّل مرّة اطول من غیرها ثمّ انحدر وقف علی المرقاة الرّابعۀ حیال الکعبۀ و قل اللّهُمَّ انّی اعوذ بک من عذاب القبر و فتنته و
غربته و وحشته و ظلمته و ضیقه و ضنکه اللّهُمَّ اظلّنی فی ظلّ عرشک یوم لا ظلّ الّا ظلّک ثمّ انحدر عن المرقاة و أنت کاشف عن
ظهرك و قل یا ربّ العفو یا من امر بالعفو یا من هو اولی بالعفو یا من یثیب علی العفو العفو العفو العفو یا جواد یا کریم یا قریب یا
بعید اردد علیّ نعمتک و استعملنی بطاعتک و مرضاتک ثمّ امش و علیک السّ کینۀ و الوقار حتّی تصیر إلی المنارة و هی طرف
المسعی فاسع ملء فروجک و قل بسم اللَّه و اللَّه اکبر اللّهُمَّ صلّ علی محمّد و آل محمّد اللّهُمَّ اغفر و ارحم و تجاوز عمّا تعلم انّک
أنت الاعزّ الاکرم و اهدنی للّتی هی اقوم اللّهُمَّ انّ عملی ضعیف فضاعفه لی و تقبّل منّی اللّهُمَّ لک سعیی و بک حولی و قوّتی تقبّل
عملی یا من یقبل عمل المتّقین، فاذا جزت زقاق العطّارین فاقطع الهرولۀ و امش علی سکون و وقار و قل یا ذا المنّ و الطّول و الکرم و
النّعماء و الجود صلّ علی محمّد و آل محمّد و اغفر لی ذنوبی انّه لا یغفر الذّنوب الّا أنت یا کریم فاذا اتیت المروة فاصعد علیها و قل
حتّی یبدو لک البیت و ادع کما دعوت علی ال ّ ص فا و اسال اللَّه تعالی حوائجک و قل فی دعائک یا من امر بالعفو یا من یجزي علی
العفو یا من دلّ علی العفو یا من زیّن العفو یا من یثیب علی العفو یا من یحبّ العفو یا من یعطی علی العفو یا من یعفو علی العفو یا
ربّ العفو العفو العفو العفو، و تضرّع إلی اللَّه عزّ و جلّ و ابک فان لم تقدر علی البکاء فتباك و اجهد ان یخرج من عینیک الدّموع و
لو مثل رأس الذّباب و اجتهد فی الدّعاء ثمّ انحدر عن ص: 407 المروة إلی ال ّ ص فا و أنت تمشی فاذا بلغت
زقاق العطّ ارین فاسع ملء فروجک إلی المنارة الاولی الّتی تلی ال ّ ص فا، فاذا بلغتها فاقطع الهرولۀ و امش حتّی تاتی ال ّ ص فا و قم علیه
فاستقبل البیت بوجهک و قل مثل ما کنت قلته فی الدّفعۀ الاولی ثمّ انحدر إلی المروة و افعل مثل ما کنت فعلته و قل مثل ما کنت قلته
فی الدّفعۀ الاولی حتّی تاتی المروة فطف بین ال ّ ص فا و المروة سبعۀ اشواط یکون وقوفک علی الصّفا اربعا و علی المروة اربعا و السّعی
بینهما سبعا تبدا بال ّ ص فا و تختم بالمروة و من ترك الهرولۀ فی السّ عی حتّی صار فی بعض المکان لم یحوّل وجهه و رجع القهقري
حتّی یبلغ الموضع الّذي ترك منه الهرولۀ ثمّ یهرول منه إلی الموضع الّذي ینبغی له ان یقطعها فیه إن شاء اللَّه تعالی) دیگر از مناسک
حج بیرون رفتن است از جهۀ سعی میان صفا و مروه بسوي صفا بدان که عبارات صدوق بعضی عبارات صحیحه معاویۀ بن عمار
است و بعضی عبارات فقه رضوي است و بعضی از صحیحه زراره و صحیحه یعقوب و غیر اینها، پس بیرون رو از مسجد الحرام به
کوه صفا که فاصله مسعی است الحال و بر آن کوه بایست تا خانه را به بینی و الحال بر کوه صفا خانها ساختهاند و نمیتوان بر آن
بالا خانه را دیدن، و رو کن به رکنی که حجر در اوست و حمد و ثناي الهی به جا آور و یاد کن نعمت الهی را و احسانهاي حسنه
عظیمه که با تو کرده است آن چه در خاطر داشته باشی و توانی. تا اینجا صحیحه معاویه بود دیگر تهلیل در صحیحه شعیب و
، صحیحه زراره واقع است که این تهلیل را سه مرتبه بگو بر صفا و بر مروه که ترجمهاش این است که نیست لوامع صاحبقرانی، ج 8
ص: 408 خداوندي بغیر از واجب بالذات جامع کمالات صفات و حال آن که یگانه است در ذات و صفات و او را شریکی نیست
در پادشاهی و حمد و ثنا مخصوص اوست زنده میکند و میمیراند و اوست که بر همه چیز قادر و تواناست و این تهلیل نیز در
صحیحه معاویه هست با ادعیه بسیار که صدوق ذکر نکرده است مگر قلیلی از آن را و آن تا استغفار است پس سه مرتبه میگویی
عباراتی که ترجمهاش اینست که خداوندا به درستی که من سؤال میکنم از تو عفو از گناهان را و عافیت از امراض و یقین را در
دنیا و آخرت و ظاهرا جار و مجرور متعلق به همه باشد، و احتمال اخیر دارد و یقین در آخرت یا امور آخرتست یا وقت مرگ یا
وَ مَنْ کانَ فِی هذِهِ أَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ » بعث یا آن که اگر در دنیا اعتقادات حقّه را به یقین داند در آخرت نیز خواهد دانست
و سه مرتبه میگوید که خداوندا عطا کن ما را در دنیا خصلت خوب و در آخرت کمالات یا نعماء حسنه یا « أَعْمی وَ أَضَ لُّ سَبِیلًا
زوجه صالحه در دنیا و حوري در آخرت یا همه خوبیهاي دنیا و خوبیهاي آخرت و نگاهدار ما را از عذاب آخرت به آن که در دنیا
صفحه 162 از 321
حفظ کنی مرا و جمیع آباء و امّهات و اخوان مؤمنین و مؤمنات مرا از هر چه سبب عقاب تو باشد در دنیا و در آخرت به مغفرت، و
صد مرتبه الحمد للّه میگویی و صد مرتبه اللَّه اکبر و صد مرتبه سبحان اللَّه و صد مرتبه لا اله الا اللَّه و صد مرتبه استغفر اللَّه و اتوب
الیه و صد مرتبه صلوات بر محمد و آل او فرست، و میگویی اي خداوندي که سؤال کنندگان او ناامید از درگاه او بر نمیگردند و
رحمت او را کم شدن نیست صلوات بر محمد و آل او فرست. و مرا در پناه خود در آور از شر آتش جهنم به رحمت خود و دعا
کن از جهۀ خود هر چه خواهی. و سنت است که توقفت در صفا از جهۀ ذکر و دعا در مرتبه اول ص: 409
بیشتر از باقی باشد پس به زیر آي تا پایه چهارم که کعبه معظمه از جانب دست راست آن در وقتی که رو به کعبه باشند از در
مسجد پیداست و بایست و این دعا بخوان، و این دعا در صحیحه معاویه هست انحدار تا پایه چهارم نیست خداوندا به درستی که
پناه به تو آوردهام از عذاب قبر و از امتحان که سؤال منکر و نکیر باشد یا رومان فتان قبور باشد چنانکه در صحیفه کامله بر سبیل
اجمال هست و در حدیث اصبغ از سلمان مفصل هست که فتّان به میت میگوید و بنویس آن چه در دار دنیا کرده، عذاب و
عقوبت یک یک را گوید که به سبب این معصیت مستحق این عذابی و به سبب آن مستحق آن، و از غربت و تنهائی و تاریکی و
تنگی صوري و معنوي قبر پناه به تو میآورم خداوندا مرا در سایه رحمتت جاده روزي که نباشد سایه و پناهی مثل ظل رحمت یا
عرش تو پس از پایه چهارم به زیر آ و در وقت زیر آمدن پشت خود را باز کن از روي تواضع و شکستگی و بگوي اي پروردگار
عفو اي خداوندي که بندگان را امر به عفو کرده با نهایت احتیاج ایشان حتی در قتل، تو اولایی به عفو با غناي ذاتی اي خداوندي
که بر عفو ثواب میدهی از تو طلب میکنم عفو را در دنیا و در قبر و در حشر یا از روي تاکید مکرر شده است، اي بخشنده اي
کریم اي نزدیک به عفو و رحمت اي دور از آن که وصف جلال و عظمتت توان کرد هر نعمتی را که از من گرفته بر من رد کن و
بدار مرا به طاعت و رضاي خودت، پس روانه شو به پاي خود نه سواره با سکینه دل بذکر الهی و با وقار تن به آرام تا برسی به مناره
اول که طرف صفاست پس از آنجا تند برو شتر دو که گامها نزدیک باشد و تند باشد و بگوي بسم اللَّه به اعانت الهی سعی میکنم
و حق ص: 410 سبحانه و تعالی از آن اعظم است که او را وصف توان کرد خداوندا صلوات بر محمد و آل
او فرست، خداوندا بیامرز و رحم کن و در گذر از آن چه تو میدانی به درستی که تو از آن عزیزتر و گرامی تري یا کرمت از آن
بیشتر است که وصف توان نمود و هدایت کن مرا به راهی که درستترین راههاست که آن راه ایمان و عبادتست خداوندا به
درستی که عمل من ضعیف است آن را مضاعف گردان با ضعاف بسیار و قبول کن، از من خداوندا هر سعیی که میکنم از جهۀ
تست و حول و قوت من به تست قبول کن عمل مرا اي خداوندي که قبول میکنی عمل متقیان را و چون از بازار عطر فروشان
بگذري به مناره دویم رسی از جانب مروه قطع کن تند رفتن را و تا مروه با سکینه و وقار برو و بگوي اي خداوندي که نعمت و
احسانت عالمیان را فرو گرفته است و کرم و نعمتها و جودت احاطه نموده است بنی آدم را: صلوات بر محمد و آل او فرست و
بیامرز گناهان مرا به درستی که نمیآمرزد گناهان را کسی بغیر از تو اي خداوند کریم، و چون به مروه رسی بالا رو به کوه مروه و
در اینجا نیز کوه را غصب کردهاند و خانه ساختهاند و سه چار پایه بیش نیست بالا رو و بایست تا خانه کعبه ظاهر شود، و چون در
اینجا ظاهر نمیشود رو به جانب کعبه کن و دعا کن چنانکه در صفا دعا کردي و حاجات خود را از خداوندت طلب کن و در
جمله دعا که میکنی این دعا را بخوان که اي خداوندي که عالمیان را امر به عفو کرده و فرموده که عفو کنید و درگذرید از
بدیهاي مردمان که به شما کرده و میکنند آیا دوست نمیدارید که حق سبحانه و تعالی شما را بیامرزد. یعنی اگر عفو کنید حق
سبحانه و تعالی نیز جرایم شما را عفو میفرماید: اي خداوندي که ثواب غیر متناهی کرامت میکنی بر عفو، اي خداوندي که لوامع
صاحبقرانی، ج 8، ص: 411 راهنمایی کرده همه را به عفو، اي خداوندي که عفو را زینت داده که در نظر همه کس خوشنماست
اي خداوندي که فواید دنیوي و اخروي مترتب ساخته بر عفو، اي خداوندي که دوست میداري عفو را اي خداوندي که میبخشی
به سبب عفو، اي خداوندي که عفو میکنی به سبب عفو، اي پروردگار عفو عفو کن عفو کن گناهان ما را و تضرع و زاري کن
صفحه 163 از 321
بسوي حق سبحانه و تعالی و گریه کن و اگر گریهات نیاید خود را به گریه بدار بهر نحو که باشد. حتی به یاد کردن مردگان و
جهد کن که آبی از دیدهات بیرون آید اگر چه مقدار سر مگسی باشد و سعی کن در دعا. دیگر از مروه به زیر آ و به جانب صفا
رو هموار به پاي خود، و چون به مناره اول رسی نزدیک بازار عطاران تند برو بنحو سابق تا مناره اول از جانب صفا، و چون به آن
مناره رسی تند رفتن را ترك کن و هموار برو تا صفا و بایست بر صفا و روي خود را به خانه کن و آن چه در دفعه اول گفته بگو،
دیگر به جانب مروه روان شو مثل اول و هر چه کرده از هموار راه رفتن دو طرف و تند رفتن میان دو مناره و پیاده رفتن همه را به
جا آور تا مروه پس هفت شوط کن میان صفا و مروه که چهار مرتبه وقوف در صفا کنی و چهار مرتبه در مروه که هفت مرتبه سعی
کرده باشی، و این عبارت فقه رضوي است و ابتدا به صفا میکنی و ختم به مروه میکنی و کسی که ترك کند تند رفتن را در سعی
از روي نادانی یا فراموشی و به او گفتند یا به خاطرش آید روي خود را نمیگرداند و پس پس بر میگردد تا به محل هروله
میرسد و تدارك میکند هروله را. و در حسن کالصحیح و موثق بطرق متکثره کالصحیحه منقولست از ابن عمار که حضرت امام
جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که بعد از دعاها و اذکار از صفا به زیر آ و پیاده برو با سکینه و وقار و ذکر و فکر و آرام تا
ص: 412 برسی به مناره اول پس تند بر و شتر دو و بگوي بسم اللَّه و اللَّه اکبر تا به آخر آن چه مذکور شد
با زیادتی
التّقصیر
(فاذا فرغت من سعیک فانزل من المروة و ق ّ ص ر من شعر رأسک من جوانبه و من حاجبیک و من لحیتک و خذ من شاربک و قلّم
اظفارك و ابق منها لحجّک فاذا فعلت ذلک فقد احللت من کلّ شیء احرمت منه و یجوز ذلک ان تطوف بالبیت تطوّعا ما شئت، و
لا باس ان تصلّی رکعتی طواف التّطوّع حیث شئت من المسجد و انّما لا یجوز ان یصلّی رکعتی طواف الفریضۀ الّا عند المقام) اما
تقصیر یعنی کم کردن مو یا ناخن از جهۀ محل شدن از عمره تمتع پس چون از سعی فارغ شوي پس اگر بر کوه رفته باشی از کوه
به زیر آي و کم کن از موي سرت. و تراشیدنش حرامست و کفاره آن کشتن گوسفند است اما از اطراف موي سر اصلاح کن به
مقراض و در گرفتن با ستره خلافست و از ابروها اندکی بگیر و از ریش و شارب بگیر قدري و از ناخنهاي دست و پا بگیر و اندکی
از همه بگذار از جهۀ محل شدن از حج همیشه چنین میبوده است که احرام به عمره تمتع را از میقات در ماه ذي الحجه
میگرفتهاند مگر اهل مدینه که در اواخر ذي قعده احرام میگیرند و پنجم و ششم تا بنهم میرسیدهاند و نادر بود که پیشتر محل
شوند. و آن چه این شکسته را در خاطر است قریب شصت سال است که نشنیدم که هفتم داخل شده باشند بلکه هشتم یا نهم
میرسیدند و چون سنت ص: 413 است که در حج تمتع که با حلق تقصیر کنند زمانی نمیگذرد که مو
دراز شود پس بعضی از آن را در عمره میگیرد و برخی را در حج پس چون تقصیر کردي حلال میشود بر تو محرمات احرام و
جایز است که طواف سنتی هر چه خواهی بکنی چون گذشت که در عمره طواف سنتی کردن خوب نیست و احادیث متواتره وارد
شده است در تفسیر آیه وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُ َ ص لی که مراد از نماز نماز طواف واجبست که جایز نیست واقع ساختن آن مگر
خلف مقام و چند حدیث کالصحیح وارد است در آن که نماز طواف سنت را در هر جائی از مسجد که میکند صحیح است و
احوط آنست که در مقام واقع سازد و به اعتبار اطلاقات با ظاهر آیه (فإذا کان یوم التّرویۀ فاغتسل و البس ثوبیک و ادخل المسجد
الحرام حافیا و علیک السّ کینۀ و الوقار فطف بالبیت اسبوعا تطوّعا و ان شئت فصلّ رکعتین لطوافک عند مقام ابراهیم علیه السّلام او
فی الحجر و اقعد حتّی تزول الشّمس فاذا زالت الشّمس فصلّ ستّ رکعات قبل الفریضۀ ثمّ صلّ الفریضۀ و اعقد الاحرام فی دبر الظّهر
فان شئت فی دبر العصر بالحجّ مفردا تقول: لا اله الّا اللَّه الحلیم الکریم لا اله الّا اللَّه العلیّ العظیم سبحانه اللَّه ربّ السّماوات السّبع و
ربّ الارضین السّبع و ما فیهنّ و ما بینهنّ و ما تحتهنّ و ربّ العرش العظیم و الحمد للّه ربّ العالمین اللّهُمَّ انّی أسألک ان تجعلنی ممّن
صفحه 164 از 321
استجاب لک و آمن بوعدك و اتّبع کتابک و أمرك فانّی عبدك و فی قبضتک لا أوقی الّا ما وقیت و لا اخذ الّا ما اعطیت اللّهُمَّ انّی
ارید ما أمرت به من الحجّ علی کتابک و سنّۀ نبیّک صلّی اللَّه علیه و اله فقوّنی علی ما ضعفت عنه و یسّره لی و تقبّله و تسلّم منّی
مناسکی فی یسر منک و عافیۀ و اجعلنی من وفدك و حجّاج ص: 414 بیتک الّذین رضیت عنهم و ارتضیت
و سمّیت و کنّیت اللّهُمَّ ارزقنی قضاء مناسکی فی یسر منک و عافیۀ و اعنّی علیه و تقبّله منّی اللّهُمَّ و ان عرض لی عارض یحبسنی
حیث حبسنی فحلّنی لقدرك الّذي قدّرت علیّ و اصرف عنّی سوء القضاء و سوء القدر احرم لک وجهی و شعري و بشري و لحمی و
دمی و مخّی و عظامی و عصبی من النّساء و الطیّب و الثّیاب ارید بذلک وجهک الکریم و الدّار الآخرة ثمّ لبّ سرّا بالتّلبیات الاربع
المفروضات ان شئت قائما و ان شئت قاعدا و ان شئت علی باب المسجد و أنت خارج عنه مستقبل الحجر تقول لبّیک اللّهُمَّ لبّیک
لبّیک لا شریک لک لبّیک انّ الحمد و النّعمۀ لک و الملک لا شریک لک ثمّ توجّه و علیک السّکینۀ و الوقار بالتّسبیح و التّهلیل و
ذکر اللَّه عزّ و جلّ فاذا بلغت الرّقطاء دون الرّدم و هو ملتقی الطّریقین حتّی تشرف علی الابطح فارفع صوتک بالتّلبیۀ حتّی تاتی منی و
لبّیت مثل ما لبّیت فی العمرة و اکثر من ذکر ذي المعارج فانّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله کان یکثر منها و تقول و أنت متوجّه إلی
منی اللّهُمَّ إیّاك أرجو و إیّاك أدعو فبلّغنی املی و اصلح لی عملی، فاذا اتیت منی فقل الحمد للّه الّذي اقدمنیها صالحا فی عافیۀ و
بلّغنی هذا المکان اللّهُمَّ فهذه منی و هی ممّا مننت به علی أولیائک من المناسک فاسئلک ان تصلّی علی محمّد و آل محمّد و ان
تمنّ علیّ فیها بما مننت علی أولیائک و اهل طاعتک فانّما انا عبدك و فی قبضتک ثمّ صلّ بها المغرب و العشاء الآخرة و الفجر فی
مسجد الخیف و لیکن صلاتک فیه عند المنارة الّتی فی وسط المسجد و علی ثلثین ذراعا من جمیع جوانبها فذاك مسجد النّبیّ صلّی
اللَّه علیه و اله و مصلّی الأنبیاء الّذین ص: 415 صلّوا فیه صلوات اللَّه علیهم و ما کان خارجا من ثلثین ذراعا
حولها من کلّ جانب فلیس من المسجد) چون روز هشتم ذي الحجه در آید غسل احرام بکن و دو جامه احرامی را به پوش و داخل
مسجد الحرام شو پاي برهنه مگر آن که هوا بسیار گرم باشد مسح میتواند پوشید، و بر تو باد به سکینه قلب به یاد الهی و وقار تن نه
دویدن چنانکه جمعی از عامه هروله میکنند و گذشت، پس هفت شوط طواف کن مستحبا و اگر خواهی دو رکعت نماز طواف را
در مقام ابراهیم به جا آور یا در حجر اسماعیل و بنشین تا ظهر شود پس چون آفتاب از دایره نصف النهار میل کند به جانب مغرب
شش رکعت نماز نافله احرام را به جا آور پیش از نماز واجب ظهر چنانکه در فقه رضویست در احرام عمره، و در احرام حج عقیب
ظهر، و الا عقیب شش رکعت. و ظاهر اخبار صحیحه آنست که در مطلق احرام عقیب ظهر یا فریضه دیگر واقع سازد، و اگر در وقت
فریضه نباشد شش رکعت یا دو رکعت نماز بکنند و در عقب آن احرام گیرد، و اگر وقت ظهر باشد احرام را بعد از فریضه ظهر و
اگر خواهی بعد از عصر به جا آورد قصد حج تنها میکنی و چون عمره را به جا آورده بخلاف نیت احرام عمره و اگر قصد هر دو
میتواند کرد به آن که اول نیت باشد و دویم عزم باشد چون نیّت میباید مقارن فعل باشد بخلاف عزم که اعم است. دویم آن که
میگوید که محرم میشود به عمره که بعد از آن محل شود و از محرمات احرام که بر او حلال شده است تمتع یابد تا احرام بحج
بگیرد و کلمات فرج را میخوانی چون از بهترین حمد و ثناهاست و ترجمهاش اینست که نیست الهی مگر معبود بر حق و خداوند
مطلق که بردبار است و حلم میکند از عاصیان که به زودي ایشان را عقاب نمیکند و کریم است یعنی ص:
416 ذات او بهترین ذوات است و صفات او اکمل صفات است و افعال او احسن افعال است، و بنا بر این از صفات ذاتیه است و یا
احسان کرده میکند بیاستحقاق، نیست خداوندي بجز واجب الوجود بالذّاتی که بلند مرتبه است و عظیم الشأن چون واجبست و ما
بقی همه مخلوق یا مربوب اویند، یا اولی و اعظم است از آن که بذات یا صفات او که عین ذاتست یا افعال او که همه مشتملند بر
حکم و مصالح بیشمار توان رسیدن یا وصف توان کردن. منزه خداوندي که آفریننده و تربیت کننده هفت آسمان و هفت زمین
است و آفریننده هر چه را که در آسمان و زمین است و هر چه در میان آنهاست، و آفریننده و حرکت دهنده عرش عظیم است که
در طرفۀ العینی هزار ساله راه حرکت میکند، و جمیع محامد مخصوص خداوندیست که پروردگار عالمیان است خداوند از تو
صفحه 165 از 321
سؤال میکنم که بگردانی مرا در سلک جمعی که اجابت کردهاند و ایمان دارند به وعده تو و متابعت کردهاند کتاب و امر ترا به
درستی که من بنده توام و در قبضه قدرت توام محفوظ نیستم از بلاهاي صوري و معنوي مگر بحفظ تو و از جهۀ من نفعی بهم
نمیرسد مگر به عطاي تو. خداوندا به درستی که اراده دارم که حج کنم به نحوي که در قرآن مجید فرستاده و پیغمبرت صلی اللَّه
علیه و آله فرموده است که آن حج تمتع است پس مرا قوت کرامت کن بر هر چیزي که قوّتم به آن نرسد و آسان کن بر من و قبول
کن از من و اخذ نما مناسکم را از من به آسانی و عافیت، و بگردان مرا از جمله کسانی که پناه به تو آوردهاند و به درگاه جود و
کرمت نشستهاند به امید رحمتت چنانکه از حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه منقول است که حاجیان مهمانان حق سبحانه و
تعالیاند هر چه بطلبند میدهند، و هر چه ص: 417 نطلبند نیز میدهند، و بگردان مرا در زمره حاجیانی که
بقصد زیارت خانه تو آمدهاند که تو از ایشان خوشنودي و ایشان را برگزیده به توفیقات و هدایات و نام ایشان را در شب قدر نوشته
در سلک حاجیان، و یا ایشان را به نحوي یاد کرده که ایشان مهمانان منند بنا بر نسخه کنّیت، و عرب مقرر است که نزد عرب نهایت
تعظیم شخصی آنست که او را به کنیت بخوانند. خداوندا چنان کن که این مناسک و عبادات حج را به آسانی و تن درستی به جا
آورم و اعانت کن مرا و قبول کن خداوندا اگر مرا عارضی به همرسد که مانع اتمام حج شود مرا محل کن هر جا که محبوس سازي
که به اعتبار قضاء و تقدیري که بر من مقدر ساخته، و دو رکن از من قضاي بدرا به آن که مخالفت تو از من واقع نشود و به بلائی
مبتلا نشوم آن چه گذشت به نیت حج بود. دیگر احرامست که آن نیت است فی الحقیقه که از جهۀ رضاي الهی روي من و موي
من و پوست من و گوشت من و خون و استخوان و پی من از زنان و بوي خوش و از جامهاي دوخته و آن چه در حکم دوخته است
و آن که یک یک از اعضا را بنده مذکور میسازد ممکن است که کنایه باشد از فرمانبرداري که من و هر جزو من مطیع توئیم و یا
آن که احرام در آن است که به آفتاب دهم یا آفتابی شود، و مو را نکنم و نتراشم و پوست بدنم به زنان نرسد و گوشت بدنم در راه
تو بگدازد و هم چنین خونم همه عرق شود و بریزد یا خون نگیرم و استخوان و مغز آن گداخته شود در راه تو، یا آن که اعضا و
جوارح همه را از مخالفت تو باز داشتهام و به اطاعت تو داشتهام خصوصا در اوامر و نواهی و غرضم از اینها رضاي تست، و آن که
باشد که مقصودم از حج خلاصی « لدوا للموت » در روز قیامت از جمله مطرودان نباشم و در جمله مقبولان باشم، یا آن که از قبیل
از جهنم و رسیدن به بهشت نباشد و لیکن ص: 418 خالص باشد تا سبب خلوص از جهۀ رضاي تو بجهنم
نروم و به بهشت روم. پس آهسته تلبیه را واقع ساز تا محرم شوي به تلبیات چهارگانه واجب اگر خواهی در حال قیام یا قعود در در
مسجد الحرام وقتی که خواهی که بیرون روي بگو و رو بحجر الاسود کن و میگویی تلبیه صغیر را که تفسیرش گذشت پس متوجه
منی شو با سکینه و وقار با تسبیح و تهلیل و ذکر حق سبحانه و تعالی، و چون بر رقطاء رسی بر دم نرسیده و آن محل ملاقات دو راه
است که یک راه به شعب الدّب میرود محاذي قبور شرفا تا مشرف میشوي بر ابطح در این محل آواز خود را بلند کن به تلبیه تا
بمنی رسی و تلبیه کبیر را میگویی چنانکه در احرام عمره گذشت، و بسیار بگو لبیک ذا المعارج لبیک چون حضرت سید
المرسلین صلی اللَّه علیه و آله این عبارت را بسیار میگفتند، و در وقتی که متوجّه منی باشی این دعا را بخوان که خداوندا
امیدواري از تو دارم و بس و ترا میخوانم و بس، خداوندا مرا به مطلب خود برسان و اعمال مرا نیکو کن که خالص از جهۀ رضاي
تو باشد، و چون بمنی رسی بگوي حمد و سپاس خداوندي را سزاست که مرا به آسانی و تن درستی به این جا رسانید و باین موضع
شریف رسیدم بفضل او، خداوندا این موضع را منی نامیده که محل بر آوردن آرزوهاست و از جمله محل عباداتی است که انعام
کرده به دوستان خود سؤال میکنم از تو که صلوات فرستی بر محمد و آل او، و منّت نهی و انعام کنی بر من به آن چه آن را انعام
کرده بر دوستان و مطیعان خودت به درستی که من بنده توام و در قبضه قدرت توام پس شب در آنجا باش و نماز شام و خفتن و
صبح را در مسجد خیف به جا آور چون آن مسجد را بزرگ کردهاند میباید که نمازها را در مسجد زمان حضرت واقع سازي و
آن از مناره است تا سی ذرع دست از چهار جانب و ص: 419 این مقدار مسجدیست که حضرت سید
صفحه 166 از 321
المرسلین صلی اللَّه علیه و آله و پیغمبران پیش از آن حضرت صلوات اللَّه علیهم نماز کردهاند و هر چه زیاده از این مقدار است از
چهار جانب مسجد نیست و از این جهت گفتهاند که محل احیأ شرط است که مشاعر عبادات نباشد و چون قابل احیا نیست مسجد
نمیشود الحال متعارفست که عامه قربانی را در آن مسجد میکنند چون ایشان نیز مسجد نمیدانند زیادتی را و اکثر این عبارات
سابقا مذکور شد که مضمون احادیث صحیحه معاویۀ بن عمار و غیر آن است
الغدوّ إلی عرفات
(ثمّ امض إلی عرفات و قل و أنت متوجّه إلیها اللّهُمَّ إلیک صمدت و إیّاك اعتمدت و وجهک اردت و قولک صدّقت و أمرك
اتّبعت أسألک ان تبارك لی فی اجلی و ان تقضی لی حاجتی و ان تجعلنی ممّن تباهی به الیوم من هو افضل منّی ثمّ تلبّی و أنت مارّ
إلی عرفات و لا تخرج من منی قبل طلوع الفجر بوجه) دیگر رفتن از منا به جانب عرفات است آن چه صدوق ذکر کرده است
عبارات صحیحه ابن عمار است و زیادتیها در دعاها واقع شده است از این جهت متعرض سندش نمیشوم، پس روانه شو به جانب
عرفات و در وقت رفتن این دعا را بخوان که ترجمهاش این است خداوندا قصد من بسوي تست و اعتمادم بر تست و مراد من توئی
و سخن ترا تصدیق نمودم که بحج آمدهام و متابعت امر تو کردهام از تو سؤال میکنم که مبارك گردانی و برکت دهی عمرم را به
آن که زیاده کنی و ظاهرا تصحیف از نساخ شده است چون در ص: 420 صحیحه ابن عمار فی رحلتی است
در کافی و تهذیب فی رحلی است و اظهر اینست که این نیز تصحیف است، و در صورت خطی مشابهتی هست یعنی کوچ کردنم را
مبارك گردان یا هر چه با من است برکت ده آن را، یا مبارك گردان و حاجتم را بر آوري و بگردانی مرا از زمره جمعی که
مباهات میکنی به ایشان بر کسانی که بهترند از من چنانکه در صحیح وارد شده است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه
علیه فرمودند که حق سبحانه و تعالی میفرماید به فرشتگان که این بنده را روزي کرامت کردم و آن را برداشته است و آن را صرف
این راه کرده است، و خود و عیالش را آفتابی کرده است که رنگ آفتاب برداشتهاند و ایشان را آورده است که عرفات را پر کنند و
مطلوبش این است که او را بیامرزم گواه باشید که گناهانش را آمرزیدم و کفایت نمودم مهمّات او را و روزي او را فراخ گردانیدم
و هم چنین از الطاف الهی فرمودند بسیار، و خلاصهاش اینست که شما میگفتید اي ملائکه که چه حکمت است که ما مسبّحان را
و مقدّسان را از زمین بیرون میبري و به جاي ما میآوري جمعی را که فساد میکنند، و خون میکنند به بینید که چنین جفا در راه
من میکشند و مال و زن و فرزندان را در معرض تلف در آوردهاند از جهۀ رضاي من چنانکه احادیث بسیار در مباهات گذشت و
در اخبار بسیار از ائمه اطهار صلوات اللَّه علیهم وارد شده است که چون ملایک چنین استفساري از ایشان واقع شد که بصورت
اعتراض بود و ایشان را حالتی بود که مشاهده انوار الهی میکردند بعد از آن مشاهده برطرف شد دانستند که خوب نکردهاند پناه به
عرش عظیم بردند هفت روز هزار سال که هفت روز از روزهاي عالم اعلی است. حق سبحانه و تعالی از تقصیر ایشان گذشت و از
جهۀ ایشان بیت المعمور را مقرر فرمود که طواف کنند از آن روز تا روز قیامت هر روز ص: 421 هفتاد هزار
فرشته داخل آن خانه میشوند تا کفاره ترك اولاي ایشان باشد و ملائکه که گفتگو کردند اندکی بودند و راضی بودند که ایشان
این سؤال کنند ایشان نیز مبتلا به حجب انوار، و حق سبحانه و تعالی کعبه را از جهۀ آدم و فرزندان او مقرر فرمود به ازاء بیت
المعمور و بندگان را به زیارت آن خانه خواند تا کفّاره گناهان ایشان باشد، پس تلبیه میگویی از منا در حالت رفتن به عرفات. و
در کافی و تهذیب به جاي و أنت مارّ و أنت عاد است یعنی در آن چاشتگاه تا ظهر تلبیه میگویی و ظاهرا تصحیف شده باشد یا
نقل بالمعنی شده باشد و لیکن معنی مختلفند چون ظاهر مارّ آنست که چون در عرفات فرو میآیند دیگر نمیگویند و در عاد
اشعاري هست که در عرفات نیز میگویند تا ظهر، و اظهر آنست که امثال اینها از نساخ شده است، و صدوق مهما أمکن تغییر
عبارت نمیدهد و اکثر این تصحیفات به سبب عدم اعتنائی متوسطین بود به روایات چنانکه بسیار است که یک جزو و گفتگو
صفحه 167 از 321
میکنند در کلام شیخ الطائفه و امثال او و اصلا ملتفت به روایات نمیشوند، و این بنده بسیار تعجب میکنم که آدمی چنین غافل
میشود امید که حق سبحانه و تعالی با همه بفضل خود عمل نماید نه به عدلش. و از منا بیرون مرو به هیچ وجه پیش از طلوع صبح،
و در اخبار صحیحه وارد شده است که پیادگان پیشتر میروند و کسانی که از ازدحام آزار میکشند پیشتر رفتن ایشان بهتر است، و
امیر حاج بعد از طلوع آفتاب روانه میشود و اینها همه مستحب است و غالب اوقات اهل این بلاد محرومند چون شب نهم میرسند
غالبا و عمره را در شب واقع میسازند و صبح از ابطح روانه عرفات میشوند (فاذا اتیت إلی عرفات فاضرب خباءك بنمرة قریبا من
المسجد فانّ ثمّ ضرب رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله خباءه و قبّته فاذا زالت ص: 422 الشّمس یوم عرفۀ
فاقطع التّلبیۀ و اغتسل و صلّ بها الظّهر و العصر بأذان واحد و اقامتین و انّما تتعجّل فی ال ّ ص لاة و تجمع بینهما لتفرغ للدّعاء فانّه یوم
دعاء و مسألۀ ثمّ ائت الموقف و علیک السّ کینۀ و الوقار وقف بسفح الجبل فی میسرته و ادع بدعاء الموقف و ادع لأبویک کثیرا و
استوهبهما من ربّک عزّ و جلّ و لا تقف الّا و أنت علی طهر و قد اغتسلت و لا تفض منها حتّی تغیب الشّمس فانّک ان افضت قبل
غروبها لزمک دم شاة) پس چون به عرفات رسی خیمه خود را در نمره بزن که از حدود عرفاتست و از عرفات نیست و آن
نزدیکست به مسجدي که در آنجا واقع است و حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله در آنجا نماز ظهر و عصر را به جا
آوردند و خطبه ثقلین را خواندند. و اکثر اینها مذکور است در صحیحه معاویه در کیفیت حج آن حضرت، و در باب اقسام حج
گذشت و این عبارات در صحیحه دیگر از ابن عمار منقولست که حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله خیمه و قبه خود را در
نمره زدند، پس چون اول ظهر داخل شود در روز عرفه دیگر تلبیه مگو چنانکه در احادیث صحیحه وارد شده است و غسل روز
عرفه و غسل وقوف را بکن. و ظاهر آنست که یک غسل از جهۀ هر دو کافی باشد و نماز ظهر و عصر را به یک اذان و دو اقامه به
جا آور به آن که از جهۀ ظهر در اول [اذان] و اقامت بگو و نماز ظهر را بکن و بعد از آن اقامت از جهۀ نماز عصر بگو و عصر را
واقع ساز. و چرا تعجیل میکنند نماز را یعنی نماز عصر را چنانکه در عبارت صحیحه و انما تعجّل العصر است و غرض این است که
در بسیار جائی که جمع میکنند ظهر را تاخیر میکنند و عصر را تعجیل و این خانه چنین است زیرا که مقصود از جمع این است که
هر ص: 423 دو نماز را در اول وقت به جا آوري که توسعه دعا به همرسد چون این روز دعا و مسألت است
هر چند دعا بیشتر کنی بهتر است. پس از مسجد متوجه محل وقوف شو که در دست چپ کوه است با سکینه و وقار برو و در
همواري دامنه کوه بایست و در دست چپ نظر به کسی که از مشعر در آید و دعاي وقوف را بخوان و از جهۀ پدر مادرت دعا
بسیار کن و از خداي تعالی طلب کن که هر دو را به تو بخشد و میباید که پاك باشی و غسل کرده باشی و روانه مشو تا آفتاب
فرو نرود و سرخی زایل نشود و اگر پیش از غروب از عرفات بیرون روي گوسفندي کفاره میدهی و میکشی و گوشت آن را به
فقرا میدهی
دعاء الموقف
(روي زرعۀ عن ابی بصیر عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال اذا اتیت الموقف فاستقبل البیت و سبّح اللَّه مائۀ مرّة و کبّر اللَّه مائۀ
مرّة و تقول ما شاء اللَّه لا قوّة الّا باللَّه مائۀ مرّة و تقول اشهد ان لا اله الّا اللَّه وحده لا شریک له له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و
یمیت و یحیی بیده الخیر و هو علی کلّ شیء قدیر مائۀ مرّة ثمّ تقرء عشر آیات من اوّل سورة البقرة ثمّ قل هو اللَّه احد ثلاث مرّات و
إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّۀِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوي عَلَی » تقرء آیۀ الکرسیّ حتّی تفرغ منها ثمّ تقرء آیۀ السّخرة
إلی اخره ثمّ تقرء قل اعوذ بربّ الفلق، و قل اعوذ بربّ النّاس حتّی تفرغ منهما ثمّ تحمد اللَّه عزّ « الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثاً
و جلّ علی کلّ نعمۀ أنعم علیک و تذکر أنعمه ص: 424 واحدة واحدة ما احصیت منها و تحمد علی ما أنعم
علیک من اهل او مال و تحمد تعالی علی ما ابلاك، و تقول: اللّهُمَّ لک الحمد علی نعمائک الّتی لا تحصی بعدد و لا تکافی بعمل،
صفحه 168 از 321
و تحمده بکلّ آیۀ ذکر فیها الحمد لنفسه فی القرآن، و تسبّحه بکلّ تسبیح ذکر به نفسه فی القرآن، و تکبّره بکلّ تکبیرة کبّر به نفسه
فی القرآن و تهلّله بکلّ تهلیل هلّل به نفسه فی القرآن و تصلّی علی محمّد و آل محمّد و تکثر منه و تجتهد فیه و تدعوا اللَّه تعالی
بکلّ اسم هو لک، و أسألک بقوّتک و قدرتک و عزّتک و بجمیع ما احاط به علّمک، و بجمعک، و بأرکانک کلّها، و بحقّ
رسولک صلواتک علیه و اله و باسمک الاکبر الاکبر، و باسمک العظیم الّذي من دعاك به کان حقّا علیک ان تجیبه و باسمک
الاعظم الاعظم الاعظم الّذي من دعاك به حقّا علیک ان لا تردّه و ان تعطیه ما سال: ان تغفر لی جمیع ذنوبی فی جمیع علمک فیّ و
تسال اللَّه حاجتک کلّها من امر الآخرة و الدّنیا و ترغب الیه فی الوفادة فی المستقبل و فی کلّ عام و تسئل اللَّه الجنّۀ سبعین مرّة و
تتوب الیه سبعین مرّة و لیکن من دعائک اللّهُمَّ فکّنی من النّار و اوسع علیّ من رزقک الحلال الطّیّب و ادرأ عنّی شرّ فسقۀ الجنّ و
الانس و شرّ فسقۀ العرب و العجم، فان نفد هذا الدّعاء و لم تغرب الشّمس فاعده من أوّله إلی اخره و لا تملّ من الدّعاء و التّضرّع و
المسألۀ) اما دعاي عرفات که محل وقوف است: مرویست در موثق از ابو بصیر که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه
فرمودند که چون به موقف رسی رو به خانه کن و صد مرتبه سبحان اللَّه و صد مرتبه اللَّه اکبر و صد مرتبه آن چه ترجمهاش این
است که آن چه حق سبحانه و تعالی اراده میفرماید چنان ص: 425 میشود، و قوت بر طاعات نیست مگر
بعون الهی، و صد مرتبه میگویی که گواهی میدهم که نیست خدائی مگر واجب الوجود بالذاتی که یگانه است در ذات و صفات
و او را شریک نیست پادشاهی: مخصوص اوست و جمیع ثناها مخصوص اوست، زنده میگرداند در شکم و در تخم و در زمین
میمیراند، و در قبر زنده میکند و میمیراند و در محشر زنده میکند، و هر خوبی و کمالی که هست از اوست به خلایق رسانیده
است و اوست که بر همه چیزي قادر و تواناست، پس ده آیه اول سوره بقره را میخوانی و سوره توحید را سه مرتبه میخوانی، و
آیۀ الکرسی را میخوانی تا فارغ میشوي یعنی تا آخر که العظیم باشد یا خالدون، پس آیات سخره را میخوانی تا آخر سه آیه که
المحسنین باشد که در سوره اعرافست و دیگر معوّذتین را میخوانی تا به آخر دیگر حمد میکنی حق سبحانه و تعالی را بر هر
نعمتی که انعام کرده است بر تو و نعمتهاي او را یک یک یاد میکنی چنانکه در دعاي حضرت سید الشهداست صلوات اللَّه علیه، و
ابن طاوس در کتاب اقبال آن را ذکر کرده است و هم چنین دعاي صحیفه کامله در روز عرفه و دعاي آن حضرت صلوات اللَّه علیه
که در مصباح متهجد مذکور است. حاصل آن که هر نعمتی که حق سبحانه و تعالی بر تو دارد یاد میکنی هر چه را توانی شمردن
و هر چه را نتوانی مجملا بگو که حمد خداوندي را که نعمتهاي او بر من و بر سایر عالمیان متواتر است و یاد کن نعمت زن و فرزند
و حمد کن خداوند خود را بر هر بلایی یا بر هر نعمت و بلایی چون بلاهاي او نعمت است، و میگویی که خداوندا ترا سزا و لایق
است جمیع محامد بر نعمتهایی ص: 426 که بر ما و عالمیان داري که هیچ کسرا قدرت شمردن آنها نیست و
تلافی آن نعمتها نمیتوان کرد به عبادت و طاعت، و حمد الهی میکنی بهر آیه که در آن یاد کرده است حمد خود را در قرآن
مجید، و تسبیح میگویی به تسبیحاتی که خود به آنها تنزیه خود فرموده است در قرآن، و تکبیر میگویی خداوند خود را بهر
تکبیري که خود را به آن تکبیر یاد نموده است در قرآن، و تهلیل میکنی خداوند خود را بهر تهلیلی که حق سبحانه و تعالی خود را
به آن تهلیل کرده است و صلوات بر محمد و آل او میفرستی و بسیار میفرستی. و سید جمال الدین ابن طاوس همه را ذکر کرده
در ضمن دعاي طویل و سایر دعوات از ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم که تخمینا دو ثلث قران باشد بلکه بیشتر با زیاراتی که نقل
کرده است در اقبال و غیره، و میباید که سعی کنی در دعا و خداوند خود را بخوانی بهر اسمی که خود را به آن خوانده است در
قرآن مجید و بهر اسمی که میدانی خصوصا اسمائی که در آخر سوره حشر است، و میگویی که سؤال میکنم ترا یا اللَّه و یا
رحمن بهر نامی که ترا هست، و سؤال میکنم ترا به قوت و قدرت و عزت تو و بجمیع آن چه علم تو احاطه کرده است آن را و به
جامعیّت یا بحق جامعیّت مر کمالات را و به ارکان تو که انبیاء و اوصیایند، یا صفات و اسما، و بحق رسولت که رحمتهاي تو بر او
باد [و] بحق اسم بزرگتري که از اسماء اکبر اکبر است، و میخوانم ترا به آن اسماء، یا بحق آن اسم اعظمی که هر که ترا به آن اسم
صفحه 169 از 321
بخواند بر خود لازم گردانیده که اجابت کنی او را، و بحق اسم اعظم اعظمت که بر خود لازم کرده به وعدهات که هر که ترا به آن
، اسم بخواند او را رد نکنی و هر چه از تو طلبید بدهی، بحق همه اینها که سؤال میکنم که جمیع گناهان مرا لوامع صاحبقرانی، ج 8
ص: 427 بیامرزي و هر چه را تو میدانی که من نمیدانم. بعد از آن هر مطلبی که داري از خداوند خود طلب کن خواه امور
اخروي باشد یا دنیوي و بطلبی که حق سبحانه و تعالی توفیق دهد ترا که سال آینده و هر سالی که به شرف حج مشرف کردي، و
و « اتوب إلی اللَّه » و هفتاد نوبت میگویی که « اللَّهمّ انّی أسألک الجنّۀ » هفتاد مرتبه بهشت را طلب میکنی به آن که میگویی که
میباید که از جمله دعاها این دعا را بخوانی که خداوندا مرا از آتش دوزخ نجات ده، و فراخ گردان بر من روزي حلالت را که
نیکو و پاکیزه باشد، خداوندا دفع کن از من شر فاسقان جنیان و آدمیان را و دفع کن شر فاسقان عرب و عجم را و اگر این دعا را
بخوانی و شام نشده باشد اعاده کن اول تا آخر را یعنی اگر دعاي دیگر نداشته باشی، و ملال نگیري در این روز از دعا و تضرع که
سالی یک روز چنین بار عامی میدهند که هیچ کس را محروم نمیکنند حتی کفار را مطالب دنیوي کرامت میکنند بلکه وارد
شده است که مطالب اخروي نیز میدهد که بر سر کفر خود نرود (و روي معاویۀ بن عمّار عن ابی عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه قال قال
رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله لعلیّ صلوات اللَّه علیه الا اعلّمک دعاء یوم عرفۀ و هو دعاء من کان قبلی من الانبیاء فقال علیّ صلوات
اللَّه علیه بلی یا رسول اللَّه قال فتقول لا اله الّا اللَّه وحده لا شریک له له الملک و له الحمد یحیی و یمیت و یمیت و یحیی و هو حیّ
لا یموت بیده الخیر و هو علی کلّ شیء قدیر اللّهُمَّ لک الحمد أنت کما تقول و خیر ما یقول القائلون اللّهُمَّ لک صلاتی و دینی و
محیاي و مماتی و لک براءتی و بک حولی و منک قوّتی اللّهُمَّ انّی اعوذ بک من الفقر و من وسواس الصّدر و من شتات الامر و من
عذاب النّار و من عذاب القبر اللّهُمَّ إنّی ص: 428 أسألک من خیر ما تاتی به الرّیاح و اعوذ بک من شرّ ما
تاتی به الرّیاح و أسألک خیر اللّیل و خیر النّهار، و فی روایۀ عبد اللَّه بن سنان اللّهُمَّ اجعل فی قلبی نورا و فی سمعی و بصري و لحمی
و دمی و عظامی و عروقی و مفاصلی و مقعدي و مقامی و مدخلی و مخرجی نورا و اعظم لی نورا یا ربّ یوم ألقاك انّک علی کلّ
شیء قدیر. قال مصنّف هذا الکتاب رحمۀ اللَّه علیه هذا الدّعاء تامّ کاف لموقف عرفۀ و قد اخرجت دعاء جامعا لموقف عرفۀ فی
کتاب دعاء الموقف فمن احبّ ان یدعو به دعا به إن شاء اللَّه تعالی) و به اسانید صحیحه منقول است از معاویه از آن حضرت
صلوات اللَّه علیه و کالصحیح از عبد اللَّه بن سنان از بعضی از اصحاب ما که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که
حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله فرمودند به حضرت امیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه که یا علی نمیخواهی که به یاد دهم
ترا دعاي روز عرفه و آن دعایی است که پیغمبران پیش از من میخواندهاند در این روز یا اعم حضرت امیر المؤمنین فرمودند که
میخواهم یا رسول اللَّه حضرت فرمودند این تهلیل کبیر را که ترجمهاش در این نزدیکی نیز گذشت بخوان و بگو خداوندا جمیع
ثناها مخصوص تست تو چنانی که خود وصف خود فرموده. و در حدیث عبد اللَّه این زیادتی دارد که و خیر ممّا نقول و فوق ما
یقول القائلون و این بهتر است از آنی که وصف تو کنیم چون هر وصفی که کنیم مناسب خود گفتهایم نه لایق تو و تو بالاتر از این
که وصف کنندگان وصف میکنند، خداوندا از جهۀ تست نماز من و دین من و در تهذیب و نسکی یعنی عبادات حج من و حیات
و موت من از براي تست یعنی زندگانی را از جهۀ بندگی تو میخواهم و مرگ را از جهت رضا ص: 429
به قضاي تو یا آن که مبادا از من چیزي صادر شود که بدتر از این که هستم شوم، و از جهۀ رضاي تو بیزارم از هر که بد کند یا بد
مذهب باشد با با دوستان تو خوب نباشد و در بعضی از نسخ تراثی است یعنی میخواهم که هر چه از من بماند از تو باشد یعنی
کارهاي خیر کنم یا ما همه فانییم و تو باقی، و در بعضی از نسخ ثوابی یعنی اگر ثواب را خواهم از این جهت میخواهم که تو
میخواهی و اول اظهر است و اکثر، و به تست حول من و از تست قوت من یعنی هر چه کنم از بندگی به توفیق تست یا اگر ترك
کنم به سبب اراده تست و اگر طاعت کنم به هدایت و توفیق تست. خداوندا پناه به تو آوردهام از فقر و احتیاج بغیر تو و از وسواس
سینه که شیطان وسواس در خاطرها میاندازد، و از تفرقه امور در جمیع اموري که مرا در کار است در دنیا و عقبی، و پناه به تو
صفحه 170 از 321
آوردهام از عذاب آتش جهنم و از عذاب قبر که تو هر دو را از من برداري و کاري نکنم که مستوجب هر دو شوم و اگر شده باشم
عفو کنی. خداوندا به درستی که از تو سؤال میکنم که عطا کنی بمن از بهترین چیزي که بادهاي رحمت و نسیمهاي فیوض الهی
میآورد آنها را. چون بحسب ظاهر بادهاي رحمت فوایدش بسیار است و نسیمهاي گلهاي خوشبو سبب تروح ارواح است بنا بر این
رحمتهاي ظاهره و خفیه الهی را تشبیه به آنها فرمودهاند یعنی میخواهم که فیض فضل و احسان صوري و معنوي تو از من منقطع
انّ » نگردد و همیشه توفیق دهی که در قابلیت آنها بکوشم چنانکه از حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله منقول است که
یعنی بتحقیق و بذات خدا قسم که پروردگار شما را در ایّام عمر شما نسیمهاي رحمت « لربّکم فی ایّام دهرکم نفحات الا فتعرّضوا لها
و ص: 430 فیوض قدسیه هست البته خود را در معرض آن فیوض در آورید بذکر و فکر و وصف این را
و پناه میگیرم به تو از شر آن چه میآورد بادهاي غضب الهی در توفیقات و در تسلط شیاطین جن « و من لم یذق لم یدر » نمیتوان
و انس نعوذ باللَّه من غضب اللَّه، و از تو سؤال میکنم خیر و خوبی شب و روز را به آن که آن چه سرمایه عمر است که این هر دو
است به غفلت و مخالفت نکند و بلکه همیشه در شب و روز مشغول طاعت و عبادت و ذکر و فکر تو باشیم و تا اینجا هر دو در نقل
شریک بودند، و زیادتی در روایت عبد اللَّه هست ممکن است که عبد اللَّه خود شنیده و بواسطه نیز شنیده باشد، و طریقه صدوق
آنست که خبر را نسبت به راوي مشهور میدهد خصوصا در مثل اینجا که واسطه را نام نبرده است یا برده است و شیخ عبد اللَّه را
فراموش کرده است و از این جهت تغییر اسلوب داده است و مساهلات صدوق از آن جهت است که در زمان او بعضی از امور
نهایت اشتهار داشته گمانش این بوده که همه کس میداند یا همیشه چنین خواهد بود چنانکه بر این شکسته واقع شد که در شرح
عربی بسیار چیز را بظهور گذاشته بود، و بعد از آن ظاهر شد که بر فضلا نیز مخفی است در این کتاب نیز تدارك شد. خداوندا دلم
را به انوار معرفت و ایمان و محبت و رضا و تسلیم و توکل و تفویض و اخلاص منور گردان خصوصا از علوم یقینیه لدنیّه و گوش
دلم را منور گردان تا شنوا شود خطابهاي متواترا و [و] چشم دلم بنور هدایت خود بینا گردان تا هر چه هست چنانکه هست بدانم و
و معنی این عبارت نه آن است که بدانم که جسم مرکب « اللّهُمَّ ارنا الأشیاء کما هی » ببینم چنانکه حضرت سید البشر میفرمودند که
است از اجزاي لا یتجزي یا از هیولی و صورت و امثال اینها بلکه آنست که در احادیث متواتره وارد است که عظمت و جلال الهی
را بداند و حقارت و عیوب دنیا را ببیند و اهل دنیا ص: 431 را ببیند چنانکه هستند و اهل آخر ترا بشناسد، و
گوشت و خون و استخوان و رگها و پیها و نشستن و ایستادن و دخول و خروج مرا نور گردان و نور مرا عظیم گردان اي پروردگار
من در روزي که ملاقات کنم ترا به درستی که تو بر همه چیز قادري و خاصیت این نور ذوق و شوق و محبت و معرفت است در دار
دنیا و در دار عقبی به آن که قبر که عالم برزخ است منور باشد و چون محشور شود اهل محشر او منور شوند بلکه به آن نور هدایت
کند ماسهان (گمراهان ظ) وادي حیرت را و این آن نور است که حق سبحانه و تعالی او را هدایت کند سینه او را از جهت اسلام
گشاده و منور میگرداند پرسیدند که یا رسول اللَّه علامت شرح صدر کدامست فرمودند که دور کردن خود است از دار غرور و
انابتست بسوي دار خلود و مستعد شدن از جهۀ مرگست پیش از نزول آن. صدوق میگوید که این دعا که دعاي آخر باشد یا همه
و این اظهر است تمام و کافی است از جهۀ وقوف عرفات. و دعاهاي بسیار جمع کرده است که یک دعا کرده است همه را یا همه
را یک دعا نامیده است و ذکر کرده است در کتابی که از جهۀ وقوف عرفه تصنیف نموده است هر که تمامتر خواهد رجوع به آن
کند إن شاء اللَّه تعالی، و الیوم آن کتاب نیست و اقبال ابن طاوس کافی است، و محمد بن یعقوب به روایات صحیحه نقل کرده
است چند دعا را و در رساله منسک نوشته شده است رجوع به آن کنند
الافاضۀ من عرفات
(فاذا غربت الشّمس یوم عرفۀ فافض [فامش خ ل] و علیک السّ کینۀ و الوقار و افض بالاستغفار فانّ اللَّه عزّ و جلّ یقول ثُمَّ أَفِیضُوا
صفحه 171 از 321
ص: 432 مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ. و روي زرعۀ عن ابی بصیر قال قال ابو
عبد اللَّه صلوات اللَّه علیه اذا غربت الشّمس یوم عرفۀ فقل اللّهُمَّ لا تجعله اخر العهد من هذا الموقف و ارزقنیه ابدا ما ابقیتنی و اقلبنی
الیوم مفلحا منجحا مستجابا لی مرحوما مغفورا لی بأفضل ما ینقلب به الیوم احد من وفدك و حجّاج بیتک الحرام و اجعلنی الیوم من
اکرم وفدك علیک، و اعطنی افضل ما اعطیت احدا منهم من الخیر و البرکۀ و الرّحمۀ و الرّضوان و المغفرة و بارك لی فیما ارجع
الیه من اهل او مال او قلیل او کثیر و بارك لهم فیّ) اما بار کردن از عرفات و آمدن به مشعر پس چون آفتاب فرو رود در روز نهم
پس روانه شو با سکینه دل و وقار تن و روانه شو با استغفار زیرا که حق سبحانه و تعالی فرموده است که پس روانه شوید از جائی
که روانه میشوند غیر اهل حرم که آن عرفاتست چنانکه گذشت که قریش از مشعر الحرام به عرفات نمیرفتند که ما: اهل اللهیم و
حرم از ماست، و جمعی که از خارج میآیند ایشان میباید که از خارج حرم افاضه نمایند، و چون چنین مقرر بود متوقع بودند که
حضرت سید الأنبیاء صلی اللَّه علیه و آله نیز متابعت قریش فرمایند و همگی نظر به قبه حضرت داشتند که ببینند که حضرت در
مشعر خواهند ماند یا خواهند رفت، و حضرت نیز منتظر وحی بودند که جبرئیل آمد و این آیه را آورد که قریش نیز با سایر مردمان
از عرفات کوچ کنند و قبه آن حضرت به عرفات رفت و قریش مغموم شدند تا آن که در مسجد عرفات خطبه خواندند و آیه را بر
ایشان خواندند و مردمان مطمئن شدند، و ظاهرا این آیه مقدم نازل شده است و اگر چه آیه صریحا دلالت بر وجوب وقوف عرفه
نمیکند و لیکن فعل حضرت حجۀ است، و از آیه سابقه و این ص: 433 آیه ظاهر میشود که بعد از وقوف
عرفات افاضه کنند بسوي مشعر الحرام از عرفات، و طلب کنید مغفرت را از حق سبحانه و تعالی به درستی که حق سبحانه و تعالی
آمرزنده و مهربانست، پس از این آیه ظاهر شد آن که سنت است که چون از عرفات بار کنند و به مشعر الحرام آیند مشغول
استغفار باشند. و در موثق از ابو بصیر منقولست که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که چون آفتاب غروب کند،
و در احادیث بسیار وارد شده است که غروب ظاهر میشود بذهاب حمره مشرقی پس بگو که خداوندا چنین مکن که وقوف آخر
من باشد و روزي کن مرا که تا باشم هر سال باین سعادت مشرف شوم و چنان کن که مرا برگردانی از درگاه خود با فلاح و
رستگاري و فیروزي به مطالب به آن که دعاي مرا مستجاب کرده باشی و رحمت کرده باشی مرا و گناهان مرا آمرزیده باشی که
هیچ احدي از درگاه تو برنگشته باشد مثل من بلکه بهتر از همه مهمانها، و افضل از همه حاجیان بیت اللَّه الحرام برگردم و بگردان
مرا امروز از کسانی که گرامیترین مردمانی باشم که ایشان به درگاه تو آمدهاند یا حج کرده برگشته باشند و عطا کن مرا افضل از
آن چه احدي را عطا کرده باشی از خیر و برکت و رحمت و خوشنودي او از تو و تو از او و آمرزش گناهان و برکت ده از جهۀ من
در آن چه بسوي آن برگردم از اهل خانه و اموال که همه روز بروز در زیادتی باشند خواه اندك و خواه بسیار که همه را بسیار
گردانی، و چنان کن که قدم من نیز بر ایشان مبارك باشد و اندك را بسیار گردانی و بسیار را چند مثل آن کنی، و اقلش هفتاد مثل
آن شوند و احادیث صحیحه بر اکثر این احکام وارد است و آن چه أولا ذکر کرد بعضی از صحیحه معاویۀ بن عمار است لوامع
صاحبقرانی، ج 8، ص: 434 (فاذا افضت فاقتصد فی السّیر و علیک بالدّعۀ و اترك الوجیف الّذي یصنعه کثیر من النّاس فی الجبال و
الاودیۀ فانّ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله کان یکفّ ناقته حتّی یبلغ رأسها الورك، و یامر بالدّعۀ، و سنّته السنّۀ الّتی تتّبع فاذا انتهیت
إلی الکثیب الاحمر و هو عن یمین الطّریق فقل اللّهُمَّ ارحم موقفی و بارك لی فی عملی و سلّم لی داینی و تقبّل مناسکی) و به اسانید
صحیحه متکثره منقولست از معاویۀ بن عمار که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که چون از عرفات روانه شوي
به جانب مشعر هموار بر و اگر پیاده، و هموار بر آن اگر سوار باشی، و بر تو باد که هموار برانی و ترك کن دوانیدن را که بسیاري
از مردمان میکنند که چون از کوهها به زیر میآیند یا برود خانهاي خشک میرسند میدوانند یا میدوند به درستی که حضرت
سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله نگاه میداشتند شتر را به مهار یا به چوب سر کج آن مقدار که سر شتر بر آن آن حضرت
میرسید و مردمان را نیز امر میکردند به همواري، و سنت آن حضرت در هر بابی طریقه محمودیست که عقل و شرع هر دو حکم
صفحه 172 از 321
کردهاند به متابعت آن، و چون به تل سرخی رسی که در دست راست راه واقع است بگو خداوندا رحم کن وقوف مرا و مبارك
گردان اعمال مرا و سلامت دار دین مرا و قبول کن عبادات مرا. و در صحیح منقولست از عبد اللَّه بن سنان که حضرت امام جعفر
صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حق سبحانه و تعالی دو فرشته را موکل گردانیده است در این تنگناهاي عرفه که آن مشعر است
و دعا میکنند که خداوندا سلامت دار سلامت دار مردمان را. و در صحیحه اعرج منقولست که دو ملک راههاي تنگ را
میگشایند در ص: 435 این تنگناهاي مشعر (فاذا اتیت مزدلفۀ و هی جمع فانزل فی بطن الوادي عن یمین
الطّریق قریبا من المشعر الحرام فان لم تجد موضعا و لا تجاوز الحیاض الّتی عند وادي محسّر فانّها فصل ما بین جمع و منی، و صلّ
المغرب و العشاء بأذان واحد و اقامتین ثمّ صلّ نوافل المغرب بعد العشاء و لا تصلّ المغرب لیلۀ النّحر الّا بمزدلفۀ و ان ذهب ربع اللّیل
إلی ثلثه، و بت بمزدلفۀ و لیکن من دعائک فیها اللّهُمَّ هذه جمع فاجمع لی فیها جوامع الخیر کلّه اللّهُمَّ لا تؤیسنی من الخیر الّذي
سألتک ان تجمعه لی فی قلبی، و عرّفنی ما عرّفت أولیاءك فی منزلی هذا وهب لی جوامع الخیر و الیسر کلّه، و ان استطعت ان لا تنام
تلک اللّیلۀ فافعل فانّ ابواب السّماء لا تغلق لأصوات المؤمنین لها دويّ کدويّ النّحل یقول اللَّه تبارك و تعالی انا ربّکم و أنتم عبادي
یا عبادي ادّیتم حقّی و حقّ علیّ ان استجیب لکم فیحطّ تلک اللّیلۀ عمّن اراد ان یحطّ عنه ذنوبه و یغفر لمن اراد ان یغفر له) عبارت
حدیث حسن کالصحیح حلبی و معاویۀ بن عمار است به اندك تغییر و تبدیلی و چون به مزدلفه رسی که آن را مشعر میگویند و
جمع نیز میگویند پس به زیر آي در شکم رود خانه از دست راست راه نزدیک به کوه قزح که مشعر الحرام که مسجدي است و
الحال مندرس شده است در آنجاست، پس اگر جائی نیابی بر بالاي کوه میتوان رفت و به وادي محسّر نمیتوان رفت چون خارج
مشعر است و فاصلهایست میان مشعر و منی و از هیچ یک نیست، و نماز شام و خفتن را در آنجا واقع ساز به یک اذان و دو اقامه به
آن که قبل از نماز شام اذان بگوید از جهۀ نماز خفتن و اقامه بگوید از جهۀ ص: 436 نماز شام و بعد از شام
اقامه بگوید از جهۀ خفتن. و احادیث صحیحه و حسنه کالصحیحه بر این مضمون نیز وارد شده است، و در شب عید نماز شام را
مکن مگر در مشعر و اگر چه ربع شب تا ثلث شب گذشته باشد، و شب در آنجا بسر آور بقصد قربت و جمعی واجب میدانند
بیتوته مشعر را و گذشت، و باید که از جمله دعاهاي مشعر این دعا را بخوانی خداوندا این موضع را جمع نامیده پس جمع کن از
جهۀ من جمیع خوبیها را یا خیرات عامه همه را خداوندا مأیوس مکن مرا از خیري که طلبیدم که جمع کنی همه خیرات را در دل
من از محبت و معرفت و امثال اینها، و بشناسان بمن آن چه را شناسانیده به دوستان خودت در این منزل، و اگر توانی که این شب را
تمام احیا کنی احیا کن زیرا که درهاي آسمان رحمت الهی در این شب باز است از جهۀ دعاهاي مؤمنان و دعاهاي مؤمنات
مستجاب است، و آوازهاي مؤمنات را صدایی مانند صداي زنبور عسل که بذکر الهی در همه شبها مشغولند و خداوند عالمیان
میفرماید که من پروردگار شمایم و شما بندگان منید حق مرا ادا گردید و بر من لازم که دعاهاي شما را مستجاب گردانم پس حق
سبحانه و تعالی میآمرزد در این شب هر که را خواهد بعضی از گناهان یا همه گناهان و هر کس را میخواهد که جمیع گناهان او
را بیامرزد میآمرزد همه گناهان او را
اخذ حصی الجمار من جمع
(و خذ حصی الجمار من جمع و ان شئت اخذتها من رحلک من منی و لا تاخذ من حصی الجمار الّذي قد رمی و لا تکسر الاحجار
کما ص: 437 یفعل عوام النّاس و لا باس ان تاخذ حصی الجمار من حیث شئت من الحرم الّا من المسجد
الحرام و مسجد الخیف و تکون منقّطۀ کحلیّۀ مثل الانملۀ او مثل حصی الخذف و اغسلها و هی سبعون حصاة و شدّها فی طرف
ثوبک و احتفظ بها) دیگر برداشتن سنگ ریزههاي جمرات ثلث است از مشعر و اگر خواهی از جائی که در منی فرو آمده بر
میتوانی داشت و لیکن بهتر آنست که از مشعر برداري و میباید که سنگ ریزه باشد و نینداخته باشند، و مستحب است که یک
صفحه 173 از 321
یک برچیند، و سنگ بزرگی را بر ندارند که بشکنند چنانکه عوام چنین میکنند و علما چنین نمیکنند زیرا که متابعت سید الانبیاء
صلی اللَّه علیه و آله میکنند و آن حضرت برچیدند، و باکی نیست که از هر جاي حرم که خواهید بردارید مگر از مسجد الحرام و
مسجد خیف که از آنجاها بر نمیتوان داشت چنانکه گذشت که سنگ ریزه جزو مسجد است و تخصیص این دو مسجد از آن جهۀ
است که در آن وقت و الحال نیز ندیدیم که مسجد دیگر باشد و از هیچ مسجدي بر نمیتوان داشت، و سنت است که بومش سرمه
باشد و نقطه نقطه از رنگهاي دیگر داشته باشد و مثل بند انگشت باشد یا مانند سنگ ریزه که عوام آنجا بر یکدیگر میاندازند، و
بشوي سنگها را که بر میداري و آن هفتاد سنگ ریزه است زیرا که در روز عید جمره عقبه را به هفت سنگ ریزه میزنند و سه
روز ایام تشریق هر سه روز جمره را میزنند هر جمره را هفت سنگ شصت و سه سنگ میشود، و میباید که این هفتاد را بردارد
بلکه از باب احتیاط بیشتر بردارد که اگر سنگ ریزه بیفتد و نرسد عوض داشته باشد و اگر در نفر اول کوچ کنند آن چه باقی مانده
باشد دفن کنند و این هفتاد را سنت است که در طرف جامه احرام ببندند و خوب محافظت نمایند که ص:
438 نیفتد و اگر بیفتد از منی از رحل خود بر میتواند داشت و بر این مضامین احادیث حسنه کالصحیحه و بعضی صحیح و
کالصحیح نیز وارد است
الوقوف بالمشعر الحرام
(فاذا طلع الفجر فصلّ الغداة وقف بها بسفح الجبل و یستحبّ للصّرورة ان یطا المشعر برجله او براحلته ان کان راکبا قال اللَّه تعالی فَإِذا
أَفَضْ تُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرامِ وَ اذْکُرُوهُ کَما هَداکُمْ وَ إِنْ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الضَّالِّینَ و لیکن وقوفک و أنت علی
غسل و قل اللَّهمّ ربّ المشعر الحرام و ربّ الرّکن و المقام و ربّ الحجر الاسود و زمزم و ربّ الایّام المعلومات فکّ رقبتی من النّار و
اوسع علیّ من رزقک الحلال و ادرأ عنّی شرّ فسقۀ الجنّ و الانس و شرّ فسقۀ العرب و العجم اللّهُمَّ أنت خیر مطلوب الیه و خیر مدعوّ
و خیر مسئول و لکلّ وافد جائزة فاجعل جائزتی فی موطنی هذا ان تقیلنی عثرتی و تقبل معذرتی و تجاوز عن خطیئتی و تجعل التّقوي
من الدّنیا زادي و تقلبنی مفلحا منجحا مستجابا لی بأفضل ما یرجع به احد من وفدك و حجّاج بیتک الحرام و ادعو اللَّه عزّ و جلّ
کثیرا لنفسک و لوالدیک و أهلک و مالک و اخوانک المؤمنین و المؤمنات فانّه موطن شریف عظیم و الوقوف فیه فریضۀ فاذا طلعت
الشّمس فاعترف للّه عزّ و جلّ بذنوبک سبع مرّات و أسأله التّوبۀ سبع مرّات و اذا کثر النّاس بجمع و ضاقت علیهم ارتفعوا إلی
المأزمین) دیگر وقوف در مشعر است از جهت دعا بعد از صبح و خلافی نیست ص: 439 در وقوف و اشهر
میان اصحاب وجوب بودن است در مشعر از طلوع صبح تا طلوع آفتاب هم چنان که در عرفات واجبست از ظهر تا شام و آن چه
شرط است مسمی است که اگر پیش از شام داخل عرفات شود و پیش از طلوع آفتاب داخل مشعر شود و قصد کند که در عرفات یا
مشعر میمانم در حج اسلام حج تمتع از جهت آن که واجبست از جهت رضاي حق سبحانه و تعالی، و بعد از نیت لمحه بماند و
عمدا بدر رود از عرفات یا مشعر حج او صحیح است و لیکن گناه کار است، و از جهۀ عرفات یک شتر میدهد و از جهۀ مشعر یک
گوسفند چنانکه گذشت و اگر عمدا هر دو را یا یکی از اینها را ترك کند اگر وقوف عرفاتست حجش باطل است و اگر وقوف
مشعر است و شب در مشعر نمانده باشد به آن که داخل مشعر نشده باشد حجش باطل است و اگر داخل شده باشد اگر چه لمحهاي
باشد و قصد ماندن آنجا کرده باشد و بدر رفته باشد آثم است و یک گوسفند میدهد و هم چنین اگر قصد بودن نکرده باشد بنا بر
روایات صحیحه اگر چه اندك ذکري کرده باشد اما اگر از طرف اول تاخیر کرده باشد عمدا عالما به آن که آخر روز داخل
عرفات شده باشد یا قریب به طلوع داخل مشعر شده باشد آثم است و کفاره نیست، و احوط آنست که چون آفتاب زرد شود شروع
کند در بار کردن و روانه شود و تا شام نشود از میل حرم نگذرد و چون به مشعر رسد نماز شام و خفتن را بکند و نیت اقامت کند تا
طلوع صبح، و اگر در اول دخول در مازمین نیت بیتوته کند اولی است و همین که میداند که از جهۀ رضاي او آمده است کافی
صفحه 174 از 321
است، و چون صبح شود نیت وقوف کند و بعد از آن نماز صبح را به جا آورد و دعایی بخواند اگر چه اندکی باشد و اگر بایستد و
دعا کند تا قریب به طلوع بار کند و منتظر طلوع باشد و چون آفتاب طالع شود روانه ص: 440 وادي محسّر
شود و صد گام تند برود نهایت احتیاط کرده است. و اما عبارت صدوق پس چون صبح طالع شود نماز صبح را به جا آور و در
دامنه کوه بایست یعنی اولی آنست که وقوف را در دامنه واقع سازد و تا بودن در میان کوه ممکن باشد بالاي کوه نرود و سنت
است نو حاجی را که داخل مشعر الحرام میشود که بر کوه قزح است اگر قدرت داشته باشد پیاده برود و الّا سواره برود چنانکه حق
سبحانه و تعالی فرموده است که هر گاه از عرفات کوچ کنید خداوند خود را یاد کنید در مشعر الحرام و اظهر آنست که مراد از
مشعري که در این آیه است کل جمع و مزدلفه است نه مسجد قزح و ممکن است که غرض از ذکر آیه وجوب وقوف مشعر باشد
به آیه کریمه و اگر مراد از مشعر الحرام در این آیه مسجد باشد ممکن است که مراد از ذکر وقوف مجموع باشد چون همه نزدیک
آن کوهست و ذکر کنید خداوند خود را هم چنان که شما را هدایت نموده است با سلام و متابعت حضرات ائمه انام علیهم السلام
هر چند پیش از آن که شما را هدایت نماید از جمله گمراهان بودید و سنت است که با غسل باشی یعنی جنب و امثال آن نباشی، و
ظاهر روایات آنست که غسل مستحب مراد باشد و در وقوف این دعا را بخوان که ترجمهاش اینست که خداوندا اي پروردگار
مشعر الحرام و اي پروردگار رکن حجر الاسود و مقام ابراهیم، و اي پروردگار حجر الاسود و زمزم، و اي پروردگار ایام معلوماتی
که حق سبحانه و تعالی فرموده است که اعلام کن مردمان را بحج تا دریابند منافع دنیا و آخرت را و تا یاد کنند خداوند خود را در
روزي چند که معلوم است، و آن دهه ذي الحجه است که اکثر حاج که از راه مصر و شام و مغرب میروند از مسجد شجره احرام
میگیرند غالبا در اول ذي الحجه و تا روز هفتم تلبیه میگویند، و مردمان این جانب تا ص: 441 نهم
محرمند یا هشتم و تلبیه میگویند و در دو سه روز آخر همه مشغول عمره و حجاند، و جائی دیگر فرموده است که یاد کنید خداوند
خود را در ایّامی چند قلیل که ایام تشریق هست که تکبیر مطلوبست و ممکن است که این ایّام نیز داخل ایام معلومات باشد من
حیث اللفظ و لیکن در دوازده حدیث صحیح وارد است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که حضرت امیر
المؤمنین صلوات اللَّه علیه فرمودند که ایّام معلومات دهه ذي الحجه است، و ایام معدودات ایّام تشریق است که مرا از آتش دوزخ
آزاد کن و روزي حلال را بر من فراخ گردان و دفع کن از من شر فاسقان جن و انس را و شرّ فاسقان عرب و عجم را. خداوندا تو
بهترین کسانی که حاجات از ایشان طلب میکنند و بهترین کسانی که ایشان را میخوانند و بهترین کسانی که از ایشان سؤال
میکنند و هر که به درگاه تو میآید او را جایزه میدهی پس بگردان جایزه مرا در این مقام آن که از تقصیرات من در گذري و
عذر مرا قبول کنی و از گناهان من در گذري و چنان کنی که توشه تقوي از این دنیا از جهۀ آخرت بردارم و از درگاه تو برگردم با
رستگاري از عذاب و فیروزي به مطالب و دعاهاي مستجاب شده بهتر از همه کس که از درگاه تو بر میگردند از مهمانها و
حاجیان بیت اللَّه الحرام پس حضرت فرمودند که بسیار دعا کن از جهۀ خودت و پدر و مادرت و فرزندان و خانه و مال و برادران
مؤمن و خواهران مؤمنه که این موضع شریفیست بزرگوار و وقوف در اینجا فریضه است به نص قران پس چون آفتاب طالع شود
هفت مرتبه اعتراف کن به گناهان، و هفت مرتبه سؤال کن توبه را به آن که به گویی خداوندا گناهان بسیار کردهام از تو میطلبم
که توفیق توبهام کرامت کنی و توبه مرا قبول کنی و اگر مردمان بسیار باشند و پائین کوه ص: 442 جا نباشد
به بالاي کوهها روند از طرفین
الافاضۀ من المشعر الحرام
(فاذا طلعت الشّمس علی جبل ثبیر و رأت الابل مواضع اخفافها فافض و إیّاك ان تفیض منها قبل طلوع الشّمس فیلزمک دم شاة و
افض و علیک السّ کینۀ و الوقار و اقصد فی مشیک ان کنت راجلا و فی مسیرك ان کنت راکبا و علیک بالاستغفار فانّ اللَّه عزّ و جلّ
صفحه 175 از 321
یقول ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَفاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ و یکره المقام عند المشعر بعد الافاضۀ فاذا انتهیت إلی
وادي محسّر و هو واد عظیم بین جمع و منی و هو إلی منی اقرب فاسع فیه مقدار مائۀ خطوة و ان کنت راکبا فحرّك راحلتک قلیلا و
قل ربّ اغفر و ارحم و تجاوز عمّا تعلم انّک أنت الاعزّ الاکرم کما قلت فی المسعی بمکۀ، و کان رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و اله
یحرّك ناقته فیه و یقول اللّهُمَّ سلّم عهدي و اقبل توبتی و أجب دعوتی و اخلفنی فی من ترکت بعدي و من ترك السّ عی فی وادي
محسّر فعلیه ان یرجع حتّی یسعی فیه فمن لم یعرف موضعه سال النّاس عنه ثمّ امض إلی منی) دیگر کوچ کردنست از مشعر الحرام به
جانب منی پس چون طالع شود آفتاب و بر کوه ثبیر افتد و آن کوهی است که مسجد خیف در دامن آن واقع است و چون مشعر
میان دو کوه است آفتاب را نمیتوان دیدن امّا کوه ثبیر در برابر مشعر واقعست و مقرر است الحال که در هر فعلی از افعال حج
مصري مقدمند بر شامی، امیر حاج مصر بر در مشعر میایستد و رو به کوه ثبیر دارد ص: 443 چون آفتاب بر
او میافتد شتر را به راه میاندازند و او میدواند و زیاده از صد هزار کس از عقب او میدوانند تا به میل، پس چون آفتاب بر آن
کوه افتد و شتران جاي پاي خود را ببینند روانه شود، زنهار که پیش از طلوع آفتاب روانه مشو که اگر پیشتر از طلوع در آیی
لازمست که گوسفندي بدهی چنانکه در فقه رضویست و مذهب صدوق و پدر اوست، و مشهور آنست که آثم است و حجش
صحیح است اما اگر پیش از طلوع فجر روانه شود گوسفند میدهد و حجش صحیح است اگر بیتوته مشعر را به جا آورده باشد و الا
حجش باطل است بنا بر اشهر، و بعضی گفتهاند که شتري میکشد. پس روانه شو با سکینه قلب بذکر الهی و با آرام تن و میانه راه
رو نه بسیار تند و نه بسیار آهسته اگر پیاده باشی و اگر سواره باشی شتر را میانه بران و بر تو باد که روانه شوي با استغفار چنانکه
حق سبحانه و تعالی فرموده است که افاضه کنید از جائی که مردمان کوچ میکنند، و استغفار کنید و از حق سبحانه و تعالی طلب
کنید مغفرت را به درستی که حق سبحانه و تعالی آمرزنده و مهربانست، و از پیش گذشت که این آیه در افاضه عرفات نازل شده
است و لیکن چون لفظ آیه عمومی دارد عمل بعموم کرده است نه بخصوص سبب با آن که همیشه استغفار مطلوبست، و
مکروهست که بعد از کوچ کردن مردمان در مشعر بمانند، و منقولست که روایتی بر این وارد شده است، و ذکر صدوق نیز دلیل
روایتست و تتمه صحیحه ابن عمار است با اکثر آن چه از پیش گذشت که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که
چون به وادي محسّر رسی و آن وادیست عظیم در میان مشعر و منی و بمنی نزدیکتر است پس در آنجا تند برو مانند شتر که تند
، رود بمقدار صد گام و در روایت موثق کالصحیح عمر بن یزید صد ذراع است و قریبند به یک دیگر و اگر لوامع صاحبقرانی، ج 8
ص: 444 سواره باشی چهار پا را اندکی حرکت ده و بگو که خداوندا بیامرز و ببخشا و در گذر از آن چه میدانی به درستی که تو
از آن عزیزتر و کریمتري که وصف توان کرد عزت و کرمت را چنانکه در محل هروله سعی مذکور شد، و حضرت سید المرسلین
صلی اللَّه علیه و آله ناقه خود را حرکت میدادند در این وادي و این دعا را میخواندند که خداوندا ایمان مرا سالم دار و توبه مرا
قبول کن و دعاي مرا مستجاب گردان و خلیفه من باش در کسانی که چون در آمدم به تو سپردم ایشان را و کسی که ترك کند
سعی را در وادي محسر پس بر اوست که بر گردد تا در وادي سعی کند به تند رفتن چنانکه کالصحیح وارد شده است و کسی که
نداند محل سعی را از مردمان سؤال کند چنانکه در حسن کالصحیح از حفص و غیر او از آن حضرت صلوات اللَّه علیه منقولست
الرّجوع إلی منی و رمی الجمار
(فاذا اتیت رحلک بمنی فاقصد إلی جمرة العقبۀ و هی القصوي و أنت علی طهر و اخرج ممّا معک من حصی الجمار سبع حصیات و
تقف فی وسط الوادي مستقبل القبلۀ یکون بینک و بین الجمرة عشر خطوات او خمس عشرة خطوة و تقول و أنت مستقبل القبلۀ و
الحصی فی کفّک الیسري اللّهُمَّ هذه حصیاتی فاحصهنّ لی و ارفعهنّ فی عملی، ثمّ تتناول منها واحدة واحدة و ترمی الجمرة من قبل
وجهها و لا ترمها من اعلاها و تقول مع کلّ حصاة اذا رمیتها اللَّه اکبر اللّهُمَّ ادحر عنّا الشیطان و جنوده، اللّهُمَّ اجعله حجّا مبرورا و
صفحه 176 از 321
عملا مقبولا و سعیا مشکورا و ذنبا مغفورا، اللّهُمَّ ایمانا بک و تصدیقا بکتابک و علی سنّۀ ص: 445 نبیّک
محمّد صلّی اللَّه علیه و اله حتّی ترمیها بسبع حصیات و یجزیک ان تکبّر مع کلّ حصاة ترمیها تکبیرة فان سقطت منک حصاة فی
الجمرة اوفی طریقک فخذ مکانها من تحت رجلیک و لا تاخذ من حصی الجمار الّذي قد رمی و اذا رمیت جمرة العقبۀ حلّ لک کلّ
شیء الّا النّساء و الطّیب، و ترمی یوم الثّانی و الثّالث و الرّابع کلّ یوم بإحدي و عشرین حصاة، و ترمی إلی الجمرة الاولی بسبع
حصیات و تقف عندها و تدعو، و إلی الجمرة الثّانیۀ بسبع حصیات و تقف عندها و تدعو، و إلی الجمرة الثّالثۀ بسبع حصیات و لا
تقف عندها، فاذا رجعت من رمی الجمار یوم النّحر إلی رحلک بمنی فقل اللّهُمَّ بک وثقت و علیک توکّلت فنعم الرّب أنت و نعم
« ثمّ امض إلی منی » المولی و نعم النّصیر) دیگر برگشتن است از عرفات و مشعر به منی و رمی جمار در منا در بعضی از نسخ هست
پس از مشعر برو به منی پس چون به جاي خود آیی در منی پس متوجه رمی جمره عقبه شو و آن جمرهایست که دورتر است از دو
جمره دیگر نظر به کسی که از عرفات آید و میباید که با طهارت باشی، و از آن هفتاد سنگ ریزه که از مشعر برداشته هفت سنگ
ریزه را بیرون آر و در میان وادي میایستی رو بقبله به حیثیتی که میان تو و جمره ده گام یا پانزده گام فاصله باشد و سنگ ریزهها
را در دست چپ گیر و رو بقبله کرده میگویی که خداوندا این سنگ ریزههاست که بحسب امر تو برداشتهام به محض تعبد و
جواب چندین هزار از شیاطین جن و انس را گفتهام که شبهات کردهاند که این چه معنی دارد و چه فایده بر این مترتب است در
وقتی که حضرت ابراهیم علیه السلام باین سنگ ریزه شیاطین را از خود راندند فایده داشت و الیوم چه فایده دارد، و جواب گفتهام
که میباید بنده ص: 446 بنده باشد و کاري به علل شرایع نداشته باشد با وجوه بسیاري که گفتهام. خداوندا
این را در نامه عمل من بنویس و عمل مرا بفرما که بالا برند به علیین و سبب رفعت درجه من گردان و یک یک را برمیداري و به
جمره میزنی و همه را یک بار نمیزنی و همه را از پیش رو میزنی و از بالاي جمره نمیزنی به آن که بر بالاي کوه روي و از بالا
به زیر زنی و با هر سنگ ریزه که میاندازي بگو که حق سبحانه و تعالی از آن بزرگتر است که وصف توان کرد بزرگی او را.
خداوندا دفع کن از ما شیاطین را که شیطان بزرگست و لشکرهاي او خداوندا این حج را بگردان حج نیکو و مقبول و این عمل را
نیز مقبول گردان یا حجم را از جمله اعمال مقبول گردان و سعی مرا مشکور گردان که مرا مثاب گردانی، یا آن که مباهات کنی به
سعیهاي ناقص من با فرشتگان و گناهانم را مغفور گردان. خداوندا این جمره را میزنم یا این حجرا به جا میآورم از روي ایمان به
تو و تصدیق کتاب تو و بر سنت پیغمبرت محمد صلی اللَّه علیه و آله به جا میآورم تا آن که هر هفت را به زنی و همین کافی است
که از جهۀ هر سنگ ریزه که زنی یک اللَّه اکبر به گویی، پس اگر یکی از اینها نزدیک جمره افتد و به آن نرسد یا در راه افتد
دیگري را بعوض از آنجا که ایستاده بردار و از آن سنگ ریزهها که انداختهاند بر مدار، و چون جمره عقبه را زدي حلال میشود بر
تو هر چیزي مگر زنان و بوي خوش چنانکه در فقه رضویست با اکثر این عبارات، و مخالف احادیث متواتره است که محل نمیشود
یا « و حلقت و ذبحت » از چیزي تا سر نتراشد، و ممکن است که چیزي افتاده باشد چنانکه لفظ ثیاب نیز افتاده است و چنین باشد که
إلی اخره یعنی افعال منی را به جا آوري و استقبال قبله نیز وارد شده است در جمره عقبه، و در فقه ص: 447
رضوي نیز هست و ظاهرا در آنجا نیز چیزي افتاده است و در جمره عقبه البته پشت بقبله میباید کرد مگر آن که مراد این باشد که
اول رو بقبله کند و دعا بخواند بعد از آن پشت بقبله کند و رمی کند و اللَّه تعالی یعلم و در روز دویم عید که اوّل ایّام تشریق است،
و روز سیم و چهارم هر روز بیست و یک سنگ ریزه میاندازي هر یک را هفت سنگ ریزه میزنی، و جمره اولی را به هفت
سنگ میزنی و نزد او میایستی و دعا میخوانی و جمره ثانیه را نیز هفت سنگ ریزه میزنی و نزد او میایستی و دعا میخوانی و
جمره سیّم را هفت سنگ ریزه میزنی و نزد او وقوف نمیکنی. و چون فارغ میشوي روز عید از رمی جمار و به جاي خود میآیی
در منا این دعا را میخوانی که ترجمهاش اینست که خداوندا اعتماد در جمیع کارها به تو دارم، و در همه امور توکل بر تو کردهام
پس تو نیکو پروردگاري و نیکو خداوندي و نیکو معین و یاوري
صفحه 177 از 321
الذّبح
(و اشتر هدیک إن کان من البدن او من البقر او من الغنم و الّا فاجعله کبشا سمینا فحلا فان لم تجد فحلا فموجوء من الضّأن، فان لم
تجد فتیسا فحلا، فان لم تجد فما تیسّر لک و عظّم شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَي الْقُلُوبِ، و لا تعط الجزّار جلودها و لا قلائدها و لا جلالها
و لکن تصدّق بها و لا تعط السّلّاخ منها شیئا فاذا اشتریت هدیک فاستقبل به القبلۀ و انحره او اذبحه، و قل: وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِي فَطَرَ
السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً مسلما وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ إِنَّ صَ لاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیايَ وَ مَماتِی ص: 448 لِلَّهِ
رَبِّ الْعالَمِینَ لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا من الْمُسْلِمِینَ اللّهُمَّ منک و لک بسم اللَّه و اللَّه اکبر اللّهُمَّ تقبّل منّی ثمّ اذبح و لا تنخع
حتّی یموت و یبرد ثمّ کل و تصدّق و اطعم و اهد إلی من شئت ثمّ احلق رأسک. و قد ذکرت الاضاحیّ فی هذا الکتاب و انا اعید
ذکر ما لا بدّ من اعادته فی هذا الموضع. لا یجوز فی الاضاحی من البدن الّا الثّنیّ و هو الّذي قد تمّ له خمس سنین و دخل فی
السّادسۀ و یجزي من البقر و المعز الثّنیّ و هو الّذي تمّ له سنۀ و دخل فی الثّانیۀ و یجزي من الضّأن الجذع لسنته، و تجزي البقرة عن
سبعۀ نفر بالأمصار و بمنی عن واحد، و البدنۀ تجزي عن سبعۀ، و الجزور یجزي عن عشرة متفرّقین، و الکبش یجزي عن الرّجل و عن
اهل بیته و اذا عزّت الاضاحیّ اجزات شاة عن سبعین) امّا ذبح که عبارتست از نحر شتر و ذبح گوسفند و گاو و ابتدا از صحیحه
معاویۀ بن عمار است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که نحر کن هدیت را اگر از شتر یا گاو یا گوسفند
باشد، و در صحیحه او من الغنم نیست و نبودنش بهتر است، و محتمل است که از نساخ شده باشد و اگر شتر و گاو ماده بهم نرسد،
یا زرش را نداشته باشد، یا نخواهد پس هدي کن گوسفند نر خصیه دار، و اگر با خصیه بهم نرسد پس مجزیست که خصیه کوفته یا
مالیده بخري از گوسفند، و اگر نیابی بز خصیهدار خوبست، و اگر آن نیز بهم نرسد ماده میش و بز نیز خوبست، و تعظیم کن احکام
الهی را در ذبیحه و هدي که تعظیم اینها از تقواي دلهاست یعنی کسی را که نور تقوي در دلش جا دادهاند البته احکام خداوند خود
را بزرگ ص: 449 میداند، و مده به کشنده اینها پوستها را و آن چه در گردنش آویختهاند از نعل و غیر
آن و جلها را، و همه آن را تصدق کن، و مزد سلاخ را بده از غیر اینها، و اگر پریشان باشد به او میتوان داد به اعتبار فقر نه به
« به » اعتبار اجرت، و هیچ چیز از اینها را به سلاخ مده از جهۀ مزد، و چون بخري هدي را پس روي ذبیحه را بقبله کن، و در صحیحه
هست و در اکثر نسخ نیست از نساخ افتاده است، و اگر خود نیز رو بقبله باشد بهتر است، و اگر شتر باشد نحر کن و اگر غیر شتر
باشد ذبح کن، و بگو آن چه را ترجمهاش اینست که روي دل خود را بسوي خداوندي میکنم که آسمانها و زمینها را ایجاد کرده
است و رو گردانیدم از غیر او به او و گردن نهادم فرمان او را و نیستم از کسانی که از جهۀ خداوند خود شریک مقرر ساخته باشد
به درستی که نماز و سایر عبادات یا عبادات حجّم و زندگی و مرگم از جهۀ خداوندیست که آفریننده و پرورش دهنده عالمیان
است و او را در خداوندي شریک و عدیلی نیست، و باین نیز مامور شدهام که او را یگانه دانم و عبادات خود را خالص گردانم از
جهۀ او، و از جمله مسلمانانم. خداوندا این هدي از تست و از براي تست و به اعانت خداوند عالمیان و نام او میکشم این هدي را و
خداوندم از آن اعظم است که او را شریکی باشد که چیزي را به نام او بکشند چنانکه در جاهلیت به نام لات و عزّي و سایر بتان
میکشتند خداوندا قبول کن این قربان را از من و گذشت که بهتر آنست که بعد از بسمله و اللَّه اکبر کارد را بکشد و در اثناي
پس بکش و کارد را به مغز حرام مرسان یا پوست مکن یا هر دو را مکن تا بمیرد و سرد شود پس « اللهم تقبّل منّی » کشتن بگوید
بخور از او، و بهتر آنست که در وقت خوردن قصد قربت کند، و تصدق کن و اطعام کن و هدیه بفرست از جهۀ هر که خواهی،
ص: 450 پس سر بتراش. و من احکام قربانی را در پیش گفتم و الحال آن چه ناچار است از ذکر آن یاد
میکنم در اینجا. جایز نیست در قربانی و هدي قران و تمتع و کفارات و نذور اگر شتر باشد مگر شتري که پنج سالش تمام شده
باشد و در سال ششم داخل شده باشد، و مجزیست از گاو و بز آن چه آن را یک سال تمام شده باشد، و در سال دویم داخل شده
صفحه 178 از 321
باشد، و از گوسفند مجزیست جذع سال اول و آن برّهایست که شش ماه یا هفت ماه یا هشت ماهش تمام شده باشد و در ماه بعد از
آن داخل شده باشد، و در غیر منی یک گاو از هفت نفر مجزیست، و در منی نیز اگر قربانی سنت باشد مجزیست، و هدي واجب
مجزي نیست گاو یا شتر مگر از یک کس که اگر نداشته باشند روزه میگیرند بدل از هدي به نص قرآن مجید و شتر مجزیست از
هفت کس بلکه از هفتاد کس در قربانی و در هدي مجزي نیست یکی مگر از یکی، و ظاهر این عبارت آنست که در هدي نیز شتر
از هفت کس مجزیست و لیکن در کتب دیگر تصریح به آن چه مذکور شد کرده است و جزور مجزیست از ده کس که از یک
خانه نباشند، و از این عبارت ظاهر میشود که جزور بهتر از ثنی باشد و چنین نیست بلکه ثنی شتر پنج ساله پا در شش است، و
جزور اعم است و آن مطلق شتر است یا شتر کشته و عبارت حدیث خوبست و آن حدیث سکونی است که حضرت امیر المؤمنین
صلوات اللَّه علیه فرمودند که جذعه از سه کس که از یک خانه باشند مجزیست، و مسنه که گاو دو ساله پا در سه است از هفت
کس متفرق مجزیست و جزور از ده کس متفرق مجزیست، و قوچ که گوسفند نر خصیهدار است از شخصی یک کس و اهل
، خانهاش مجزیست و هر گاه قربانی کم یاب شود یک گوسفند از هفتاد کس مجزیست و در بحث هدي لوامع صاحبقرانی، ج 8
ص: 451 همه گذشت
الحلق
(و اذا اردت ان تحلق رأسک فاستقبل القبلۀ و ابدا بالنّاصیۀ و احلق رأسک إلی العظمین النّاتئین من الصّدغین قبالۀ وتد الاذنین فاذا
حلقت فقل: اللّهُمَّ اعطنی بکلّ شعرة نورا یوم القیمۀ و ادفن شعرك بمنی) اما سر تراشیدن که افضل فردین واجب تخییریست چون
مخیر است در میان حلق و تقصیر و حلق افضل است خصوصا صروره و ملبّد و عاقص را چنانکه گذشت و چون خواهی که سر ترا
بتراشی پس رو بقبله کن و ابتدا کن به موي پیش پیشانی و بتراش موي سر را تا دو استخوانی که بر آمده است در برابر میخ گوشها
و پائین آن داخل ریش است و از اطراف دیگر ظاهر است و چون در این دو موضع مو بمو متصل است بیان کرد که از هم جدا
شوند و چون سر را بتراشی بگو خداوند اعطا کن مرا بعدد هر مویی نوري در روز قیامت و موي سر، و سایر موها را در منا دفن کن
و احادیث صحیحه و کالصحیحه بر این مضامین وارد شده است و بعضی از آنها گذشت
زیارة البیت
(و زر البیت یوم النّحر او من الغد و أنت علی غسل و لا تؤخّر ان تزوره من یومک او من الغد فانّه لیس للمتمتّع ان یؤخّره و موسّع
للمفرد ان یؤخّره و قل فی طریقک و أنت متوجّه إلی الزّیارة من تمجید اللَّه و الثّناء علیه و الصّلاة علی النّبیّ و آله صلّی اللَّه علیه و اله
ما قدرت علیه، فاذا بلغت باب المسجد فقم علیه و قل اللّهُمَّ اعنّی علی نسکی و سلّمه ص: 452 لی و سلّمنی
منه أسألک مسألۀ العلیل الذّلیل المعترف بذنبه ان تغفر لی ذنوبی و ان ترجعنی بحاجتی، اللّهُمَّ انّی عبدك و البلد بلدك و البیت
بیتک جئت اطلب رحمتک و ابتغی طاعتک متّبعا لأمرك راضیا بقدرك أسألک مسألۀ المضطرّ إلیک المطیع لأمرك المشفق من
عذابک الخائف لعقوبتک أسألک ان تلقینی عفوك و تجیرنی برحمتک من النّار) دیگر زیارت کعبه معظمه است بعد از مناسک
منی و اکثر خطابها از حضرت امام جعفر صادق است صلوات اللَّه علیه به معاویۀ بن عمار و ظاهرا حضرت رساله از جهت او نوشته
بودند و او نیز از حضرت مسائل بسیار پرسیده است و کتب او معروف بوده است، و حسین بن سعید و موسی بن القسم و غیر ایشان
عبارت رساله را در کتب خود مجزا ساخته بودند، و محتمل است که کلینی رضی اللَّه عنه مبعض ساخته باشد و صدوق متابعت
ایشان کرده است، و در سیاق مناسک عبارت او را آورده است و عبارات روایات دیگر را به آن منضم ساخته است. و زیارت کن
صفحه 179 از 321
خانه را در روز عید بعد از مناسک منی که آن رمی و ذبح و حلق است یا روز یازدهم و از روز دهم و یازدهم تاخیر مکن چون
نیست متمتع را که تاخیر کند و مفرد تاخیر میتواند کرد، و هر گاه مفرد را در برابر متمتع اندازند اعم است از مفرد و قارن، و در
وقتی که از منی متوجه زیارت خانه شوي در راه مشغول حمد و ثناي الهی باش با صلوات بر محمد و آل او هر چه مقدورت باشد و
چون بدر مسجد رسی بایست و بگو آن چه را ترجمهاش اینست که خداوندا یاري ده مرا بر اعمال حج که تمام شود حجّم و
سلامت دار حجّم را از آفات صوري و معنوي و مرا سلامت دار از ص: 453 چیزي که سبب فساد حج باشد
بر قلمشان آمده است چنانکه در باقی کتب است از کافی و غیر آن یعنی مرا « منه » « له » و ظاهرا سهو از نساخ شده است که به جاي
به سلامت دار از بلاها و امراض صوریّه و معنویّه از تو سؤال میکنم مانند سؤال گردن بیمار، و در بسیاري از نسخ کافی و تهذیب
خط شیخ به قافست یعنی اندك بی اعتبار بیمقداري که معترف باشد به گناهان خود که بیامرزي گناهان مرا و با مطالب از درگاه
تو برگردم مقضی المرام. خداوندا بتحقیق که من بنده توام و شهر مکه شهر تست و خانه خانه تست آمدهام به درگاه تو و طالبم و
رحمتت را و دعا میکنم که توفیقم دهی که همیشه مطیع تو باشم یا غرضم از آمدن بحج طلب رضا خوشنودي تست، و متابعت
کردهام فرمان ترا و راضیم به آن چه مقدر گردانیده بر من از تو سؤال میکنم مانند کسی که سؤال کند در حالت اضطرار و اطاعت
کند امر ترا و ترسان باشد از عذاب تو و خایف باشد از عقوبت تو، از تو سؤال میکنم که القا کنی عفوت را بسوي من و در کافی
یعنی برسانی مرا به عفو خودت و به رحمت خودت مرا از عذاب آتش جهنم نگاهدار و عبارت هر دو « ان تبلّغنی عفوك » و تهذیب
و ان تجیرنی من النّار برحمتک است و این افصحست و البته این تصحیفات و تغییرات از نساخ است
اتیان الحجر الاسود
(ثمّ تاتی الحجر الاسود فتستلمه فان لم تستطع فامسحه بیدك و قبّل یدك فان لم تستطع فاستقبله و اشر الیه بیدك و قبّلها و کبّر و قل
مثل ما قلت یوم طفت بالبیت یوم قدمت مکّۀ و طف بالبیت سبعۀ ص: 454 اشواط کما و صفت لک ثمّ صلّ
رکعتین عند مقام ابراهیم علیه السّلام تقرا فیهما فی الاولی الحمد و قل هو اللَّه احد و فی الثّانیۀ الحمد و قل یا أیّها الکافرون ثمّ ارجع
إلی الحجر الاسود فقبّله ان استطعت او استلمه و و کبّر) اما آمدن به نزد حجر اسود، و این دو کلمه را در میان حدیث صحیح معاویۀ
بن عمار در آورده است که پس میآیی به نزد حجرا سود و استلام میکنی به آن که شکم و رو و دست بر او میمالی پس اگر
نتوانی دست بمال و دستت را ببوس و اگر نتوانی رو بسوي حجر کن و بدست اشاره کن به جانب آن و دستت را ببوس و اللَّه اکبر
بگو مثل طواف عمره که در روز اول که آمدي به مکه به جا آوردي با دعاها و هفت شوط طواف کن چنانکه وصف کردم از براي
تو، و دو رکعت نماز کن نزد مقام حضرت ابراهیم علیه السلام که در رکعت اول بعد از حمد توحید میخوانی و در رکعت دویم
جحد پس رجوع کن مرتبه دیگر بحجر اسود و ببوس آن را اگر توانی یا استلام کن و تکبیر بگو
الخروج إلی الصّفا
(ثمّ اخرج إلی ال ّ ص فا و اصنع علیه کما صنعت یوم قدمت مکّۀ و طف بینهما سبعۀ اشواط تبدا بالصّفا و تختم بالمروة فاذا فعلت ذلک
فقد احللت من کلّ شیء احرمت منه الّا النّساء) دیگر بیرون رفتن از مسجد الحرام به جانب صفا از جهۀ سعی باز تتمه صحیحه است
که پس بیرون رو به کوه صفا و بفعل آور آن چه را به جا آوردي در روزي که داخل مکه شدي از دعاها بر صفا و بالا رفتن و نظر
کردن به خانه و ص: 455 هفت شوط سعی میکنی که ابتدا به صفا میکنی و ختم به مروه و فرقی که هست
آنست که در این افعال قصد حج میکنی حج اسلام حج تمتع قربۀ إلی اللَّه تعالی و چون سعی را تمام کردي محل میشوي از هر
صفحه 180 از 321
چه احرام از آن گرفته بودي مگر زنان
طواف النّساء
(ثمّ ارجع إلی البیت و طف به اسبوعا و هو طواف النّساء ثمّ صلّ رکعتین عند مقام ابراهیم علیه السّلام او حیث شئت من المسجد و
قد حلّ لک النّساء و فرغت من حجّک کلّه الّا رمی الجمار و احللت من کلّ شیء احرمت منه) دیگر طواف نساء است پس رجوع
کن به خانه کعبه و هفت شوط طواف کن و این طواف نساء است پس دو رکعت نماز نزد مقام ابراهیم علیه السلام یا در هر جائی از
مسجد الحرام که خواهی به جا آوري و زنان نیز بر تو حلال میشوند و از افعال حج فارغ میشوي مگر از رمی جمار، و حلال
میشود بر تو محرمات احرام همه مگر از صید که حرمتش به اعتبار حرمست نه احرام که اگر از حرم بیرون رود جایز است او را
صید کردن و این عبارت نیز عبارت صحیحه معاویۀ بن عمار است
الرّجوع إلی منی
(و لا تبت لیالی التّشریق الّا بمنی و ان بتّ فی غیرها فعلیک دم شاة لکلّ لیلۀ و ان خرجت اوّل اللّیل من منی فلا ینتصف اللّیل الّا و
أنت بمنی او قد خرجت من مکّ ۀ الّا ان تکون فی شغل من طوافک و سعیک و اصبحت بمکّ ۀ فلا شیء علیک و ان خرجت بعد
نصف اللّیل فلا ص: 456 یضرّك ان تصبح فی غیرها) این عبارت نیز مرکب است از صحیح معاویه و غیر
آن اما رجوع بمنی، شب بسر میاور در شبهاي ایام تشریق مگر در منا و اگر شبرا بروز آوري در غیر منا از جهۀ هر شبی یک گوسفند
میکشی و اگر اول شب از منا بیرون روي چنان کن که پیش از نصف شب بر گردي و اگر دست بهم ندهد چنان کن که پیش از
نصف شب از مکه بیرون آیی اگر چه بعد از نصف شب داخل منا شوي مگر آن که در مکه معظمه مشغول طواف و سعی باشی و
صبح در مکه باشی بر تو چیزي نیست و اگر بعد از نصف شب بیرون آیی باکی نیست که صبح در غیر منا باشی چون اکثر شب
حکم کل دارد و بر این مضامین احادیث صحیحه از ائمه هدي صلوات اللَّه علیهم وارد شده است
رمی الجمار
(و ارم الجمار فی کلّ یوم بعد طلوع الشّمس إلی الزّوال و کلّما قرب من الزّوال فهو افضل، و قد رویت رخصۀ من اوّل النّهار إلی
اخره و قل کلّما قلت یوم رمیت جمرة العقبۀ و ابدا بالجمرة الاولی و ارمها بسبع حصیات من قبل وجهها و لا ترمها من اعلاها ثمّ قف
علی یسار الطّریق و احمد اللَّه و اثن علیه و صلّ علی النّبیّ صلّی اللَّه علیه و اله ثمّ تقدّم قلیلا و ادع اللَّه و أسأله ان یتقبّل منک ثمّ
تقدّم قلیلا ثمّ افعل ذلک عند الوسطی ترمیها بسبع حصیات و اصنع کما صنعت فی الاولی و تقف عندها و تدعو ثمّ امض إلی الثّالثۀ
و علیک السّکینۀ و الوقار فارمها بسبع حصیات و لا تقف عندها) ص: 457 دیگر از انداختن سنگ ریزه است
به جمرات ثلث و بینداز جمره اولی و جمره وسطی و جمره عقبه را در هر روز از این سه روز ایّام تشریق بعد از طلوع آفتاب تا زوال،
و هر چه نزدیکتر است به زوال افضل است بلکه در صحیحه معاویه و صحیحه عبد اللَّه وارد است که حضرت امام جعفر صادق
صلوات اللَّه علیه فرمودند که جمرات را نزد زوال بزن و بعنوان رخصت مرویست که از اول روز تا آخر روز میتوان زد و عبارت
فقه رضویست، و ظاهرا مراد از روز از طلوع آفتاب باشد چنانکه به دوازده سند صحیح منقولست از صفوان بن مهران، و به دوازده
سند صحیح از منصور بن حازم مرویست که هر دو گفتند که از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه شنیدیم که فرمودند که
رمی جمار از طلوع آفتابست تا غروب آفتاب و این روز منجمان است، و مصطلح اهل شرع از طلوع صبح است تا ذهاب حمره بر
صفحه 181 از 321
مشهور، و تا پنهان شدن قرص بر مذهب صدوق، و در اول روز خلافی نیست که صبح صادقست. و در حدیث صحیح به دوازده
سند از زراره منقولست که حضرت امام محمد باقر صلوات اللَّه علیه از حکم بن عتیبه که از فقهاي عامه است پرسیدند که رمی
جمار را کی میباید که واقع سازند حکم گفت نزد زوال آفتاب حضرت فرمودند که اي حکم اگر دو رفیق باشند و یکی بر سر
متاع بماند و دیگري برود تا برگردد وقت دیگري فوت خواهد شد به گفته تو و اللَّه که از طلوع آفتابست تا غروب آفتاب. و
منقولست در صحیح از ابو همام که شنیدم از حضرت ابی الحسن علی بن موسی الرضا صلوات اللَّه علیهما که میفرمودند که رمی
جمره مکن در روز نحر تا آفتاب طالع شود و فرمودند که جمار را از میان وادي رمی کن و ص: 458 هر
جمره را در دست راست گیر و چون جمره عقبه را به زنی در طرف دیگرش بایست. بلکه از حدیث حکم ظاهر میشود که حدیث
نزد زوال محمول باشد بر تقیه و شکی نیست که کل روز جایز است از طلوع تا غروب و نزد زوال بهتر است، و بخوان دعایی را که
مذکور شد نزد جمره عقبه و ابتدا کن به جمره اولی که اولست نظر به کسی که از مشعر آید و به مکه رود، و آن را به هفت سنگ
ریزه بزن از برابر روي آن که به مکه است و از بالاي آن مزن بعد از آن از دست چپ راه بایست و حمد و ثناي الهی به جا آور و
صلوات بر محمد و آل او فرست پس اندکی پیش رو و دعا کن و از حق سبحانه و تعالی مطالب خود را طلب کن پس جمره وسطی
را به همین نحو بزن به هفت سنگ ریزه و بعد از آن به جا آور آن چه در جمره اولی کردي پس به نزد جمره عقبه رو با سکینه و
وقار و آن را به هفت سنگ ریزه بزن و بعد از آن وقوف مکن. اما آن چه صدوق در جمره اولی گفته است که از برابر روي جمره
میایستد سهوي شده است و این در جمره عقبه وارد است و آن اعلی دارد و پیشتر گفت، و در اولی و وسطی میباید که از دست
چپ جمره بایستند و جمره را مانند انسانی فرض میباید کرد که رو بقبله ایستاده باشد و آن که رمی میکند نیز رو بقبله میکند و
از دست چپ آن میایستد که جمره را بر دست راست گرفته باشد و بدست راست به او زند چنانکه گذشت در صحیحه ابو همام و
مرویست در صحیحه معاویۀ بن عمار و بزنطی.
التّکبیر ایّام التّشریق
(و التّکبیر فی الاضحی من صلاة الظّهر یوم النّحر إلی صلاة الغداة یوم الرّابع یکون ذلک فی خمس عشر صلاة و ذلک بمنی و
بالأمصار فی دبر عشر صلوات من صلاة الظّهر و یوم النّحر إلی صلاة الغداة یوم ص: 459 الثّالث و التّکبیر ان
یقول: اللَّه اکبر اللَّه اکبر لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر اللَّه اکبر و للّه الحمد اللَّه اکبر علی ما هدانا و الحمد للّه علی ما ابلانا و اللَّه اکبر علی
ما رزقنا من بهیمۀ الانعام) اما تکبیر در ایام تشریق و تکبیر در عید قربان از نماز ظهر روز عید است تا نماز صبح روز چهارم که در
عقیب پانزده نماز باشد و عقب پانزده نماز وقتی است که در منی باشند، و در شهرها حتی مکه معظمه عقب ده نماز است از عقب
نماز ظهر روز عید تا نماز صبح روز دوازدهم که با عید روز سیم است. و تکبیر این است که ترجمهاش اینست که خداوندي که
واجب الوجود بالذاتست و مستجمع جمیع کمالاتست از آن اعظم است که کسی به کنه ذات یا کنه صفات او که عین ذات اوست
تواند رسید و چون نمیتوان رسید به کنه ذات و صفات او اعظم است از آن که او را وصف توان کرد چون غالب وصف آنست که
کسی چیزي را داند یا شبیهی داشته باشد وصف میتوان کرد، و چون محالست رسیدن به کنه ذات و صفات و نظیري ندارد وصف
کردن نیز محالست، یا آن که اللَّه اکبر اول به اعتبار ذات باشد و ثانی به اعتبار صفات ذاتیه، و در بعضی از روایات سه اللَّه اکبر است
سیم از جهۀ اعظمیت از رسیدن به کنه صفات فعلیه اوست، نیست خداوندي بجز واجب بالذات جامع کمالات و او از آن اعظم است
که احدیت او از قبیل احدیّت ممکنات باشد یا واحدي باشد از قبیل واحد مخلوقات چنانکه احادیث بسیار دلالت میکند بر این
معنی، و خداي تعالی اکبر است از آن که اکبریّت او را توان ادراك کردن، و جمیع محامد مخصوص اوست که مستلزم جمیع
اتصاف بجمیع کمالاتست و کسی را راهی به کمالی از کمالات او نیست پس چگونه اکبریّت ص: 460 او
صفحه 182 از 321
را توان ادراك کردن، یا آن که حمد او میکند که الحمد للّه که کسی به کنه ذات و کنه صفات کمال او نمیتواند رسید و
اکبریت مخصوص اوست، و حمد میکنیم او را به اعظمیت او به سبب آن که ما را هدایت فرموده است به آن که فی الجمله
یافتهایم عظمت و جلال او را، یا آن که خود را خود وصف فرموده است و ما وصف میکنیم او را به وصفی که خود خود را
فرموده است چنانکه حضرت سید الساجدین صلوات اللَّه علیه فرمودهاند که حمد خدا را سزاست که ما را هدایت فرموده است
بحمد خود و ما را اهل حمد خود گردانیده است تا شکر کنیم احسانهاي او را که بما فرموده است و دیگر او راست حمد بر آن چه
انعام کرده است یا بلاها فرستاده است یا آزمایشها کرده است ما را به نعمت و رحمت، و حمد میکنیم او را به تکبیر بر این نعمت
که انعام بیزبان را روزي ما فرموده است تا بخوریم و نفعها از آن بیابیم و به کشتن آنها ما را قرب حاصل گردد و قربان ما باشد، و
دیگر وجوه هست که بعضی از آنها در تکبیرات صلاة مذکور شد، و از این هر دو وجه به بسیاري از وجوه دیگر میتوان رسید اما
این تکبیر که صدوق ذکر کرده است در رساله اعمش باین نحو واقع است، و قریبست به صحیحه معاویۀ بن عمار بلکه همانست
که در آخر وارد است، و اکثر روایات موافق است با این تکبیر و این زیادتی را ندارند و بهر « و الحمد للّه علی ابلانا » مگر در لفظ
سه نحو خوبست و اختلاف بسیار در این تکبیر هست در میان قدما و میباید که به ایشان رسیده باشد و این اختلاف قرینه
استحبابست، مثلا عبارت تلبیه واجب در اخبار بسیار وارد شده است همه به یک نحو است مگر عبارتی که ذکر کردهاند جمعی از
اصحاب که در هیچ روایتی ندیدهام و گذشت
النّفر من منی
(فاذا اردت ان تنفر من منی یوم الرّابع من یوم النّحر نفرت اذا طلعت الشّمس و لا علیک أيّ ساعۀ نفرت و رمیت قبل الزّوال او بعده
فاذا اردت ان تنفر فی النّفر الاوّل و هو الیوم الثّالث فانفر اذا زالت الشّمس فانّه لیس لک ان تنفر قبل زوال الشّمس و ان أنت اقمت
إلی ان تغیب الشّمس فلیس لک ان تخرج من منی و وجب علیک المقام إلی یوم الرّابع من یوم النّحر و هو النّفر الاخیر، و افض إلی
مکّۀ مهلّلا و ممجّدا و داعیا فاذا بلغت مسجد النّبیّ صلّی اللَّه علیه و اله و هو المسجد الحصباء دخلته و استلقیت فیه علی قفاك بقدر
ما تستریح و من نفر فی النّفر الاوّل فلیس علیه ان یحصّب) دیگر کوچ کردنست از منا پس هر گاه که خواهی کوچ کنی از منا در
روز چهارم از روز نحر که روز سیم ایّام تشریق است میتوانی کوچ کردن هر گاه طالع شود آفتاب و بر تو باکی نیست هر گاه که
خواهی کوچ کنی و رمی جمرات کنی پیش از زوال یا بعد از زوال، پس اگر کوچ کنی در نفر اول که روز دوازدهم است و روز
سیّمست از روز عید پس نفر کن بعد از زوال آفتاب و جایز نیست پیش از زوال کوچ کردن، و اگر در روز دوازدهم بمانی در منی
تا آفتاب فرو رود میباید که آن شب بمانی در منی و جایز نیست ترا بیرون رفتن از منی، و واجبست که باشی تا روز چهارم از روز
نحر که نفر اخیر است و از آنجا کوچ کن بسوي مکه معظمه با تهلیل و تمجید و دعا و چون برسی بمسجد حضرت سید المرسلین
صلی اللَّه علیه و آله که آن ص: 462 مسجد حصباست و در ابطح یا اندکی بعد از ابطح است نزدیک قبور
شرفا چنانکه گذشت و الیوم اثري از آن مسجد نمانده است و آن چه این ضعیف دیدم هنوز به ابطح نرسیده بودیم و شاید دو سه
تیر پرتابی به ابطح مانده باشد که در دست چپ راه که میآمدیم متصل به جبل الثور مردمان میرفتند و میخوابیدند و روانه
میشدند و میگفتند که اینست مسجد حصبا، و از اخبار ظاهر میشود که در ابطح است و در رساله که نزد این شکسته بود که در
آنجا تحدید کل مواضع مکه معظمه کردهاند نیز در ابطح مذکور است حتی روایت صحیحه معاویۀ بن عمار که عبارت متن از آن
جا ماخوذ است چنین است که چون برسی بحصبا که آن بطحاست داخل آن میشوي و بر پشت میخوابی آن مقدار که استراحت
کنی و کسی که در نفر اول کوچ کند بر او نیست که تحصیب کند، و صاحب نهایه و صاحب قاموس ذکر کردهاند که نزدیک قبور
شرفاست میان مکه و ابطح که دره هست که به جانب جبل الثور میروند و آن چه مذکور شد روایات صحیحه بر همه وارد شده
صفحه 183 از 321
است و بعضی از آن گذشت